🌷شهید نظرزاده 🌷
#پدرجان اگرچه فراق شما برایم سخت و جانگداز است ⚡️اما سرافرازی و افتخاری که شما و #همرزمان شهیدت🌷 برا
سه سال🗓 می گذرد
از #آخرین_عکسی که از #تو گرفتیم📸
از #آخرین دیدار😔
14 فروردین رفتی و در جواب دلتنگیها💔 با #قاطعیت گفتی یک هفته دیگر برمی گردی..
و درست #یک_هفته بعد آسمانی شدی🕊 و برگشتی
#شهید_محمدتقی_سالخورده
#سالروز_شهادت 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢عاشق #مادرش_فاطمه زهرا بود. اسمی از حضرت فاطمه(س) می آمد خیلی #ناراحت و بی تابی💓 میکردند.. 💢عین ما
1⃣5⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰مصطفی در دوران ابتدایی وارد باشگاه #کشتی شد و از همان دوران اولیه باشگاه، مقام قهرمانی استان را کسب کرد و حتی در هنگام تمرین برادر کوچک👦 خود را نیز به باشگاه میبرد تا از تماشا کردن تمرین، انگیزهای پیدا کند.
🔰 از دوران دوم ابتدایی شروع به #نماز خواندن کرد و نماز را به برادرانش یاد میداد و هنگام اذان🔊 در خانه نماز جماعت👥 برگزار میکرد. فوقدیپلم📃 خود را از دانشگاه #ساری، کارشناسی را در دانشگاه یزد و کارشناسیارشد در رشته مهندسی برق💡 را نیز در شهر ساری اخذ کرد.
🔰مصطفی در کنار تحصیل، #ورزش خود را هم ادامه داد و در اواخر تحصیلاتش در دانشگاه در کنار برادر کوچکتر👥 خود، به ورزش #جودو روی آورد و دیری نپایید که مقامهای استانی و کشوری🇮🇷 را در این رشته کسب کرد و پس از #شهادت، بهعنوان #اسطوره ورزش جودو انتخاب شد.
🔰این شهید مدافع حرم در آذر سال ۹۱ ازدواج 💍کرد ولی هنوز استخدامش در #سپاه مشخص نشده بود. وی برای تأمین روزی💵 نزد دایی خود در یک مرغفروشی🍗 در بازار روز #چالوس مشغول بهکار شد و با توجه به اینکه بسیار #آرام و مودب بود، بازاریان و کسبه علاقه خاصی💞 به وی پیدا کردند.
🔰در دی ماه ۹۱ در #سپاه مشغول به خدمت شد و در همان ابتدا به #ماموریت سخت و طاقتفرسای😪 کرمانشاه رفت و پس از مدتی نیز به ارومیه اعزام شد🚌 و #آخرین مأموریت وی نیز رفتن به #سوریه بود.
🔰وی بهعنوان نیروی #داوطلب که مهارت خاصی در زدن آرپیجی💥 داشت برای دفاع از اسلام وحرم #حضرت_زینب (س) راهی سوریه شد و پس از ۲۷ روز در🗓 تاریخ ۱۶ آذر ۹۴ در یک عملیات سنگین در شهر #حلب پس از چند شلیک موفق و به هلاکت رساندن نیروهای دشمن، توسط نیروهای دستنشانده استکباری داعش👹 به #شهادت رسید🕊
🔰پیکر شهید مصطفی شیخالاسلامی⚰ در تاریخ ۹۴/۹/۱۹، بر روی دستان مردم #چالوس تشییع و در گلزار شهدای🌷 مزار #یوسف_رضای این شهر به خاک سپرده شد. امیر حافظ فرند شهید مدافع حرم، ۵۷ روز #بعد از شهادت🌷 پدر متولد شد.
#شهید_مصطفی_شیخ_الاسلامی
#شهید_مدافع_حرم🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
⚜آقاسجاد روز #عملیات گشته بود و یک کاغذ کوچک پیدا کرده بوده و روی آن نامهای نوشته بود📝 و خواسته بود
5⃣5⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰آقا سجاد ساعت 8 غروب بود که رفت🚌 و درست 6 ساعت #بعد از رفتنش پسرمان به دنیا آمد👶 همان روز ظهر زنگ زد☎️ که رسیدنش را اطلاع بده. #پسرم گریه میکرد و منم از فرصت استفاده کردم و تلفن را گرفتم📞 جلوی دهانش.
🔰آقا سجاد پرسید صدای چیست⁉️ گفتم #پسرت دنیاآمد😍خیلی خوشحال شد. خودم خبر تولد #محمدحسین رو به او دادم. اوایل که در سوریه بود هر 2 روز یکبار تماس📞 میگرفت، اما چون تلفن کردن از آنجا سخت بود گاهی 3 یا 4 روز #بیخبر میماندیم. هربار هم صدا خیلی بد🔉 میآمد.
🔰 #آخرین تماسش 4 روز قبل از #شهادتش بود. خواهر آقا سجاد آمده قم تا پیش من باشد. به آقاسجاد گفتم خواهرش آمده منزل ما🏘 خیلی خوشحال شد که من تنها نیستم🚫از بچهها و پدر و مادرش پرسید و آخرش گفت: از پدر و #مادر_خودت هم عذرخواهی کن که من نیستم و همه زحمتها به گردن آنها افتاده.
🔰روز تاسوعا ساعت 8 یا 9 صبح عملیات میشود. یکی از دوستانش میگفت آتش سنگینی🔥 بود. ما در حرکت بودیم که دیدیم #آقاسجاد ایستاد👤 و شروع کرد زیر لب حرف زدن. چشمانش را هم بسته بود😌 ما فکر کردیم شاید #ترسیده باشد. زدم پشتش و گفتم حالت خوبه؟ ترسیدی⁉️ چشمش را باز کرد و گفت نه، حالم خوب است، #بهتر از این نمیشود.
🔰10 قدم جلوتر که رفتیم، موشکی کنارشان برخورد💥 کرده و آقاسجاد از ناحیه #پهلو و پا آسیب میبینه. در مسیر بیمارستان🚑 هم مدام ذکر #یازهرا میگفت و در بیمارستان #شهید_شد.
#شهید_سجاد_طاهرنیا
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸میثم آن قدر خوب و مظلوم بود☺️ که حیف بود غیر از #شهادت از دنیا برود. #لیاقت شهادت را داشت. 🔹از بچ
9⃣5⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠لباس پاسداری برازندهاش بود
🔰من چهار فرزند داشتم که #میثم فرزند دومم بود. 21 فروردین 1366🗓 روزی بود که خداوند میثم را به من #امانت داد. همسرم #پاسدار بود و زمان جنگ تحمیلی💥 به صورت داوطلب به جبهه میرفت و در عملیات آزادسازی خرمشهر✌️ حضور داشت.
🔰پسرم از بچگی به #شهادت و لباس پاسداری علاقه داشت💖 سال 1385 پاسدار شد و از ابتدا در یگان ویژه #صابرین لشکر 25 کربلا خدمت کرد. مشوقش شدیم که #راه_پدرش را ادامه بدهد.
🔰همزمان درسش📚 را هم ادامه داد و #لیسانس جغرافیای نظامی گرفت. میثم دو بار به #سوریه اعزام شد. 21 فروردین 95 که #سالروز_تولدش🎂 بود در منطقه خانطومان سوریه ترکش به ↵چشم، ↵گوش، ↵سر و ↵دو پایش اصابت کرد💥 و مجروح شد.
🔰او که به ایران🇮🇷 منتقل شد، دوستانش 16 اردیبهشت در کربلای #خانطومان به شهادت🌷 رسیدند. همرزمانش👥 میگویند: میثم زمانی که مجروح شده بود تا #آخرین لحظه سنگرش را حفظ کرد. فرمانده گفت بیا عقب، نرفت❌ صبح که بچهها رفتند سنگر را تحویل داد حالش وخیم بود و در #بیمارستان جراحی شد.
#شهید_میثم_علیجانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸یکبار در حال عبور از بزرگراه🛣 #شهیدهمت برای رفتن به محل کارمان بودیم که خودرویی🚙 را دیدیم که با یک
📖بخشی از کتاب #دلتنگ_نباش
🔹وقتی مراسم تمام شد، بین مردم بروشورهای📂 زندگینامۀ #شهید #رسول_خلیلی را پخش کردند. زینب بروشور را گرفت و مشغول خواندنش📄 شد. جلوی نحوۀ شهادت نوشته بودند: در حین #خنثیسازی بمب به شهادت🌷 رسید.
🔸از مسجد🕌 که بیرون آمد، اولین حرفی که به #روحالله زد، همین بود: «ببین، نوشته وقتی میخواسته بمب💣 رو خنثی کنه، #شهید شده.» روحالله همان طور که به بروشور نگاه میکرد، گفت: آره، کار ما همینه #زینب. اولین اشتباهمون آخرین اشتباهمونه⭕️
🔹زینب با تعجب😟 به او چشم دوخته بود. روحالله ادامه داد: «من باید اینقدر درسم📚 رو خوب بخونم، اینقدر کارم رو با دقت👌 انجام بدم که اولین اشتباهم #آخرین اشتباهم نشه❌
#تخریبچی
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_روح_الله_قربانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰قصه پرچمهای #یازهرا (سلام الله علیها )و یا حسین (علیه السلام) 🔹در مدت زمانی که #محمدحسن (رسول) در
7⃣7⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠سبک زندگی شهدا
🔰به حلال و حرام⭕️ خدا خیلی اهمیت میداد. در استفاده از اموال #بیت_المال بشدت مراقبت داشت. اهل امر به معروف و نهی از منکر بود.
🔰روزی که جنازهاش⚰ را آوردند خانه و به داخل اتاقش بردند، #دوستان جوانش دور جنازه💫 جمع شده بودند، گریه میکردند و میگفتند: دیگر #رسول نیست به ما بگوید #غیبت نکن، تهمت نزن⛔️
🔰حتی یادم هست #آخرین باری که خواست به سوریه برود، آمد ۱٠٠ هزار💰 تومان به من داد. گفت بابا این #خمس من است. برایم رد کن. من دیگر #فرصت نمیکنم. در مراقبت چشـم👀 از حرام، در رعایت #حق_الناس، به ریزترین👌 مسائل توجه داشت.
🔰 #شبهای_جمعه به بهشت زهرا🌷 میرفت و پس از نماز جماعت مغرب📿 و زیارت مزار شهدا، می رفت آن قبرهای #شهدای_گمنام را که رنگ نوشتههایش رفته بود، با قلم✍ بازنویسی میکرد. قلمهایش🖊 را هنوز نگه داشتیم.
🔰بعد از آن به زیارت حضرت #عبدالعظیم_حسنی(علیه السلام) میرفت و در مراسم احیای حاج منصور ارضی شرکت می کرد✅ وتا صبح🌥 آنجابود. این برنامه ثابت #شبهای_جمعه اش بود.
🔰صبح میآمد خانه🏘 استراحت مختصری میکرد و دوباره بلند میشد و می رفت بیرون. هیچ وقت #بیکار نبود❌ وقتی که #شهید شده بود، سر مـزارش🌷 مداح میگفت: تا حالا هیچ وقت #استراحت نکردی. الآن وقت استراحتت است! شب و روز🌓 در تلاش و کوشش بود، برای اینکه #پایههای_ایمان و تقـوایش را محکم🤛 کند.
#شهید_رسول_خلیلی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✍ #خاطرات_شهدا
در #اربعین سال ۹۴ موکبی به همراه تعدادی از دوستان همرزم در #کربلا زده بودند، علی آقا یکی از ارکان آن موکب بود و برای خدمت به زوار امام حسین (ع) سراز پا نمی شناخت.
✨بعد از بازگشت از کربلا عازم #سوریه شد و به عنوان یک #فرمانده موثر در جنگ با داعشیان مزدور شناخته شد.
✨بعد از پایان ماموریتش در سوریه مجددا ًبرای پیداکردن اجساد مطهر شهدا، عازم منطقه غرب کشور و خاک عراق شد
✨و در #اردیبهشت ۹۵ در آخرین سفرش برای پیداکردن شهدای لشکر ۲۷ حضرت رسول الله(ص) در عملیات والفجر ۴ در منطقه کانیمانگا، پنجوین عراق، چندین شهید پیدا می کند و در #آخرین پیامش در شبکه مجازی نیم ساعت قبل از شهادت مےگوید «اینجا شهید باران است» که به روی مین والمری رفته و یکی ازپاهایش قطع و پای دیگر هم خرد میشود و در همانجا به خیل #شهدای همان عملیات می پیوندد و به آرزوی دیرینه اش میرسد.
#شهید_علیرضا_شمسی_پور🌷
#جستجوگر_نور
#مدافع_حرم
#یادش_باصلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌸🍃 ✍ #خاطره اولین باری که دیدمش موقع اعزام بود. همه توی اتوبوس سوار شده بودیم. حال و هوای معنوی
2⃣0⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠 آماده خبر شهادت
🔰 #آخرین صحبتی که با هم داشتیـم☎️ ظهر همان روزی که شبش به #شهادت رسید. یعنی حدودا ما ساعت یک بعد از ظهر🕐 روز سه شنبه، شانزدهم خرداد📆 با هم صحبت کردیم و آقا جواد چند ساعت بعد از آن؛ یعنی قبل از #اذان_مغرب به شهادت🌷 رسید.
🔰من از شب قبلش خیلی دلشوره💓 داشتم. یک دلشــوره #عجیب و متفاوت.
همان روز در #آخرین_تماس تلفنی هم از دلشوره و نگرانی ام برایش گفتم⚡️ولی باز مثل همیشـه گفت: "هیچ مشکلی نیست❌اینجا همه چیز #آرام است. اصلا دلشوره نداشته باش."
🔰و مثل همیشه سعی کرد من را آرام کند😌 اما این #دلشوره بیشتر شد...
همان شب طبق عادتی که داشتیم منتظر تماسش☎️ بودم، که تماس نگرفت📵
تا دیروقت هم #منتظر ماندم.
🔰بالاخره ظهر روز #چهارشنبه از طرف دایی ام خبردار شدم که #آقا_جواد مجروح💔 شده و تیر به دستش خورده💥 اما بعد گفتند: نه، تیر به #پهلویش خورده و بیهوش است.
🔰به هر صورت من با روحیاتی که از #همسرم سراغ داشتم نمیتوانستم موضوع مجروح شدنش و #بی_خبر گذاشتنم را قبول کنم. گفتم: "نه! جواد در #بدترین شــرایط هم که باشــد به من زنگ میزند📞"
🔰نمیخواستم تحت هرشرایطی موضوع را قبول کنم🚫 اما وقتی #امام_جماعت مســجد🕌 محــل آمدند خانه ما و با صحبتهایی که شـد شـک من درباره #شــهادت جــواد را به یقین تبدیل کردند.
🔰سری های قبل اصلا آماده شنیدن #خبرشهادتش نبودم❌ ولی این سری باتوجه به دلشوره ای که به سراغم آمده بود، انگار #آماده تر شده بودم😔
#همسرانه
#صبر_زینبی
#شهید_جواد_محمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
🌸روزهای خوب
و سحرآمیز #رمضان گذشت
و این #آخرین سحرهای معطر
🍁و آخرین ربناهای بغض آلود😢 است
که در #حسرت_دیدارت
جرعه جرعه سر می کشیم😔
🌸از تو سپاسگزارم
#مولای خوب من
که یاد بهشتی ات🌺 را
میهمان قلبـ❤️ #منتظرم کردی
🍁و در امتزاج نورانی✨ دعا
و عطش و #آمرزش
نسیمـ🍃 بهاری مهرت را
در #روحم جاری کردی😇
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌺
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠خواب مادر شهید 🌷درد #فراق و دوری احمد برایم رنجآور شده بود😔 و گاهی #سخنان اطرافیان بر دردم میافز
💠دوست داشتنی
🌷بچه #اول بود، خیلی هم شیرین و دوست داشتنی نمی دانم خدا در وجود این فرزند چه چیزی قرار داده بود که من را این قدر به خودش #وابسته کرده بود، دوست نداشتم حتی لحظه ای از او دور باشم
🌷حتی وقتی برای #نماز جماعت به مسجد می رفتم سریع خودم را به منزل می رساندم تا این فراغ و #دوری از احمد زیاد طول نکشد. عجله کردن برای بازگشت به خانه به قدری ظاهر و مبین بود که اهل مسجد با شوخی و خنده می گفتند کجا با این عجله؟ دوباره میخوای احمد روببینی؟
🌷یادم می آید دو روز از تولد احمد می گذشت که من برای شرکت در کلاس وارد حوزه شدم. در حوزه مسول حضور و غیاب بودم و #آخرین کسی که باید از کلاس خارج می شد من بودم
🌷بیشتر وقت ها تا مغرب توی مدرسه می ماندم ولی آن روز به محض اینکه استاد گفت: والسلام علیکم و رحمه الله #سریع از جا بلند شدم و آمدم خانه اصلا یادم رفته بود که باید حضور و غیاب کنم.
🌷فردای آن روز معلم مچم را گرفت و گفت: دیروز کجا بودی؟ چرا اینقدر با عجله رفتی؟ گفتم: کار داشتم.
با خنده گفت کار داشتی یا می خواستی بری بچه تو ببینی؟
راوی:
پدر شهید
حجت الاسلام و المسلمین
مجید مکیان
#شهید_احمد_مکیان🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
7⃣4⃣1⃣ به یاد #شهید_ابراهیم_رشید 🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات #سالروز_شهادت🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
0⃣5⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰او یک #عاشق بود و آنقدر به سوریه رفت تا به عشقش رسید💞 بسیار خستگیناپذیر بود، گاهی اوقات ساعت 2 شب🌒 به خانه می آمد و ساعت سه #می_رفت. معمولا کسی که از ماموریت می آید، مدتی در خانه🏡 می ماند تا #آرامشی بگیرد؛ ولی او اینطور نبود❌ تا می آمد سریع به دنبال کار دیگری می رفت. مخصوصا برای مسابقات ضد گلوله💥 خیلی تلاش کرد.
🔰در این سال ها #ابراهیم بارها به سوریه رفت. بهمن ماه📆 مجددا برای دفاع از حرم به سوریه اعزام شد و #عید به خاطر فوت پدرم به خانه برگشت و پس از مراسم بلافاصله به #سوریه رفت.
🔰فوق العاده استثنایی بود👌 چه در مراودات کاری چه در روابط #زندگی تک بود. خیلی آرزوی شهادت🌷 داشت، به سوریه رفت که #شهید بشود، خوشحالم که به آرزویش رسید😊 خدا را شکر می کنم که لیاقت داشتم #همسر_شهید شوم.
🔰2 روز قبل از #شهادتش با او صحبت کردم📞 گفت به زودی #برمیگردم که کارهایم را انجام بدهم. کار کوچکی دارم که تا 2 روز دیگر انجام می شود✅ و در این فاصله بود که به #شهادت رسید🕊
🔰پنج ماهی بود که او را #ندیده بودم و تماس و ارتباطی باهم نداشتیم😔 از آنجا که هر سال نورافشانی #جمکران را انجام می دهیم🎆 امسال گفت این #آخرین بارم است که نورافشانی می کنم، #شب_ولادت حضرت حجت، شهادتش را از امام زمان (عج) گرفت🌷
🔰و گفت که #آخرین_بار است اینجا را #نورافشانی می کنم، گفتم: اگر قرار باشد نیایید دیگر نمی شود کار را انجام داد✘ گفت: شما خودت #شیرزن هستی و کار روزی زمین نمی ماند🚫
🔰 #آخرین_باری که می خواست به سوریه برود برایم #خاص بود. چه آن یک ساعتی که در مسیر بودیم🚖 و حرف هایی که بینمان رد و بدل شد و چه لحظه خداحافظی👋 همه برایم جور دیگری بود.
راوی: همسرشهید
#شهید_ابراهیم_رشید
#سالروز_شهادت🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh