eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
31.1هزار عکس
9هزار ویدیو
219 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃هیئت ِحسین، خانه امید است برای ناامیدان از همه جا رانده. آنان که بغض هایشان را بغل کرده و به آغوش پناه آورده اند تا اشک بریزند و عقده های دل را خالی کنند. تشنه محبت اند. همان مادر که مهمانان فرزندش را خریدارانه نگاه می کند و واسطه می شود برای روسیاهان. 🍃فرزندان مادر، را از مادر به ارث برده اند. آخر یا روضه کوچه و صورت سیلی خورده شنیده اند یا از در سوخته و مادر قد خمیده خاطره دارند و یا روضه گودال و ندای یا بنی حضرت زهرا داغ شده بر دلشان 🍃اشک ریخته اند و میان هق هق ها، دست ها را مشت کرده اند. همان سینه زن های را می گویم. ، یکی از آن هاست .دلش تاب نیاورد باز هم عاشورای دیگری را ببیند.ندای از حرم عمه سادات به گوشش رسید. ضربان قلبش حسین را برایش تداعی کرد و ملکه ذهنش از سفر گفت و اینکه پایان قصه زندگی با خود اوست. کوله اش را اماده کرد و راهی شد. گذشت از دنیا و دل بستگی هایش. حتی از همسرش.. 🍃نمیدانم کار اشک های آخر روضه بود یا نجواهایش در حرم یا عشقش به حضرت مادر که در کوچه از پهلو شد و باز هم دل کوچه لرزید. 🍃آری.فرزندان هم مظلومیت را به ارث برده اند هم را.... فرزند زهرا❤️ ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۳۰ شهریور ۱۳۶۴ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ آذر ۱۳۹۴ 📅تاریخ انتشار : ۱۵ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : خوزستان، شهرستان امیدیه، بخش جایزان 🕊محل شهادت :تپه های العیس حلب 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔰 | 🌟 زندگی مشترک ما، رنگ سادگی و معنویت داشت. مراسم اولیه، بدون تکلف و با رعایت مسائل اسلامی برگزار شد و مدت کوتاهی پس از پایان مراسم عقد، حسن به اهواز رفت. من نیز، در پایان امتحانات به او پیوستم و زندگی خود را در ۲ اتاق کوچک اجاره‌ای، آغاز کردیم. یکی از اتاق‌ها، به وسایل شخصی اختصاص یافت و اتاق دیگر با یک فرش و چند صندلی ساده، تزیین شد. 📍 قسمتی از اتاق نیز به عنوان آشپزخانه‌ای با یک چراغ خوراک‌پزی و مقداری ادویه‌جات، مورد استفاده قرار گرفت. آن زمان، روزگار را در مضیقه شدید مالی، سپری می‌کردیم و مشکلات زیادی داشتیم تا جایی که گاهی اوقات، برای تأمین هزینه‌های زندگی، مبلغی را قرض می‌کردیم. 📚 کتاب خاکی‌ها 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طرح به مناسبت سالروز شهادت شهید مهدی قاضی خانی🌷 ◇مناسب برای ◇ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
طرح به مناسبت سالروز شهادت شهید مهدی قاضی خانی🌷 ◇مناسب برای و 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃دخترک کنار باغچه نشسته بود و قصه می‌گفت ها چشم شده بودند و او را به دقت می‌نگریستند، گنجشکک روی زمین نشسته بود تماما گوش شده بود و تک تک حرف های را به ذهن می‌سپرد. سرو سایه انداخته بود روی سرش که آفتاب کمتر او را بیازارد. 🍃صدای دخترک بلند نبود اما به گوش رسید که از گفت، از اینکه شاید پدر راه خانه را گم کرده و سرگردان است، قرار است برگردد منتها از تا اینجا راه زیاد است، گم شده... کاش راه را پیدا کند که کاسه لبریز از انتظار شده. 🍃آسمان شنید و بغض کرد، دلش باریدن گرفت، نرگس ریخت و شکست و دخترک همچنان از انتظار سخن میگفت از بابا . 🍃قلم نیز بغض کرد، از حسرت * و انتظاری که پایان نداشت از روح آسمانی که جسمش در زمین سکنی گزید بهر تسلای دل همسر و فرزندانش و آه حسرت کشید از حرفی که روی کاغذ میرفت و حق مطلب را ادا نمی‌کرد. 🍃رزم‌آورانی که میروند و مشق جنگ میکنند، با ره آسمان می‌پیمایند و زمینینان را نظاره گرند اینها قصه ایست به تأسی از واقعیت قصه هر بار تکرار میشود اما نه!♡ 🍃انتظار دختری برای پدر، آرمانی که به ختم می‌شود، عقیده ای که را خط مقدم انقلاب و بداند، هرگز تکراری نمیشود بلکه هربار دل من و تو را تکان میدهد. 🍃دل را صیقل دهیم تا آیینه شود و منعکس‌کننده نور حق تا نشانی خانه یار را گم نکند و بلد راه شود بلد راه عاشقی، راهی که پایان ندارد. مسیری که منتهی به است و مهدی و امثال آن روشنایی همین مسیر را گرفتند که در نور خلاصه شدند❣ ✨ *نهال: اسم دختر شهید♡ ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۸ آبان ۱۳۶۴ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ آذر ۱۳۹۴‌ 📅تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : زیبا شهر قرچک، گلزار شهدای بی بی زبیده 🕊محل شهادت : خانطومان_سوریه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون داداش علی هست🥰✋ *عاشقانه، عارفانه، بی بهانه دوستت دارم‌*💞 *شهید علی آقایی*🌹 تاریخ تولد: ۳۰ / ۶ / ۱۳۶۶ تاریخ شهادت: ۷ / ۱۲ / ۱۳۹۴ محل تولد: اردبیل محل شهادت: سوریه *🌹همسرش ← ساعت هشت و نیم بود که وضو گرفتم💫 و با هزار فکر و خیال، داشتم خودم را برای نماز مغرب و عشاء آماده می‌کردم📿 که متوجه شدم علی پیام زده: عاشقانه، عارفانه، بی بهانه دوستت دارم‌.💞 تا پیامشان را دیدم دوباره دلم گرفت.🥀 دوبار در دوران نامزدی به ماموریت رفته بود،🍂یکبار هم بعد از زندگی مشترک مان🍂این سومین بار بود ولی در هیچ کدام این احساس را نداشتم‌🥀گوشی را برداشتم و زنگ زدم📞 خاموش بود🥀دوباره گرفتم📞خاموش بود🥀هزار بار دستم رفت روی دکمه تماس📞اما خاموش بود🥀یکشنبه هم خاموش بود هر بار منتظر صدای بوق گوشی‌اش بودم🥀اما صدای خاموش بودنش را به رخم می‌کشید🥀و هر بار انگار آب داغ روی سرم می‌ریختند.»🥀راوی← طبق کلیپی از منطقه، عنوان شده بود که علی به شهادت رسیده🕊️اما گفته بودند به دلیل شرایط خاص منطقه🥀فعلاً نمی‌توانند پیکرش را به عقب برگردانند.🥀اگر هم داعشی‌ها بفهمند ایشان پاسدار است🍃ممکن است دیگر نتوانیم به پیکر دسترسی داشته باشیم🥀برای همین نتوانستند با جسد داعشی‌ها مبادله‌اش کنند🥀عاقبت پیکرش بعد از 4 سال به وطن بازگشت*🕊️🕋 *شهید علی آقایی* *شادی روحش صلوات*
📓📕📗📘📙📔📒📕 روزگار من (۶۸) حدودا ۳ساعت از تماس محسن با خونشون میگذشت که تلفن خونه به صدا در اومد... مامان رفته بود خرید کنه منم خونه تنها بودم داشتم قران میخوندم... گوشی رو برداشتم.. الووو..... سلام....بفرمایید.... الوو سلام دختر عموو... محسنم !! بله شناختم خوب هستین اقا محسن ؟؟ شکر شما چطورین ؟زن عمو خوبه ؟؟ ممنون ماهم خوبیم .. محسن ـ ببخشید که مزاحم شدم فرزانهـ خواهش میکنم مراحمید.. امروز مامان گفتن که شما تماس گرفته بودین و کار واجبی داشتین!!‌ بله درسته یه کار مهمی داشتم میخواستم در موردش باهاتون صحبت کنم... بله بفرمایید من گوش میدم .. پسر عمو اول از همه بابت برخورد اون روزم ازتون معذرت میخوام شاید یه خرده تند رفتم و باعث ناراحتی شدم خواهش میکنم به دل نگیرین مجبور بودم 😔😔😔 نه خواهش میکنم من اصلا ناراحت نشدم بهتونم حق میدم ... خیلی ممنون ، اقا محسن یادتونه من حرف شمارو قبول نکردم و برای اثباتش ازتون سند خواستم بله یادمه... یه چند روز بعدش زینب خواهر عباس بهم زنگ زد و مطالبی در مورد وصیت نامه عباس گفت مثل اینکه عباس قبل اعزام یه وصیت پیش زینب به امانت گذاشته تا بعد شهادت به دست من برسه ... محسن ـ بله درسته... متاسفانه بنا به دلایلی فراموش شده و تازه به دست من رسید ومن با خوندنش به درستی حرف شما رسیدم وحالا اقا محسن ازتون یه سوالی داشتم ،اما نمیدونم چه جوری بهتون بگم😰😰😰😰 خواهش میکنم راحت حرفتونو بزنید اقا محسن شما هنوزم ... محسن که متوجه منظورم شده بود دنباله ی حرفمو گرفت و خودش ادامه داد... بله فرزانه خانم من هنوزم رو حرفم هستم چون به دوستم قول دادم و هرگز زیرش نمیزنم مرده و قولش ... ممنون این نشانه ی بزرگواری شماست ومن هم میخوام به وصیت عباسم عمل کنم 🙈🙈🙈🙈 وای بعد این حرف کلی خجالت کشیدم 😥😥 محسن ـ چقدر خوب ، خوشحالم که این قضیه روشن شد 😊😊😊 فرزانه ـ فقط یه مشکلی هست... الووو... صدام میاد ....الوووو فرزانه خانم ...پشت خطید صداتون نمیاد.... الووو... الووو اقا محسن من صدای شمارو دارم ..شماچی صدای منو دارین؟؟.!!! الووو الووو فرزانه خانم صداتون اصلا نمیاد اگه صدای منو میشنوید گوش کنید من تا ۲ـ۳‌روزه دیگه بر میگردم مزاحمتون میشم باهم حرف ..... 🔇🔇🔇🔇🔇🔇 یه دفعه تماس قطع شد تلفن بوق اشغال زد..... ای خدااا درست لحظه ی مهم و حساسه حرفم قطع شد 😞😞😞😞 یه خورده کلافه شدم همش خود خوری میکردم کاش پشت گوشی قضیه ی بارداریمو بهش میگفتم اگه بیاد اینجا همه چیزو بدونه اونجوری خیلی بد میشه ... 😰😰😰😰😰😰 ادامه دارد.... نویسنده 📝 انارگل🌹 📝 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 🌹🍃🌹🍃 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#بازنشر طرح به مناسبت سالروز تولد شهید عبدالحمید حسینی 🌹 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
سلام علیکم بعد از اطلاعیه ای که به دستمون رسید و پیگیری هایی که انجام شد فهمیدیم که اشتباهی شده و تاریخ تولد شهید در بهمن بوده شرمنده شهید و خانواده شهید شدیم انشاءالله که حلال کنند 😔🙏
🖼 | روز دانشجو گرامی باد به یاد دانشجویان شهید ✍️بیداری ملت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
8.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به مناسبت سالروز شهادت شهید سید اصغر فاطمی تبار 🍂🥀 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh