🌷شهید نظرزاده 🌷
چشمـ ستارگان فلک از #تـو روشـن است اے #شـــــهید🌷 رنگین ڪمان🌈 بـه شـوق تو خنـدید اے #شـــــهید🌷 #س
4⃣5⃣6⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔸در قسمتی از ارتفاع، فقط #یک_راه برای عبور بود. #محمودکاوه را بردم همان جا، گفتم:" دیشب تیربار چی💥 دشمن مسلسلش را روی همین نقطه قفل کرده🔒 بود،هیچ کس نتونست از این جا #رد_بشه".
🔹گفت: بریم #جلوتر ببینیم چه کاری می تونیم انجام بدیم.رفتیم تا نزدیک سنگر #تیربارچی.
محمود دور و بر سنگر را خوب نگاه کرد👀.
🔸آهسته گفتم:" اول باید این تیربار را #خفه کنیم، بعد نیروها را از دو طرف🔀 آرایش داده و بزنیم به #خط".جور خاصی پرسید:" #دیگه چه کاری باید بکنیم!".
🔹گفتم:چیز دیگه ای به ذهنم نمی رسه🗯.
گفت:یک کار دیگه هم باید #انجام_داد.
گفتم:چه کاری⁉️با حال عجیبی جواب داد: #توسل؛ اگه توسل نکنیم، به هیچ جا نمی رسیم❌.
#شهید_محمود_کاوه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍂هیچکس متوجه #کارهایی که او کرده است، نمیشد❌ حتی من که #پدر محمدرضا بودم، پس از شهادت🌷 وی متوجه بس
💢علی تو اورژانس ۱۱۵🚑کار میکرد و دوره های کامل #امداد رو دیده بود. تو لشکر برا بحث امداد و #تیربارچی، تکور قرار شد فعالیت کنه.
💢بعد از اعزام🚌 به #سوریه چون تو کار عملیاتی خیلی خوب بود👌 از لشکری که اعزام شدیم به لشکر غیور #فاطمیون منتقل شد و بعنوان #فرمانده عملیاتی تو اونجا شروع به کار کرد.
#شهید_محمدرضا_بیات(علی)
#سالروز_شهادت 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh