🌷شهید نظرزاده 🌷
محسن روی #حجاب خیلی تأکید داشت، به حدی که خیلی ناراحت میشد اگر جایی در بین دوستان میدید که حجاب رع
8⃣5⃣4⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠"محسن" یک آتش بهاختیار تام بود
🔰همسر شهید حججی درباره #تصویری که از اسارت او منتشر شد، گفت: این عکس نشاندهنده حق و باطل بود↔️، من بعد از نگاه کردن با دقت به عکس یک لحظه حس نکردم 🚫 که محسن #اسیر است، #صلابت را در وجود او دیدم حس کردم که #داعشی ملعون اسیر دست آقامحسن است. قطعاً از بغض و کینه است که چاقو🔪 کنار او گذاشتهاند.
🔰 من همه چیز در چهره او دیدم جز #ترس اما خستگی😪 را حس کردم، مشخص بود ایشان تا لحظهای که به اسارت درآمده از خودش دفاع میکرده است👊 چون #لبهای او خشک بود، اما استوار بودن هم در نگاه او بود، #محسن کم نیاورده بود.
🔰محسن یک آتش بهاختیار تام بود👌، این آتش بهاختیار را سالها قبل در مؤسسه #شهید_کاظمی نشان داد، اگر همه اینگونه باشیم همه چیز خیلی قشنگ پیش میرود و همه #محسنها، یکی یکی ساخته میشوند✅.
🔰«همسرم رفت که بگه #امام_خامنهای تنها نیست❌؛ رفت که بگه هنوزم مردان خدایی هستند؛ اگه کسی خواست اشکی😢 واسه همسرم بریزه به اشکش #هدف بده؛ واسه ✓حضرت زینب (س) و ✓امام حسین (ع) گریه کنه... همه زیر لب فقط بگید امان از #دل_زینب(س) راهشو ادامه بدید؛ دعا کنید خدا به منم صبر بده؛ التماس دعا🙏
#شهید_محسن_حججی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍ #فرازی_از_وصیت_نامه خوب به قرآن گوش کنید و خودتان را به قرآن متصل کنید و این کتاب آسمانی را سرمشق
🔰باور کنیم شهدا زندهاند
🔸بعد از #شهادت عبدالحسین، دخترمان زینب زیاد مریض میشد. یک بار #بدجوری سرما خورد و سینه پهلو کرد. شش، هفت ماهش بیشتر نبود. چند تا دکتر برده بودمش، ⚡️ولی فایدهای نکرد❌ کارش شده بود گریه، بس که #درد میکشید.
🔹یک شب که حسابی کلافه شده بودم، خودم هم گریهام گرفت😭 زینب را گذاشتم روی پایم. آنقدر تکانش دادم و برایش #لالایی خواندم تا خوابش برد. خودم هم بس که خسته بودم، در همان حالت #نشسته، چشمهایم گرم خواب😴 شد.
🔸یک دفعه #عبدالحسین را توی اتاق دیدم، با صورتی نورانی💫 و با لباسهای نظامی. آمد بالای سر #زینب. یک قاشق شربت ریخت توی دهانش. به من گفت: «دیگه نمی خواد #غصه بخوری، انشاءالله خوب میشه😊»
🔹در این لحظهها نه میتوانم بگویم خواب بودم، نه میتوانم بگویم #بیدار بودن. هرچه بود عبدالحسین را واضح میدیدم😍 او که رفت، یکدفعه به خودم آمدم. نگاه کردم به #لبهای زینب. لبهایش خیس بود و قدری از #شربت هم روی پیراهنش👚 ریخته بود.
🔸زینب همان شب #خوب شد. تا همین حالا که چهارده پانزده سال📆 میگذرد، فقط #یکبار دیگر مریض شد. آن دفعه هم از امام رضا(ع) شفا گرفت.
#شهید_عبدالحسین_برونسی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh