❣ #سلام_امام_زمانم ❣
بدون #عشق دلسردم
کمی آقا نگاهم کن😔
سرا پا غصه💔و دردم
کمی #آقا نگاهم کن
درختی #بیثمر هستم
برایت دردسر هستم
خزانم شاخهای🌾 زردم
کمی آقا #نگاهم کن
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
°•\🍀🌺
🌸سلام ای #روح پاک و آسمانی🕊
ای فرياد رسای الله اكبر✊
ای طنين زيبای #حقيقت!
🍀 سلام ای #برگزيده
⇜اسوهی رشادت
⇜اسطورهی دلاوری
سلام بر تو و #نجابتت✋
سلام_بر_شهدا
#شهید_محمدابراهیم_همت🌷
#صبحتون_شهدایی🌺
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🍃قلم را تیز میکنم تا شاید بتوانم #حماسه ی قهرمانی اش رابهتصویر بکشانم .
قهرمانی که ریختن خونش چون #دم_مسیحایی ، جان تازه ای را بهسرزمینش بخشید .
.
🍃#یوسف_کلاهدوز را میگویم فرمانده و سرباز عاشقی که یقیناً کتاب زندگی اش معلم خوبی برای پرورش و بزرگیست .
درس یوسف درس عاشقیست مکتبش ، مکتب شهید #کربلاست .
مگر میشود چنین کسیمدرس خوبی نباشد .
🍃کمی با ما راه بیا...
ای شهید😓
🌺مشتاقانه میخواهم از تو بگویم
از تویی که #بندگی را خوب بلد بودی.
اماچه کنم، این ذهن ، اسیر دنیا گشته، زنجیر #دنیا، چنان قفلش کرده که توانی برای درک و توصیف این همه پاکی و #اخلاص، بندگی و شایستگی,
شهامت و #شجاعت را ندارد 😔
🍃از تو میخواهم، ای نور به #حق پیوسته، دستی برار و دل ظلمتنشسته ی مرا به پرتو نورت منور ساز و کوچه به کوچه وجودم را چراغانی نما❤
✍نویسنده: #زهرا_حسینی
به مناسبت ایام ولادت
#شهید_یوسف_کلاهدوز
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#رزمایش_سایبری
#حتما_ببینید
توهین به مقام معظم رهبری وحاج قاسم سلیمانی در بازی کامپیوتری
لطفا همه اقدام کنیم تا ازصفحه گوگل #حذف بشه
🍃🌷🍃🌷
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #رمــان •← #من_با_تو ... 2⃣6⃣ #قسمت_شصت_ودوم دستش رو گرفت بہ سمت سهیلے و گفت:😊 _سلام امیر
❣﷽❣
📚 #رمــان
•← #من_با_تو ...
3⃣6⃣ #قسمت_شصت_وسوم
با عجلہ نشستم،
برعڪس من آروم رفتار میڪرد، با فاصلہ ازم نشست روے تخت،با زبون لب هاش رو تر ڪرد و گفت:😊
_خب امیرحسین سهیلے هستم بیست و شیش سالہ طلبہ و معلم.....
با حرص حرفش😬😤 رو قطع ڪردم:
_بہ نظرتون الان میخوام اینا رو
بشنوم؟
نگاهش رو بہ دیوار رو بہ روش دوختہ بود،دستے بہ موهاش ڪشید و گفت:
_نہ!😒
در حالے ڪہ سعے میڪردم آروم باشم گفتم:😐
_پس چیزے رو ڪہ میخوام بشنوم بگید!
حالت نشستش رو تغییر داد و ڪمے بہ سمتم خم شد آروم گفت:😒
_نمیدونم بین شما و امین چے بودہ! اما میدونم شما....
ادامہ نداد. زل زدم بہ یقہ ے پیرهن سفیدش و گفتم:😕
_حرفاے امین بے معنے نبود!
ابروهاش رو داد بالا:
_امین!😟
میخواستم داد بڪشم الان وقت غیرت بازے نیست فقط جوابم رو بدہ! شمردہ شمردہ گفتم:😬
_آقاے..سهیلے..معنے...حر..ف..هاے...امین...چے..بود؟
دستے بہ ریشش ڪشید و گفت:😐
_منو امین دوستے عمیقے نداریم دوستے مون فقط در حد هیات بود!
آب دهنش رو قورت داد:
_دو سال پیش یہ روز طبق معمول اومدہ بود هیات، عصبے و گرفتہ بود حالشو ازش پرسیدم،گفت ازم ڪمڪ میخواد.😕 گفت ڪہ دختر همسایہ شونو چندبار تو ماشین یہ پسر غریبہ دیدہ و تعقیبش ڪردہ فهمیدہ از هم دانشگاهیاشہ.
با تعجب😳 زل زدم بہ صورتش،امین من رو با بنیامین دیدہ بود!😥
ادامه داد:
_گفتم چرا بہ خانوادش نمیگے گفت نمیتونم، باهاشون خیلے رفت و آمد داریم! نمیخوام مشڪلے پیش بیاد.😒
سرش رو بلند ڪرد و نگاهش رو دوخت بہ دست هاے قفل شدہ م:👀
_اون موقع دنبال ڪار تو دانشگاہ بودم امین اصرار ڪرد برم دانشگاہ اون دختر و یہ جورے ڪمڪش ڪنم! 😕گفت حساس و زود رنجہ از در خودت وارد شو! منم قبول ڪردم برم دانشگاہ اون دختر و روز اول دیدمش! جلوے ڪافے شاپ! داشت با پسرے دعوا میڪرد!
نمیدونستم 😟همون دختریہ ڪہ امین میگفت وقتے ڪلاسش تموم شد و امین اومد پیشم فهمیدم همون دختر همسایہ س!😕
آروم گفتم:
_پس چرا اون روز ڪہ جلوے دانشگاہ دیدیش گفتے نمیشناسیش؟😒
دستم رو گذاشتم جلوے دهنم،
چطور فعل هاے جمع جاشون رو دادن بہ فعل هاے مفرد؟!
مِن مِن ڪنان گفتم:
_عذرمیخوام.
سرش رو تڪون داد و گفت:😕
_امین خواستہ بود چیزے نگم،اون روز ڪہ جلوے دانشگاہ دیدمش تعجب ڪردم از طرفے.....
ادامہ نداد، دست هاش رو بهم گرہ زد و نگاهش رو دوخت بہ دست هاش.
با ڪنجڪاوے گفتم:
_از طرفے چے؟
آروم گفت:
_نمیخواستم...نمیخواستم چیزے بشہ ڪہ ازم دور بشید!میخواستم امشب همہ چیزو بگم!😊
از روے تخت بلند شدم،
چادرم رو مرتب ڪردم پوزخندے 😏زدم و گفتم:
_ڪاراتونو بہ نحواحسن انجام دادید آفرین!
چیزے نگفت،خواستم برم سمت خونہ ڪہ گفت:☺️😍
_من اینجا اومدم خواستگارے!
#ادامه_دارد ....
✍نویسنده: #لیلی_سلطانی
Instagram:leilysoltaniii
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣﷽❣
📚 #رمــان
•← #من_با_تو ...
4⃣6⃣ #قسمت_شصت_وچهارم
_نگفت عاشق نشو!😏😍💓
با شنیدن سہ ڪلمہ ے آخر
ضربان قلبم بالا رفت 🙈💗صداش رو مے شنیدم! صداے قلبم رو بعد از پنج سال مے شنیدم!☺️
آب دهنم رو قورت دادم،
چشم هام رو باز و بستہ ڪردم، آروم بہ سمت سهیلے برگشتم. بہ ڪاشے هاے زیر پاش زل زدہ بود، گونہ هاش سرخ شدہ بود.😌☺️
خبرے از اون لحن محڪم و قاطع ڪہ گفت
"نگفت عاشقش نشو " نبود!
دست چپش رو برد بالا و گذاشت روے پیشونیش، از روے پیشونے دستش رو ڪشید همہ جاے صورتش و روے دهنش توقف ڪرد.
چند لحظہ بعد دستش رو از روے دهنش برداشت،همونطور سر بہ زیر گفت:😊
_فقط بهم یہ فرصت بدید همین!
نگاهم رو بہ ڪفش هاے مشڪے براقش دوختم.👀👞
این مردے ڪہ رو بہ روم ایستادہ بود، امیرحسین سهیلے،استاد دانشگاهم و دوستِ امين!
خب دوست امین باشہ،مگہ مهمہ؟مگہ امین بیشتر از یہ پسرہ ے همسایہ ے سادہ س؟ لبخندے نشست روے لب هام.😌☺️
💓توے قلبم گفتم:فقط یہ پسرہ همسایہ س همین! قلبم گفت:سهیلے چے؟ جوابش رو دادم:بهش فرصت مے دم همین!
همین،با معنے ترین ڪلمہ ے اون شب بود
💞😍🙈💞😍🙈💞😍🙈💞😍🙈
صداے شهریار از توے حیاط بلند شد:
_هانیہ بدو مردم منتظرن!😄
همونطور ڪہ چادرم رو سر مے ڪردم با صداے بلند گفتم:😄
_دارم میام دیگہ!
از اتاق خارج شدم،مادرم قرآن✨ بہ دست ڪنار در خروجے ایستادہ بود. شهریار با خندہ گفت:
_آخہ مادرِ من این قرآن لازمہ مراقبش باشہ یا پسر مردم؟😁
چپ چپ نگاهش ڪردم
و چیزے نگفتم. قرآن رو بوسیدم و از زیرش رد شدم،پدرم بہ سمتم اومد و گفت:
_حاضرے بابا؟😊
سرم رو بہ نشونہ ے مثبت😌😇 تڪون دادم.
پدر و مادرم 💑سوار ماشین🚗 شدن،شهریار هم دنبالشون رفت. عاطفہ ڪنارم ایستاد با لبخند نگاهم ڪرد و گفت:😊
_استرس دارے؟
سریع گفتم:😟😬
_خیلے!
جدے نگاهم ڪرد و گفت:😃
_عوضش بہ این فڪر ڪن از ترشیدگے درمیاے!
با مشت آروم ڪوبیدم بہ بازوش و گفتم:😄
_مسخرہ!
خندید و چیزے نگفت. شهریار شیشہ ے ماشین رو پایین ڪشید و گفت:😄
_عاطفہ خانم شما دومادے؟
رو بہ پدر و مادرم ادامہ داد:🙁😄
_دارن دل و قلوہ میدن!
با حرص گفتم:😬
_شهریار نڪنہ تو عروسے انقد عجلہ دارے!
عاطفہ اخم ساختگے ڪرد و
گفت:😠😄
_با شوور من درست حرف بزن.
ایشے گفتم
و بہ سمت ماشین رفتم. عاطفہ در رو بست،قبل از من ڪنار شهریار نشست، من هم سوار شدم، پدرم با گفتن بسم اللہ الرحمن الرحیم ماشین رو روشن ڪرد.
شهریار با ترس 😨چشم هاش رو دوخت بہ سقف ماشین و لبش رو بہ دندون گرفت.
تو همون حالت سرش رو بہ سمت چپ و راست تڪون داد و گفت:
_خدا میدونہ قرارہ چہ بلایے از آسمون نازل بشہ ڪہ ما هر قدممونو با قرآن و بسم اللہ برمیداریم.😁
#ادامه_دارد ....
✍نویسنده: #لیلی_سلطانی
Instagram:leilysoltaniii
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
💞 اے دو چشمت
سبب و علتِ پیدایش #صُبح...
دیده
بــگـشا
ڪِ جھانـ
#منتظرِ آغـاز است 😍
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#صبح آمد و
ازعطر تمناے #تو نوشید🌸🍃
خورشید☀️ هم
از جامه #لبخندتو پوشید
دست من و
آرامش موزون نگاهت😍
هر حادثہ ازچشمه #چشمان_تو جوشید
#شهید_رسول_خلیلی
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh