🌷شهید نظرزاده 🌷
#وصیت شهید مدافع حرم به همسرش💞 وقتی #خبر_شهادتم رو شنیدی #بخند #شهید_الیاس_چگینی #سالروز_ولادت
♦️بسیارشوخ طبع بود و بالطبع، این شوخ طبعی را در خانه🏡 هم داشت، درست است زمان زیادی درخانه نبود ولی #حضورش درخانه کیفیت خوبی داشت بسیار اهل بازی کردن با بچه ها بود.
♦️دخترمان #فاطمه وابستگی زیادی به پدرش داشت و زمانی که همسرم به شهادت رسید، 9ساله📆 بود، درعین حال اگر اشتباه بچه را میدید به راحتی از آن نمیگذشت📛
♦️مثلا یکبار بچهها چیزی ازپدرشان خواستند اما ایشان #قبول نکرد✘ و بااینکه خودش هم ناراحت بود ولی این کار را به #صلاح بچهها میدانست، محبتش به بچه ها باعث نمی شد از خطاهای آنان به راحتی بگذرد و این #ویژگی های خوب👌 اخلاقیاش بود
♦️خصوصیت دیگرش دلبزرگ و صاف و ساده اش♥️ بود، همکارانش میگویند #نماز اول وقتش را به هیچ عنوان ترک نمیکرد سر نماز حالت خاصی داشت، در قنوت🤲 دستش را طوری بالا میآرود که به #شوخی می گفتم همه چیز را برای خودتان میخواهید، میگفت خدا فرموده همه چیز را از من بخواهید.
♦️روی #بیت_المال خیلی حساس بود مدتی در محل کار مسئول خرید🛒 شده بود جالب اینجاست برای خرید وسایل سرکار همه تلاشش رامیکرد که کمترین پول💰 بیت المال را خرج کند امابرای وسایل منزل اینطور #حساس_نبود.
#شهید_الیاس_چگینی🌷
#شهید_جاویدالاثر_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
راهیست راه عشق♥️ که #هیچش کناره نیست آن جا جز آن که #جان بسپارند چاره نیست😔 #شهید_محمدتقی_سالخو
روز عروسیش خیلی خسته شده بود😓 مدام درگیر کارها بود و رفت و آمد. #شوخی میکرد و به هرکسی که میرسید میگفت: زن نگیری😄 ببین به چه روزی افتادم ، زن نگیری.
حتی به ما #خواهرها هم میرسید میگفت: آبجی زن نگیری...😅
#شهید_محمدتقی_سالخورده
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔮زودتر از سنش بالغ شد، نماز خواندن و #روزه گرفتن را از ۷ سالگی شروع کرد، آنچنان زیبا #نماز میخواند
🌺سلام عزیز دل #خواهر، حالت که خوب است، آره حتما خوب است انقدر شوق شهادت🌷 داشتی که وقتی برایم زنگ میزدی و میگفتم که کی می آیی با خنده میگفتی که تازه چند روز است که آمده ام و می خندیدی😄انگار آنجا برایت یک #شوخی بود که هیچ ترسی نداشتی.
🌺داداش عزیزم خیلی دلم برایت تنگ شده💔 وقتی به امروز نزدیک می شدم انگار امروز روز #شهادتت است که لحظه شماری میکردم که به امروز نرسد، اما امروز هم رسید ومن برای خودم روز شهادتت را مرور میکنم😔
🌺ای کاش #یکبار دیگر میتوانستم تورا ببینم ویک دل سیر بغلت کنم ولی افسوس که این روز نمیرسد😞 ای کاش در اون دنیا حداقل بتوانم یک بار دیگر تو را ببینم وببوسمت
خیلی دوستت دارم♥️
#دلنوشته_ای_از_خواهرشهید
#شهید_سیدرضا_طاهر
#ایام_شهادت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#یا_حیدر✊ 🔹جمعیت زیادی👥 روبرومون ایستاده بود. تعدادشون خیلی بیشتر از ما بود. بعضی هاشون #آموزش_دیده
🔸تازه میخواست ازدواج💍 کنه به #شوخی بهش گفتم: خیلی دیر جمبیدی، تا بخوای ازدواج کنی ان شاالله بچه دار بشی بعد #بچه بعدی دیگه سنت خیلی میره بالا
🔹یه نگاه کرد. این سری هم دوباره مثل همیشه یه حرف زد که دوباره کلی رفتم تو فکر💭 گفت داداش جان: #خدا_جبران_کنندس♥️
🔸گفتم یعنی چی⁉️ گفت فکر میکنی برای خدا کاری داره بهم #دوقولو بده. داداش جان اگه #نیت خدایی باشه خدا جبران کنندس 👌
🌷وقتی خدا بهش #دوقولو عنایت کرد فهمیدم چی گفت...😔
#شهید_محمد_پورهنگ🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌺🍃🌺 💢شب عملیات اومد توی خاکریز شروع کرد به جنگیدن. مثل یه بسیجی ساده. قرار بود گردان سیدالشهداء(ع)
1⃣6⃣2⃣1⃣ #خاطرات_شهدا
💠زندگی_به_سبک_شهدا
. 📝 همسر #شهید علی تجلایی :
💜 از #جبهه که می آمد می پرسید: «چی یاد گرفتی؟» یک بار با #خنده گفتم «یک حدیث یاد گرفتم که به نفع خودمه! :
✔#امام_علی(ع)و فاطمه زهرا(س)کارهای خونه رو با هم تقسیم می کردن. مثلا
#حضرت_زهرا هیزم می آوردن و حضرت علی عدس پاک می کردند!...»
💜 من به #شوخی گفتم. خیلی خندید، بعد گفت:
«حالا بلند شو عدس بیار پاک کنم! چون شنیدم، مکلف شدم این کار رو بکنم!» ✔ گفتم«عدس نداریم ولی لپه داریم!» لپه ها رو آوردم.
ریخت توی سینی داشت پاک می کرد که زنگ خانه را زدند.
💜سینی را هل داد زیر تخت!! #مادرم بود. احوال پرسی کرد و زود رفت.. به شوخی گفتم«چی شد؟! ترسیدی مادرم ببینه داری لپه پاک می کنی؟!!» گفت«نه، باخودم گفتم یا #مادر منه یا مادر تو.اگه مادر من باشه ممکنه ناراحت بشه که عروسم بعدازاینهمه مدت که شوهرش اومده خونه به پسرم کار داده،
مادر تو هم باشه حتما میگه نسیبه رو لوس می کنی!… نمی خواستم ناراحتشون کنم.
💜لازم نیست کسی بدونه من دارم لپه پاک می کنم.
تو بدونی کافیه!… برای من مهم تویی!…»
. ✔ به #علی_تجلایی با آن همه #ابهت و رفتار #نظامی اش نمی آمد توی #خانه لپه پاک کند یا ظرف بشوید، ولی تا می دید به کمکش نیاز دارم، سریع می آمد کمکم!...✔
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
💞نکته ای از زندگی:
آقایون، خانوما!
جدای کمک کردن در کارها به هم،
جدای #احترام به خواسته های هم
و جدای گوش دادن به صحبت های همسر....
خیلی مهمه که جلوی خونواده ی #همسر و خونواده ی خودمون
با رعایت احترام و #ادب هوای همسرمونو داشته باشیمـ❗
سردار #شهید_علی_تجلایی 🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
#عاشقانه_شهدا ♥️
#خاطرات_شهید_مهدی_خراسانی
↲به روایت همسرشهید
6⃣ #قسمت_ششم
💟روزای اول #ازدواج یه روز دستمو گرفت و گفت: خانومی بیا پیشم بشین کارِت دارم. گفتم: بفرما آقای گلم☺️ من سراپا گوشم. گفت: ببین خانومی همین اول بهت گفته باشمااا، کار خونه رو تقسیم میکنیم☝️ هر وقت نیاز به کمک داشتی باید بهم بگی
💟گفتم: آخه شما از سر کار برمیگردی خسته میشی. گفت: حرف نباشه! حرف آخر با منه! اونم هر چی تو بگی. من باید بگم #چشم😄 واقعاً هم به قولش عمل کرد. از سر کار که برمیگشت با وجود خستگی، شروع میکرد #کمک کردن
💟مهمون که میومد، بهم میگفت: شما بشین خانوم #من از مهمونا پذیرایی ميکنم. فامیلا که ميومدن خونه مون به حال زندگیمون غبطه میخوردن و بهم میگفتن: خوش به حالت #طاهره خانوم. آقای مهدی، واقعاً یه مرد واقعیه♥️منم تو دلم صدها بار خدا رو شکر میکردم
💟واسه زندگی اومده بودیم #تهران. با وجود اینکه از سختیاش برام گفته بود. ولی با حضورش طعم تلخ غربت واسم شیرین بود. سر کار که میرفت #دلتنگ میشدم. بر که میگشت میفهمید، با وجود خستگی میگفت: نبینم خانومی من دلش گرفته باشه هااا😉 پاشو حاضر شو بریم بیرون. میرفتیم و یه حال و هوایی عوض میکردیم
💟اونقدر #شوخی و بگو و بخند راه مینداخت که همه اون ساعتایی که کنارم نبود هم جبران میکرد و من بیشتر عاشقش میشدم و البته وابسته تر از قبل😍
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#وصیت شهید مدافع حرم به همسرش💞 وقتی #خبر_شهادتم رو شنیدی #بخند #شهید_الیاس_چگینی #سالروز_ولادت
♦️بسیارشوخ طبع بود و بالطبع، این شوخ طبعی را در خانه🏡 هم داشت، درست است زمان زیادی درخانه نبود ولی #حضورش درخانه کیفیت خوبی داشت بسیار اهل بازی کردن با بچه ها بود.
♦️دخترمان #فاطمه وابستگی زیادی به پدرش داشت و زمانی که همسرم به شهادت رسید، 9ساله📆 بود، درعین حال اگر اشتباه بچه را میدید به راحتی از آن نمیگذشت📛
♦️مثلا یکبار بچهها چیزی ازپدرشان خواستند اما ایشان #قبول نکرد✘ و بااینکه خودش هم ناراحت بود ولی این کار را به #صلاح بچهها میدانست، محبتش به بچه ها باعث نمی شد از خطاهای آنان به راحتی بگذرد و این #ویژگی های خوب👌 اخلاقیاش بود
♦️خصوصیت دیگرش دلبزرگ و صاف و ساده اش♥️ بود، همکارانش میگویند #نماز اول وقتش را به هیچ عنوان ترک نمیکرد سر نماز حالت خاصی داشت، در قنوت🤲 دستش را طوری بالا میآرود که به #شوخی می گفتم همه چیز را برای خودتان میخواهید، میگفت خدا فرموده همه چیز را از من بخواهید.
♦️روی #بیت_المال خیلی حساس بود مدتی در محل کار مسئول خرید🛒 شده بود جالب اینجاست برای خرید وسایل سرکار همه تلاشش رامیکرد که کمترین پول💰 بیت المال را خرج کند امابرای وسایل منزل اینطور #حساس_نبود.
#شهید_الیاس_چگینی🌷
#شهید_جاویدالاثر_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🥀🌱🥀🌱🥀🌱🥀🌱 🏝این روزها خوب می شود با حرف های #شهید آوینی زندگی کرد. انگار حرکت کاروان #اباعبدالله(ع) و
0⃣2⃣3⃣1⃣#خاطرات_شهدا🌷
♨️علاقه مند و عاشق ❣#شهداء بود. زندگی نامه شهداء را مرتب مطالعه میکرد، سیره زندگی #شهید سید حسین مهدوی و دائی شهیدش رضا کرمی در شکل گیری #شخصیت اجتماعی او بسیار موثر بود. آن زمان قسمتی با نام «دارالشاهد» را در کانون #بسیج تعریف کرده بودند که #محسن عهده دار آن شد.
🔱 در اجرای یادواره ها و #برنامههای مربوط به شهداء همیشه پیش قدم بود. مربی قرآن 📖و گروه #تواشیح بود. کانون فرهنگی هنری مسجد🕌 را اداره می کرد. در #جلسات و برنامه های فرهنگی مجری می شد. هیأتی بود، از فاصله میان برخی #هیئات با انقلاب و برخی حزب اللهی ها با هیئات مذهبی رنج می برد. معتقد بود دین و نظام ما از هم جدا نیستند.
♨️به مسائل روز آشنا و یک #افسر جوان جنگ نرم بود. سال ۸۱ در کنکور سراسری شرکت کرد، استعداد خوب علمی و توان #پذیرفته شدن در دانشگاههای مطرح را داشت اما پاسداری از انقلاب و #تحصیل در دانشکده افسری دانشگاه امام حسین (ع) را انتخاب و دورههای کاردانی، کارشناسی و دوره عالی را با موفقیت طی کرد.
🔱 محسن در #رشته نظامی متخصص توپخانه و بعد وارد سازمان رزم لشکر۸ نجف اشرف شد. با اینکه دورههای مختلفی طی کرده بود احساس کرد برای تکمیل آموخته هایش نیاز به کار بیشتر است پس با برنامه ریزی به صورت آزاد، در کلاسهای #دانشگاه صنعتی اصفهان که در تخصصش کاربرد داشت شرکت میکرد. شد یک #متخصص، یک افسر و کارشناس توپخانه☄ به تمام معنا.
♨️ به تحصیل در #دانشکده افسری اکتفا نکرد و در کنار همه مشغله هایش در دانشگاه ثبت نام کرد. با توجه به علاقه ای که در #زمینه مسائل اجتماعی و تربیتی داشت رشته علوم تربیتی را انتخاب و تا مقطع کارشناسی پیش رفت. به طوری که چند سال بعد #همزمان از هر دو دانشگاه #فارق التحصیل شد. مسائل حفاظتی را رعایت می کرد. وقتی از نوع کارش سوال میشد با بذله گویی جواب و چیزی لو نمی داد، مثلا گاهی با #شوخی میگفت ما کفشهای👞 رزمنده ها را واکس میزنیم.
#شهید_محسن_حیدری🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
نقاشی #چشمان تو را تا ڪہ خدا کرد گشتند ملائڪ همه #مبهوتِ نگاهت آیا ملکی تو ؟بشرے تو؟تو ڪہ هستی؟ ک
0⃣8⃣3⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠همسران شهدا
🔰ارادت خاصی به 🌷شهید حاجحسین #خرازی داشت. کنارقبرشهید چند دقیقهای نشستیم. همان جا که نشسته بود گفت: #زهرا این قطعه #آرامگاه_من است، بعد از شهادتم🕊 مرا اینجا به خاک میسپارند.
🔰نمیدانستم در برابر حرف #ابوالفضل چه بگویم. سکوت همراه بغض😢 را تقدیم نگاهـش کردم. هـر بـار کـه به #مـامـوریت میرفت، موقع خداحافظی👋 موبایل📱، شارژر موبـایل یـا یـکی از وسـایل دمدسـتی و #ضروریاش را جا میگذاشت تا به بهانه آن بازگردد☺️و خداحافظی کند.
🔰اما #دفعه_آخر که میخواست به سوریه برود حال و هوای بسیار عجیبی داشت. همه وسایلش را جمع کردم💼 موقع #خداحافظی بوی عطر عجیبی😌 داشت. گفتم: #ابوالفضل چه عطری زدی که اینقدر خوشبو است⁉️
گفت: «من عطر نزدهام🚫»
🔰برایم خیلی جالب بود با اینکه #عطری به خودش نزده ⚡️اما این بوی خوش از کجا بود. آن روز با #پدرومادرش به ترمینال رفت. مادرشان مـیگفتند: وقتی ابوالفضل سوارماشین شد🚎بوی #عطرعجیبی میداد
🔰چند مرتبه خواستم به #پسرم بگویم چه بـوی عـطر خـوبی مـیدهی امـا نشد🚫 و پدرشان هم میگفتند: آن روز ابوالفضل عطر همرزمان #شهید🌷 را میداد و بوی عطرش بوی تابوت شهدا⚰ بود.
🔰مـوقـع خـداحافظی #نگاه_آخرش به گونهای بود که احساس کردم ازمن، مهدی پسرمان وهمه آنچه متعلق به ما دوتاست دل کنده💕 است. گفتم: #ابوالفضل چرا اینگونه خداحافظی میکنی⁉️ #نگاهت، نگاه دل کندن است
🔰شروع کرد دل مرا به دست آوردن و مثل همیشه #شوخی کرد. گفت: چطور نگاه کنم که #تو احساس نکنی حالت #دل_کندن است؟!
امـا هیچ کـدام از ایـن رفـتارهایش پاسخگوی بغض و اشکهای من😭 نبود.
🔰وقتی میخواست از در خانه🚪 برود به من گفت: همراه من به #فرودگاه نیا❌ و #رفت. برعکس همیشه پشت سرش رانگاه نکرد. چند دقیقه⌚️ از رفتنش گذشت. منتظربودم مثل #همیشه برگردد و به بهانه بردن وسایلش دوباره خداحافظی کند.# انتظارم به سر رسید.
🔰زنگ زدم📞 و گفتم این بار وسیلهای جا نگذاشتهای که به #بهانهاش برگردی و من و مهدی را ببینی. گفت: نه #عجله_دارم، همه وسایلم را برداشتم. ۱۳روز بعد از اینکه رفته بود، شنبه صبح بود تلفن زنگ زد☎️، ابوالفضل از #سوریه بود. شروع کردم بیقراری کردن و حرف از #دلتنگی زدن.
🔰گفت: #زهـراجـان نـاراحـت نـباش، احـتمال بسیار زیاد شرایطی پیش میآید که ما را دوشنبه🗓 برمیگردانند. شاید تاآنروز #نتوانم با شما صحبت کنم، اگر کاری داری بگو تا انجام بدهم،یا #حرف_نگفتهای هست برایم بزن😢
🔰تـرس هـمه وجودم را گرفت😰 حرف
هایش بوی #حلالیت و خداحافظی👋 میداد. دوشنبه۲۴آذر ماه همان روزی که گفته بود قرار است برگردد، #برگشت؛ معراج شهدای تهران🌷، سهشنبه اصفهان و چهارشنبه پیکر مطهر ابوالفضل کنارقبر #شهیدخرازی آرام گرفت.
#شهید_ابوالفضل_شیروانیان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
بچــه هـٰارو با #شوخـی بیدار مےکرد
تا نمـٰاز شـب بخونـن . .
مثلـا یکـے رو بیـدار مےکـرد و مےگفت:
[ بابا پـاشو من میخوام نماز شب بخونم،
هیـچ کس نیست نگام کنـه :|😂
یا مےگفت:
پاشـو جونِ مـن؛
اسـم سـه چھـٰارتا مومـن رو بگو
تو قنوت #نماز_شب کـم آوردم😅!
#شھـید_مسعـود_احمـدیـٰان🌹
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌿#لبخندانہ
بچــه هـٰارو با #شوخـی بیدار مےکرد
تا نمـٰاز شـب بخونـن . .
مثلـا یکـے رو بیـدار مےکـرد و مےگفت:
[ بابا پـاشو من میخوام نماز شب بخونم،
هیـچ کس نیست نگام کنـه :|😂
یا مےگفت:
پاشـو جونِ مـن؛
اسـم سـه چھـٰارتا مومـن رو بگو
تو قنوت #نماز_شب کـم آوردم😅!
#شھـید_مسعـود_احمـدیـٰان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
بچــه هـٰارو با #شوخـی بیدار مےکرد
تا نمـٰاز شـب بخونـن . .
مثلـا یکـے رو بیـدار مےکـرد و مےگفت:
[ بابا پـاشو من میخوام نماز شب بخونم،
هیـچ کس نیست نگام کنـه :|
یا مےگفت:
پاشـو جونِ مـن؛
اسـم سـه چھـٰارتا مومـن رو بگو
تو قنوت #نماز_شب کـم آوردم!
#شھـید_مسعـود_احمـدیـٰان
•~|🌸💜|~•
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh