🌷شهید نظرزاده 🌷
0⃣9⃣ #خاطرات_شهدا🌷 #ماجراى_اسلام_آوردن_یك_دختر_مسیحى #توسط_شهید_علمدار🌹 🌷☘🌷☘ #قسمت_اول (٢ / ١) 🌷
👆👆👆👆
1⃣9⃣ #خاطرات_شهدا🌷
#ماجراى_اسلام_آوردن_یك_دختر_مسیحى
#توسط_شهید_علمدار🌹
🌷☘🌷☘
#قسمت_دوم (٢ / ٢)
🌷....حضرت آقا نگاهى به من انداختند و فرمودند: علمدار همانی است که پیش شما بود؛ همانی که #ضمانت شما را کرد تا بتوانی به جنوب بیایی.
🌷به یک باره از خواب پریدم؛ خیلی آشفته بودم؛ نمی دانستم چکار کنم هنگام صبحانه به پدرم گفتم که فقط به این شرط صبحانه می خورم که بگذاری به جنوب بروم. او هم شرطی گذاشت و گفت: به این شرط که بار اول و آخرت باشد. باورم نمی شد پدرم به همین راحتی قبول کرد. خیلی خوشحال شدم به مریم زنگ زدم و این مژده را به او دادم....
🌷اینگونه بود که به خاطر شهید علمدار رفتم برای ثبت نام. موقع ثبت نام وقتی اسم مرا پرسید مکث کردم و گفتم: زهرا، من زهرا علمدار هستم. بالاخره اول فروردین ١٣٧٨ بعد از نماز مغرب و عشاء با بسیجی ها و مریم عازم جنوب شدیم. کسی نمی دانست که من مسیحی هستم به جز مریم. در راه به خوابم خیلی فکر کردم.
🌷از بچه ها درباره شهید علمدار پرسیدم اما کسی چیزی نمی دانست؛ وقتی به حرم امام خمینی رسیدیم در نوار فروشی آنجا متوجه نوارهای مداحی شهید علمدار شدم کم مانده بود از خوشحالی بال در بیاورم. چند نوار مداحی خریدم در راه هر چه بیشتر نوارهای او را گوش می دادم بیشتر متوجه می شدم که آقا چه فرمودند....
🌷در طى چند روزی که جنوب بودیم؛ فهمیدم اسلام چه دین شیرینی است و چقدر زیباست. وقتی بچه ها نماز جماعت می خواندند؛ من کناری می نشستم؛ زانوهایم را بغل می گرفتم و گریه می کردم، گریه به حال خودم که با آنها زمین تا آسمان فرق داشتم.
🌷#شلمچه خیلی باصفا بود، حس غریبی داشتم؛ احساس می کردم خاک آنجا با من حرف می زند. با مریم دعا می خواندیم یک آن احساس کردم شهدا دور ما جمع شدهاند و زیارت عاشورا می خوانند منقلب شدم و از هوش رفتم در بیمارستان خرمشهر به هوش آمدم.
🌷صبحِ روز بعد هنگام اذان مسئول کاروان خبر عجیبی داد تازه معنای خواب آن شبم را فهمیدم. آن خبر این بود که امروز دوباره به شلمچه می رویم چون قرار است امام خامنهای به شلمچه بیایند و نماز عید قربان را به امامت ایشان بخوانیم. از خوشحالی بال درآورده بودم به همه چیز در خوابم رسیده بودم.
🌷بعد که از جنوب برگشتیم تمام شک هایم به یقین بدل گشت؛ آن موقع بود که از مریم خواستم راه اسلام آوردن را به من یاد دهد. او هم خیلی خوشحال شد؛ وقتی شهادتین را می گفتم؛ احساس می کردم مثل مریم و دوستانش، من هم مسلمان شده ام.
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
⭐⭐⭐
يه جمله رو قاب کنيم بزنيم گوشه ي ذهنمون ،هر وقت خواستيم عملي انجام بديم يه نگاهي به اين تابلو بندازيم:🌹
.......دونه........
..........دونه..........
..............گناه .........
................."من"..........
...................لحظه ..........
........................لحظه............
...................ظهور..............
.....مهدي فاطمه............
.روعقب....................
ميندازه................
بر شوره زار معصیتم گریه میکنی
جانم فدای دیده بارانی شما😞
🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
قرآن_1394-11-20-11-00.mp3
4.86M
❤️صبح خود را آغاز کنیم
با #تلاوت قرآن کريم
همراه با صدای زیبای
#شهيد_ابراهيم_هادي😍
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✨بســم الله الرحمن الرحیم✨
💕چقــدر سخت است حالِ عاشقی که نمیداند محبوبش نیــز، هوای او را دارد یا ،نه.💞
🌷ای شهیــدان🌷
از همـان لحظه ای که تقدیر ما را از شمـا جدا کرد، تاکنون یاد شما ،خاطره های دنیــای شما امیـد حیاتمان گشـته.
مــا به عشـ❤ـق شمـا زنده ایم.
و به امید وصـل کوی شمـا زنده ایم.
امــا شما
👈شما علی الظاهر دلیلـی ندیدید که اوقـات پُر اجرتان را صرف ما کنیـد.
چه بگـوییــم؟؟؟!!
راستــی !چگونه حرف دلمـان را فریـاااد کنیم، که بدانیـد برما چه میگـذرد؟؟؟
مگــر خودتان نمی گفتیــد،ستون های شب عملیات ،ستون گُردان نیست؟
ستــون عشـ💖ـق است.
ستون دلهـ💔ـای سوخته ایسـت که با خمیــرمایه ی اشک💧 و سـوز به هم گره خورده اند.
👈ادامه دارد...
🌹🍃🌹🍃
📌دکلمه ای از
#شهید_سید_مجتبی_علمــدار
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
برای همه لحظه هایت برنامه داشته باش مثل #شهیدعلم الهدی وقتت را که با برنامه ی بندگی پیش ببری عمرت پر
🖇 #خاطرات_شهدا
# نوجوان ڪه بود #ساواڪ دستگیرش ڪرد
رفتم #ملاقاتش ودیدم اوضاع #زندان
اصلا #خوب نیست #اتاقهای زندان بسیار...
#شهید_سیدحسین_علم_الهدی🌹🍃
#شادی_روحش_صلوات💐
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh