eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
31.2هزار عکس
9هزار ویدیو
220 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌼🍂🌻🍂🌼🍃 🔻همسر #شهید_حسن_آبشناسان: ❤️✨آستان ملکوتی #امام_هشتم، او را شیفته خود کرده بود و به همین
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 ✍از اشتباه به عرضتون رسوندن... 🍁 اگر را دخالت معنا كردند و با شدن را در صندوق_کردن؛ شهید مطهری به من گفت ، است؛ و حیا، احترام زن به خودش. 🍃 اگر گفتند که مرد میتواند زنش را بزند؛ اسلام به من آموخت که است و مرد وظیفه دارد تمام و آسایشش را فراهم کند... 💖 🍁 اگر به تو آموختند که برایش آزادی است و با چادر او را اسیر میکنیم؛ شهید در کتاب حقوق_زن به من آموخت که حجاب امنیت است و اسیر دست شدن. 🍃 اگر گفتند که نصف مرد است و نمی تواند به تنهایی در دادگاه شهادت دهد؛ شهید مطهری در کتاب حقوق زن به من گفت که زن و عواطفش دو برابر مرد است و از این رو ممکن است در شهادت دادن شود. 🍁 اگر به تو گفتند که دیه_زن نصف دیه ی مرد است چون کمتر از مرد است؛ در کتاب حقوق زن به من آموخت که اگر مرد کشته شود برای اینکه همسرش_فرزندان را در آسايش و دور از دغدغه معيشت بزرگ كند، ديه او دو برابر است. 😈 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
⚜♥️⚜♥️⚜♥️⚜ 🔆وقتی #دیپلم گرفت و خدمت سربازی‌اش را گذراند,دانشگاه هم قبول شد. اما #دانشگاه نرفت و با
0⃣1⃣3⃣1⃣🌷 ♨️محمدحسین از همان می‌گفت «هر کس عاشورا بخواند شهید می‌شود» ولی نمی دانستم این را از کجا می‌دانست. از بچگی آرزو داشت شهید شود و از بچگی کلمه در ذهنش بود ♻️ و ما خیلی به او نمی‌کردیم، ما اصلا فکر اینکه محمدحسین یک زمانی بخواهد شود و جبهه برود و شهید شود را نمی‌کردیم و چنین چیزی به ذهنمان خطور نمی‌کرد ولی محمدحسین کلمه از کودکی در ذهنش بود. ♨️از زمانی که او را تشویق به نماز کرد، یک بار هم نشد من یا پدرش به او بگوییم نماز بخوان یا روزه بگیر، همیشه خودش نماز اول وقت می‌خواند و روزه می‌گرفت. خیلی به انضباط و نظم اهمیت می‌داد و خیلی در لباس👚 پوشیدن منظم بود ♨️ و در یک کلمه خیلی داشت، یعنی بچه خالصی بود شاید من که مادرش بودم در این 24 سال او را نشناختم,کارها و او را می‌دیدم و یک تفاوتی با سایر بچه‌های👥 من داشت ولی شاید مادر بین بچه‌هایش تفاوت نمی‌گذارد ♻️و این ویژگی های خیلی به چشم نمی‌آمد. از همان دوران دبستان , لوازم التحریر🖍📗 می‌خرید و در یکشنبه‌بازاری که در نزدیکی خانه ما بود می‌کرد و می‌فروخت. ♨️به او می‌گفتیم تو که به پول 💶این کار نیاز نداری و  ما به تو پول تو جیبی می‌دهیم، اما می‌گفت «اگر بیکار باشم بهتر است؟» 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 1⃣3⃣#قسمت_سی_ویکم 💢فاطمه را در #آغوش مى فشرد... بر سر
📚 ⛅️ 💢مى توانى ببینى که اکنون چه مى کند.... 🐎را به سمت ! دشمن پیش مى راند، یا شمشیر 🗡را دور سرش مى گرداند... و به سپاه دشمن مى برد یا و نیزه را از اطراف خویش دفع مى کند،.. یا سپر به دشمن مى ساید، 🖤یا در محاصره نامردانه چرخ مى خورد، یا به ضربات نابهنگام اما هماهنگ عده اى ، از اسب ...آرى ، لحن این لاحول ، آهنگ فرو افتادن خورشید بر زمین است. تو ناگهان از زمین کنده مى شوى... و به سمت پر مى کشى و از فاصله اى نه چندان دور، را مى بینى که بر گرد سوار فرو افتاده خویش مى چرخد،... و با هجمه هاى خویش ، دشمن را بازتر مى کند. 💢چه باید بکنى ؟ حسین به در خیمه داده است... اما دل 💓، تاب و قرار ماندن ندارد... و دل مگر حسین است و فرمان مگر غیر از فرمان ؟ اگر پیش بروى فرمان پیشین حسین را نبرده اى و اگر بازپس بنشینى ، تمکین به این دل حسینى نکرده اى.کاش حسین چیزى بگوید.. و به کلام و را روشنى ببخشد.این صداى اوست که خطاب به تو فریاد مى زند: 🖤دریاب این را! و تو چشم مى گردانى... و را مى بینى که بى واهمه از هر چه سپاه و لشکر و به سوى حسین مى دود... و پیوسته را صدا مى زند. تو جان گرفته از فرمان حسین ، تمام توانت را در پاهایت مى ریزى و به سوى کودك خیز بر مى دارى.... صداى تو را مى شنود... و حضور و تعقیب را در مى یابد اما بنا ندارد که گوش جز به دلش و سر جز به حسینش بسپارد.... 💢وقتى تو از پشت ، را مى گیرى و او را بغل مى زنى ،گمان مى کنى که به آورده اى و از رفتن و گریختن بازش داشته اى . اما هنوز این گمان را در ذهن نکرده اى... که او چون ماهى چابکى از تور دستهاى تو مى گریزد.. و خود را به امام مى رساند.در میان ، نیست... این را و هر دو مى گویند.... 🖤پس ناگزیرى که در چند قدمى بایستى و ببینى که شمشیرش را به قصد حسین فرا مى برد و ببینى که نیز دستش را به از امام بلند مى کند... و بشنوى این کلام کودکانه عبداالله را که:تو را به عموى من چه کار اى خبیث زاده ناپاك!و ببینى که ، سبعانه فرود مى آید و از دست نازك عبور مى کند،... 💢آنچنانکه دست و بازو به پوست ، مى ماند.و بشنوى نواى (وا اماه ) عبداالله را که از اعماق جگر فریاد مى کشد... و را به مى طلبد. و ببینى که چگونه حسین او را در آغوش مى کشد... و با کلام و نگاه و نوازش تسلایش مى دهد:صبور باش عزیز دلم! پاره جگرم ! زاده برادرم ! به زودى با پدرت دیدار خواهى کرد و آغوش را به رویت گشاده خواهى یافت و... 🖤 و ببینى ... نه ... دستت را به روى چشمهایت بگذارى تا نبینى که چگونه دو پیکر و به هم دوخته مى شود.... حسین تو اما با اینهمه زخم ، هنوز ایستاده مانده است... ناى دوباره برنشستن بر اسب را ندارد اما اسب را تکیه گاه کرده است تا همچنان برپا بماند. آنچه اکنون براى تو مانده ، غرق به خون عبداالله است و خون آلوده حسین. تلاش مى کند که از توو خیمه 🏕ها بگیرد... 💢و جنگ را به میانه بکشاند. اما کدام جنگ ؟جسته و گریخته مى شنوى که او همچنان به دشمن خود پند مى دهد، نصیحت مى کند... و از عواقب کار، برحذرشان مى دارد. و به روشنى مى بینى که ضارب و خویش را انتخاب مى کند. از سر تنى چند مى گذرد و به سر و جان عده اى دیگر مى پردازد.اگر در جبین آینده کسى ، نور مى بیند، از او ... .... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📆شنبه سی و یکم شهریور ۱۳۹۷، آغاز هفته فقط 😢بود و اشک... 🖇اما دیگر هم مرهمی بر قلب❣ های سوخته مان نبود. عزیزمان در اهواز مظلومانه در خون 💔خود غلتیدند و همین بس که بارها از خدا خواستم، کاش من جای آنها می رفتم اما مظلومانه شما عزیزان، آن هم یک روز بعدِ حسینی، غبطه خوردنی است.😔 🖇لعنت خدا بر همه ها و حرامیان. شنبه خونین گریه کردم برای سربازی که در خون خود غلتید و تمام آرزوهایش برای آینده اش را ندید. برای که همچون فرشته 👶از این دنیا پرواز 🦋کرد و فرداها را ندید. برای همه کادری که با جان و دل برای این انقلاب زحمت کشیده بودند و دیگر نیستند. شهیدمحمد طاها اقدامی، کوچکترین شهید تروریستی اهواز بود. 🖇محمد طاهای عزیزم، مظلومانه ات قلبم 💓را سخت به درد آورده است. عزیز دلم، نازنینم با 😭 هایت، گریه کردم و از خدا تمنا کردم تا مرا به جای تو از این دنیا می برد. ای کاش آن تیرها ☄به تن من می نشست و تو اکنون در آغوش مادر و پدرت بودی. آن تن زخمی ات، فدای اشکهایت، فدای مظلومیتت. 🖇ت🥀و هستی که با شهادت مظلومانه ات، قلب همه را به درد آوردی. ای تو که در کنار علی اصغر (ع) امام حسین (ع) هستی، برای مادر و پدر و خواهرت دعا کن تا امام حسین (ع) قلبشان را آرام کند. محمد عزیزم، اشکهایم برایت تمامی ندارد ولی انتقام تو را از خواهیم گرفت.✔️ 🖇درست است که 💥 به تن تو نشست اما همان تیرها اینجا جگر مرا آتش زد و هنوز هم بی قرار آن اشکهایت هستم. آن دنیا شفیع من هم باش ✍پ. ن. سی و یکم شهریور؛ محمدطاها اقدامی و مظلوم حادثه تروریستی اهواز 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
●محمد از فردي آرام😇، خونگرم، ، خوش بين و خوش برخورد بود👌. اخلاق خوب او در باعث شده بود که در تمامي مجالس و محافل، محور گفتگوها قرار گيرد. ☺️ ●او روحي با و حساس و چهره اي مهربان داشت😊همين امر باعث شده بود که دوستان زيادي داشته باشد. وي استعداد فوق العاده اي در امر داشت👨‍🎓 و حلال مشکلات خانواده، دوستان و حتي افراد نا آشنا بود. هيچگاه شخص برايش مطرح نبود، بلکه هدفش خدمت به عموم👥بود. وي مي افزايد: محمد هيچگاه خواسته مادي بيشتر از حد احتياج و نداشت. ● او در زندگي اش کارهاي خير زيادي انجام مي داد؛ اما هيچ وقت آنها را براي کسي بازگو نمي کرد. وقتي خبر محمد در بين مردم پخش شد، هر کسي که به منزل ما مي آمد با حالتي متاثر از خدماتي که محمد براي آنها انجام داده بود، ياد مي کرد.  ●وقتي علت را از محمد پرسيدم گفت که به قول يکي از روحانيون هنوز ايمان ما کامل نشده است، چون نصف ايمان در ازدواج و شدن است. براي همين مي خواهم ايمانم کامل شود تا به فيض شهادت برسم.😍 ✍راوی: مادرشهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
☆بسم رب الشهید☆ 🍃درخت اگر ریشه اش استوار در خاک خفته باشد، محال است طوفانی لرزه بر اندامش اندازد! 🍃 هم دوره ایست به ظاهر مملو از هیجان و بازیگوشی اما در بطن این دوره میشود ریشه ی درخت زندگی را محکم ساخت‌. همچون کاری که پدر و مادر ، در آن غفلت نکردند و از همان آغاز کودکی دست اورا به دست اهل بیت سپردند؛ بذر محبت را در او کاشته و چشم هایش را به بندگیِ خدا بینا کردند... 🍃اصلا خیال میکنم، پدر و مادرش راه عاقبت بخیری را برای ا‌و هموار ساختند، فرزند نیز بوی را از دامان آنها استشمام کرد و قدم در این راه گذاشت. 🍃زندگی نامه اش را که مرور میکردم، چشم هایم به شواهد و ایثارش خورد. همان اخلاصی که از آن جوان ۲۵ ساله الگویی برای همگان ساخته و ایثاری که سرآغاز شهادتش شده بود... 🍃لحظاتی قبل از ، به کمک رزمنده ای رفته بود که دشمن سنگر را نشانه گرفته و لحظاتی بعد بوی سیب همه جارا فرا میگیرد... 🍃درست است ندیده ام اما یقین دارم دم آخری، سر بر پای بی کفن گذاشت و دست برسینه زمزمه کرد «السلام علیک یا اباعبدلله»❤️ ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۶ مهر ۱۳۳۵ 📅تاریخ شهادت : ۵ خرداد ۱۳۶۰ 📅تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای روستای محمد آباد 🕊محل شهادت : مریوان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♡بسم الله الرحمن الرحیم♡ 🍃از خیالِ پریدن داشت، همان موقع ها هم دلش میخواست بر فراز آسمان دست هایش را باز کند و را همان جا میان ستاره های کوچک و بزرگ در بگیرد. 🍃کم کم قد کشید... برای خودش بچه بسیجی شده بود؛ هر چه میگذشت بیشتر برای اطرافیانش الگو میشد و قدم قدم به خدای قلبش میرسید. ناآرامش خدمت را طلب میکرد و دلش پر میکشید تا دمی در هوای نفس تازه کند. خدا هم که منتظر اراده ی بندگان است. آرزوی پرواز میان آسمان ها همراه با روحیه ی شهادت طلبی اش همراه شد؛ دست اورا گرفت و با چند دست لباس و پوتین به در جبهه ها سپرد. 🍃 هم بی تاثیر نبودند. هم رزمِ مالک ولی زاده، داریوش بسطامی و کیومرث سرمدی بودن راه به خدا رسیدن را برایش هموار تر کرده بود؛ رفقایی که هرکدامشان به نحوی از شهادت استقبال کردند و در زمره ی عشاقان جای گرفتند. 🍃حال، هفت آبان سالروز شهادت مردی است که هارا فتح کرد؛ کلید درهای را از دست خانوم فاطمه ی زهرا(س) گرفت و با رو سفیدی مقابل امام زمانش، قدم به خدا گذاشت. ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱٣۴۵ 📅تاریخ شهادت : ٧ آبان ۱٣۶٢ 📅تاریخ انتشار : ۸ آبان ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : زنجان 🥀مزار شهید : گلزار شهدای اسد اباد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃به تابلوی می نگرم. آن چشم های آرام حالا روشن تر و زیباتر از هر زمانی به نظرم می‌آمد. عکس برای چند ماه پیش بود ولی انگار روز قبل رفتنش آن را گرفته بود‌. 🍃یادم است روزی که میخواست برود نتوانستم یک دل سیر به تماشایش بنشینم، نشد آن دو گوی بلورین چشم‌هایش را ببوسم. فقط توانستم از نگرانی های برایش حرف بزنم. اینکه رفتنش برایم تاب و توان نمیگذارد، اینکه اگر برود چه بر سر می‌آید و هزاران "اگر" دیگر... 🍃میخواستم مجابش کنم که بماند. از اش گفتم؛ زمانی که سال چهل و چهار متولد شد و نام را برایش انتخاب کرد. از آن روزی حرف زدم که برای اولین بار کلمه بابا را ادا کرد. گفتم که قد کشیدنش را دیدم، رویاهایم پیش چشمانم قد علم کردند، رخت را در تنش دیدم و لحظه شماری کردم برای شدنشان. 🍃از و پشتکارش برای زمین زدن رژیم گفتم که آنها را در شب بیداری ها و و اعلامیه نوشتن هایش دیده بودم. هر شب که برای گشت بیرون میزد از خانه، دلم آب میشد و پشت سرش می‌ریخت. نذرش میکردم که سالم برگردد. 🍃اینها همه را گفتم و تاکید کردم که تو را دو سال پیش ادا کردی، بمان و اینجا خدمت کند، پشت ! یک کلمه گفت: مرگ با اگر خونین، بهتر از زندگی . و من خاموش گشتم، دلم نیز هم... 🍃دیگر نکردم، دیگر از شب بیداری هایم در دوران طفولیتش نگفتم، نخواستم بماند و جبران کند، از تا به الان برای این دیار نگفتم، منتی نبود! هرچه بود برای کرده بود... فقط دل و زبانم یک چیز را گفت: خدا به همرات! دلم آب شد و ریخت پشت سرش اما دیگر دلم شور نخورد، دیگر نشد. آرام گرفت و جگر گوشه اش را به امان خدا سپرد. و چه امانی بهتر و خوب تر از خدا! آنقدر خوب که کرد سمت خدا، آن‌هم به وقت آذر هزار و سیصد و شصت در جبهه ... ◇سالگرد حیدرم!◇ ✍نویسنده : 🍁به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ اسفند ۱۳۴۴ 📅تاریخ شهادت : ۷ آذر ۱۳۶۰ 📅تاریخ انتشار : ۷ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : اطلاعاتی در دسترس نیست. 🕊محل شهادت : مریوان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهید_نقی_نقی_دوست #سالروز_شهادت🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃 این روزها با دیدن تاریخ تولد شرمنده‌ی دلم می‌شوم، غبطه می‌خورم به حالشان و آهِ حسرت می‌کشم. این بار هم قهرمان قصه جوان دهه هفتادی💪 است که عاقبت بخیر شد. 🍃 به گفته‌ی مادرش دوران و نوجوانی‌اش پر از شور و نشاط بوده، در مسجد🕌 و محله قد کشیده و بزرگ شده است. 🍃 بعد از گرفتن دیپلم راهی و به خواندن درس مشغول شد و کم‌کم شخصیت شلوغ نقیِ نقی‌دوست آرام شد و تغییر کرد. پس از مدتی کبوتر از درس خواندن خسته شد، از پنجره‌های حجره پرواز کرد🕊 و راه خدمت به مردم را در پیش گرفت. 🍃 پس از پذیرفته شدن در آزمون ، لباس خدمت بر تن کرد و مردانه به وظیفه اش عمل کرد. سرانجام در درگیری با قاچاقچی‌ها مجروح💔 و پس از چندین روز به رسید. 🍃 از قصه‌ی ما، شجاعت و خدمت خالصانه✨ به یادگار مانده است. نقی‌ها، اوج می‌گیرند و کوچ می‌کنند به سرزمین عشق♥️ و ما بال‌سوختگان از آتش گناه در پروازیم. ✍نویسنده: 📅 تاریخ تولد: ۱۹ فروردین ۱۳۷۲ 📅 تاریخ شهادت: ۲۶ آبان ۱۳۹۵ 🕊 محل شهادت: پیرانشهر 🥀 مزار شهید: خوی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#سالروز_شهادت #شهید_سیدحیدر_حمیدی 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃به تابلوی می نگرم. آن چشم های آرام حالا روشن تر و زیباتر از هر زمانی به نظرم می‌آمد. عکس برای چند ماه پیش بود ولی انگار روز قبل رفتنش آن را گرفته بود‌. 🍃یادم است روزی که میخواست برود نتوانستم یک دل سیر به تماشایش بنشینم، نشد آن دو گوی بلورین چشم‌هایش را ببوسم. فقط توانستم از نگرانی های برایش حرف بزنم. اینکه رفتنش برایم تاب و توان نمیگذارد، اینکه اگر برود چه بر سر می‌آید و هزاران "اگر" دیگر... 🍃میخواستم مجابش کنم که بماند. از اش گفتم؛ زمانی که سال چهل و چهار متولد شد و نام را برایش انتخاب کرد. از آن روزی حرف زدم که برای اولین بار کلمه بابا را ادا کرد. گفتم که قد کشیدنش را دیدم، رویاهایم پیش چشمانم قد علم کردند، رخت را در تنش دیدم و لحظه شماری کردم برای شدنشان. 🍃از و پشتکارش برای زمین زدن رژیم گفتم که آنها را در شب بیداری ها و و اعلامیه نوشتن هایش دیده بودم. هر شب که برای گشت بیرون میزد از خانه، دلم آب میشد و پشت سرش می‌ریخت. نذرش میکردم که سالم برگردد. 🍃اینها همه را گفتم و تاکید کردم که تو را دو سال پیش ادا کردی، بمان و اینجا خدمت کند، پشت ! یک کلمه گفت: مرگ با اگر خونین، بهتر از زندگی . و من خاموش گشتم، دلم نیز هم... 🍃دیگر نکردم، دیگر از شب بیداری هایم در دوران طفولیتش نگفتم، نخواستم بماند و جبران کند، از تا به الان برای این دیار نگفتم، منتی نبود! هرچه بود برای کرده بود... فقط دل و زبانم یک چیز را گفت: خدا به همرات! دلم آب شد و ریخت پشت سرش اما دیگر دلم شور نخورد، دیگر نشد. آرام گرفت و جگر گوشه اش را به امان خدا سپرد. و چه امانی بهتر و خوب تر از خدا! آنقدر خوب که کرد سمت خدا، آن‌هم به وقت آذر هزار و سیصد و شصت در جبهه ... ◇سالگرد حیدرم!◇ ✍نویسنده: 📅تاریخ تولد: ۱ اسفند ۱۳۴۴ 📅تاریخ شهادت: ۷ آذر ۱۳۶۰ 🥀مزار شهید: اطلاعاتی در دسترس نیست. 🕊محل شهادت: مریوان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♡بسم الله الرحمن الرحیم♡ 🍃«زمانی‌که برخی از دوستانم را می‌بینم که با مأنوسند، به حال‌شان غبطه می‌خورم. نه آنکه بخوانند، بلکه با قرآن مأنوسند و دوست و رفیق‌شان قرآن است. 🍃اگر بخواهد باری ببندد، باید در و انجام دهد و الا سپس توأم با مشکلات می‌شود. ممکن است دیدار ما به قیامت بیفتد. هرچه بخواهد. "سخنی از شهید" 🌷 🎊 📅تاریخ تولد : ۱۳ آذر ۱۳۴۳ 📅تاریخ شهادت : ۴ اسفند ۱۳۶۵ 🥀مزار شهید : اصفهان 🕊محل شهادت :شلمچه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
مدافع حرم تازه دامادشهید، شجاع 💔 🍃⚘🍃 در ۲۳ آبان ماه سال ۱۳۶۸ درتهران،چهاردانگه اسلام شهر متولدشد. متاهل بود و تازه داماد ۱۰ پس از به اعزام شد و به رسید. 🍃⚘🍃 سه خواهروبرادربودند،ایشان فرزند اول خانواده بود. خانواده اش بسیارمذهبی و متدین بودند، از کودکی در مساجد و حسینیه ها می کرداز ابتدا #خدا و بانماز بود از اول را شناخت،مادرش همیشه از می خواستند فرزندانشون، کنیزان و نوکران بیت⚘ باشند. از بچه 7 ساله تا پیر 80 ساله همه را به می شناختند. پدرش وعمویش، دفاع مقدس بودندو در حضور داشتند و این باعث شده بود ایشان از با از و خو بگیرد. 🍃⚘🍃 •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh