eitaa logo
شعر هیأت
11.2هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
201 ویدیو
20 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹چشمۀ دیدار🔹 چشمۀ دیدار تو سراب ندارد ساحت دل، بی تو آفتاب ندارد آن‌که پناهش دهی چه بیمش از اغیار؟ وآن‌که شفیعش تویی حساب ندارد گفتم و بستم دهان مدّعیان را حرف حسابی دگر جواب ندارد رحمتی، ای آشنای جان! که دل من از تو دگر طاقت عتاب ندارد چون که تو را خواست، پس هر آنچه تو خواهی عاشق تو حق انتخاب ندارد «صدق» دعا را بَرَد به‌سوی اجابت برگِ گُل کاغذی، گلاب ندارد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2681@ShereHeyat
🔹این همه یوسف🔹 به‌نام او که دل را چاره‌ساز است به تسبیحش زمین، مُهر نماز است چراغی مرده‌ام، دل کن دلم را به بسم‌الله، بسمل کن دلم را... بده حالی که حالی تازه باشد که هر فصلش وصالی تازه باشد مدد کن لحظه‌ای از خود گریزم که تاریک است صبح رستخیزم تمام فصل من شد برگ‌ریزان بده داد منِ از خود گریزان الهی سینه‌ای داریم پُر سوز تبسم کن در این آیینه یک روز... همه حیران، چو موساییم در طور تجلی کن، شبی، یا نور، یا نور! تجلی کن که ما گم‌کرده راهیم ببخشامان که لبریز از گناهیم الهی سربه‌زیران تو هستیم اسیرانیم، اسیران تو هستیم اسیرانی سراسر دل‌پریشیم الهی، ما گرفتاران خویشیم... دلم سرگرمِ کارِ هیچ‌کاری امان از این پریشان‌روزگاری نه گفتارم به کار آمد، نه رفتار گرفتارم، گرفتارم، گرفتار... الهی درد این دل را دوا کن همین امشب مرا از من جدا کن... خوشا آن دل که با روحش بِحِل کرد بدا دنیا که ما را خون به دل کرد... خوشا آنان که پیش از مرگ، مُردند به راز عشق پی بردند و بردند... به جوش آمد دوباره خون مردی تو اما ای دلِ غافل، چه کردی؟ بخوان امشب به آهنگ جدایی «کجایید ای شهیدان خدایی؟»... «سبک‌باران خرامیدند و رفتند مرا بیچاره نامیدند و رفتند»... خوشا آنان که چرخیدند در خون خدا را ناگهان دیدند در خون به پای دوست دست از دست دادند حسین‌آسا به پایش سر نهادند چو «ابراهیم همت» در منا باش سراپا غرق در نور خدا باش... اگر شوق خدا داری چنین کن صفا و سعی در میدان مین کن بیا چون «میثمی» عبد خدا باش به شوق کعبه‌اش در کربلا باش چقدر این آسمانی‌خاک، زیباست به دنیا گر بهشتی هست، اینجاست... مگو «چمران» بگو غیرت، بگو درد بگو تنهاترین، عاشق‌ترین مرد... «بروجردی»، «جهان‌آرا» و «همت» «محمد»های کوی عشق و غیرت... در این شب‌های غم، شب‌های غربت ز ما دستی بگیرید ای جماعت... چو «مهدی» عاشقی بی‌ادعا نیست به «زین‌الدین» قسم، مثل شما نیست... اگر «مهدی» شدی چون «باکری» باش اگر خواهان حُسنی، «باقری» باش «حسن» رازی که در خاکش سپردیم دریغا پی به معنایش نبردیم حسن یعنی حسین صبرپیشه شهید کربلاهای همیشه حسن گفتی، حسینی‌تر شد این دل به یاد کربلا، محشر شد این دل چه دید آن روز؟ قرآن روی نیزه «حسین» کربلاهای هویزه... حسینِ من ابوالفضلی دگر بود صدایی تابناک و شعله‌ور بود به حقّ حق، به حقّ «تندگویان» شهید تازه‌ای از من برویان «ز جانان مهر و از ما جانفشانی‌ست جواب مهربانی، مهربانی‌ست» دلم دلتنگ مردان صمیمی‌ست مرید «حاج عباس کریمی»‌ست چه ماند از او به جز مشتی غریبی؟ چه ماند از او؟ همین قرآن جیبی... خوشا آنان که تا او پر گرفتند حیات تازه‌ای از سر گرفتند... به «زین‌الدین» قسم اهل نبردیم اگر سر رفت از دین برنگردیم اگر «فهمیده» را فهمیده بودیم همه شیران میدان‌دیده بودیم... تو یادت هست در شب‌های پاوه چراغی آسمانی بود «کاوه» شما از عشق یک دم برنگشتید شهید کربلای چار و هشتید شهیدان سورۀ والفجر هشت‌اند که چون آب از دل آتش گذشتند... چقدر اروند رنگ نیل دارد چقدر این لشکر اسماعیل دارد شهادت را چو اسماعیل عطشان تمام روزهاشان عید قربان به حیدر سیرتانِ لیلة‌القدر به «اسماعیل»‌های لشکر «بدر» به گلگون پیکران لشکر «نصر» به حق سورۀ «والفتح» و «والعصر» الهی گوشۀ چشمی به ما کن به ما حال مناجاتی عطا کن... تمام «قدسیان» «خوش‌سیرتان‌اند» دل ما را به آتش می‌کشانند به یاد بچه‌های «لشکر هفت» قرار از دل شد و خواب از سرم رفت... به حقِ «یا محمد! یا محمد!» توسل کن بیاید «حاج احمد» بیا در اوج زیبایی بمیریم دم مُردن «تجلایی» بمیریم افق، چاک دل خونین‌جگرهاست سحر، جا پای مفقودالاثرهاست بیا و مرتضایی کن دلت را خدایی کن، خدایی کن دلت را شهیدی بود چون «آوینی» این دل چرا شد غرق در خودبینی این دل؟... برادرهای من! امشب بمانید برایم سورۀ یوسف بخوانید چو ماهی بی‌تکلف بود یوسف درون چاه، یوسف بود، یوسف کجا یوسف اسیر چاه تن شد؟ به هر گامی خلیل بت‌شکن شد چرا ما ماه کنعانی نباشیم؟ چرا ما یوسف ثانی نباشیم؟ چرا ما چشم یوسف‌بین نداریم؟ مسلمانیم و درد دین نداریم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3765@ShereHeyat
علیه‌السلام فرازی از یک 🔹الهی و ربّی🔹 الهی به شور قیام حسین به فریاد سرخ و پیام حسین به آنان که محو نگاهش شدند شهید سرافراز راهش شدند.. به مردانِ در عشق، ضرب‌المثل به مرگی که شیرین‌تر است از عسل به شیدایی مسلم بن عقیل به اول شهید از تبار خلیل.. به دستی که در علقمه، شد قلم وفایش به عالم، عَلَم شد عَلَم به آبی که از چشمۀ مشک ریخت به زینب که از روی تلّ اشک ریخت به گودال بالاتر از طاقِ عرش به خونی که پاشید بر ساق عرش به «روز دهم» زیر چرخ کبود که «خورشید بر نیزه گل کرده بود» به قنداقه‌ای که به معراج رفت به پیراهنی که به تاراج رفت به اسبی که کوبید سر بر زمین به خون‌های جاری در آن سرزمین به ماهی که مهرش شده مشتری به ایثار انگشت و انگشتری به آیات کهف و به آیات نور به مهمانی سر، میان تنور به عاشق‌ترین خواهر روزگار که صبر و وفا را، شد آموزگار به غم‌های بانوی مَحمِل‌نشین به ایراد آن خطبۀ آتشین به شور مناجات مولا علی به جان‌های پیوسته با «یا علی» به تأثیر شب‌ناله‌هایِ کمیل به سوز علی، در دعای کمیل به دل‌های عاشق، قراری ببخش فروغی از آیینه‌داری ببخش که نور دل اهل بینش تویی سرآغاز هر آفرینش تویی به راه تو آنان که سر داده‌اند ز فضل تو ما را خبر داده‌اند.. ندارم کسی جز تو فریاد‌رس تویی داد‌خواه و تویی داد‌رس الهی و ربی! پناهم بده به سرمنزل عشق راهم بده مرا جز تو، با کس سر و کار نیست پذیرندۀ توبه غیر از تو کیست؟ نه چشمی نظر می‌کند سوی من نه راه فراری فراروی من.. تو گرداندی از من بلا را به لطف ندیده گرفتی خطا را به لطف به صد مرحمت ای خدای جلیل پراکندی از من ثنای جمیل ثنایی که شایستۀ من نبود سزاوار تشریف این تن نبود ندیدی به کردار من جز قصور مرا بردی از چاهِ ظلمت به نور منم شرمسار از بَدِ حال خود زمین‌گیرِ زنجیرِ اعمال خود.. نشد دامنم پاک از خار‌ها شکستم حریم تو را بار‌ها سزد گر ببارد بلا بر سرم که در بند نفس جنایت‌گرم نه این بد‌دلی، در سرشت من است حجاب دعا، فعل زشت من است تو آگاهی از زشتی کار من نباشد نهان از تو اسرار من مرا اشک‌باران‌تر از ابر کن عقوبت اگر می‌کنی، صبر کن مرا داد دنیا فریب از غرور به زندانم از آرزوهای دور نباشی اگر دست‌گیرم هنوز به نادانی خود دلیرم هنوز مرا خواب غفلت گرفتار کرد مرا نفس فرمان‌روا خوار کرد پی خواهش دل شدم سال‌ها شکسته‌ست از من پر و بال‌ها هوای دلم گشت دام فریب دچارم به این سرنوشت غریب چرا بی‌اثر اشک و آه من است؟! که سَدّ اجابت گناه من است گناهم، زیان جای سود آورد بَلا بر سر من فرود آورد.. به کف غیر اندوه چیزی نماند ز‌ مُلک تو راه گریزی نماند الهی و ربّی! کرم کن کرم بخوان چون کبوتر مرا در حرم.. تو پوشیده‌ای عیب‌های مرا ببین گریۀ های‌های مرا من آنم که بَر خود ستم کرده‌ام و کسبِ رضای تو کم کرده‌ام دلم در حریم تو نااهل بود دلیری من از سَرِ جهل بود مرا نیست هر چند قلب سلیم مکن چیره بر من عذاب الیم الهی و ربّی! من آن بنده‌ام که اینک تهی‌دست و شرمنده‌ام ضعیفم من و دردمند و حقیر ذلیلم من و مستمند و فقیر ز بیم تو در چشم من خواب نیست به روز عقوبت مرا تاب نیست عقوبت ز اعمال خود می‌کشم که طعم عذاب تو را می‌چشم به جُرمی که کردم در آن سال‌ها اسیرم اسیر سیه‌چال‌ها.. چو با یادت آورده‌ام شب به روز امیدم تویی، هستی‌ام را مسوز اگر بر عذابت صبوری کنم صبوری کی از داغ دوری کنم؟ به اکرام تو چشم اگر دوختم به امید عفوت چرا سوختم؟ تو زنجیرِ جانِ مرا باز کن در آتش، زبان مرا باز کن که شیون بر‌آرم در آن آستان شوم با دل خسته هم‌داستان به حسرت بنالم ز دل مثل نای بگریم بر احوال خود، های‌های بخوانم تو را از سویدای جان که اِی آرمانِ دلِ عارفان! پشیمانم و سرپناهی نماند به جز آستان تو راهی نماند «عقوبت مکن عذرخواه آمدم به درگاه تو روسیاه آمدم» ندارم به جز لطف تو دادرس تو بیچارگان را به فریاد رس که غیر از تو بخشد گناه مرا؟ که رحم آوَرَد اشک و آه مرا؟.. نجاتم از این روسیاهی ببخش به این بی‌نوا آنچه خواهی ببخش 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5012@ShereHeyat
🔹دستان خالی🔹 چشیدم در حریمت طعم عشق لایزالی را کشیدم در غل و زنجیر نفس لاابالی را خداوندا به شوق بارش باران الطافت تحمل کرده‌ام این سال‌های خشک‌سالی را زمانه از تو دورم کرده و شیطان فراوان است نمی‌جویم تو را، گم کرده‌ام سیر جلالی را چه شب‌های درازی را که بی یاد تو سر کردم ببخش این سرکشی، این سرخوشی، این بی‌خیالی را برای درد دل کردن در این دنیای وانفسا به غیر تو ندیدم هرچه گشتم این حوالی را چهل سال است بی‌تابانه دنبال تو می‌گردم چگونه شرح باید داد این آشفته‌حالی را.. مرا تنها دو رکعت عشق روزی کن که دلتنگم تداعی کن برایم باز گلبانگ بلالی را رهیده تیر عمرم از کمان و راهی گورم نیاوردم به دست ارزان من این قد هلالی را به سمتت آمدم با کوله‌باری از نبودن‌ها فقط روی سیاه آوردم و دستان خالی را من از دیدار عزرائیل و از محشر نمی‌ترسم که دارم بر سر خود سایۀ مولی‌الموالی را 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5294@ShereHeyat
🔹الهی العفو🔹 بر عفو بی‌حسابت این نکته‌ام گواه است گفتی که یأس از من بالاترین گناه است من غرق در گناهم مسکین و رو سیاهم تنها تویی پناهم «لا تَقنَطُوا» گواه است هرگز نمی‌پسندی در بر رویم ببندی آخر کجا گریزد عبدی که بی‌پناه است در دیده اشک سُرخم بر چهره رنگ زردم مویم شده سفید و پرونده‌ام سیاه است بازآمدم به سویت برگشته‌ام به کویت این بندۀ فراری محتاج یک نگاه است من عهد خود شکستم من راه خویش بستم ور نه به جانب تو هر سو هزار راه است یک جمله با تو گفتن ذکر هزار سال است یک لحظه بی‌تو بودن یک‌عمر اشتباه است یک یا اِلهی اَلْعَفو جبرانِ جُرمِ یک عمر یک شام قدر با تو بِهْ از هزار ماه است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1438@ShereHeyat
استاد کریمخانی؛ شکسته‌دل.mp3
9.91M
🔹شکسته‌دل🔹 «چرا تو ای شکسته‌دل! خدا خدا نمی‌کنی خدای چاره‌ساز را، چرا صدا نمی‌کنی» برای درد بی‌دوا، چرا دعا نمی‌کنی بیا چو مرغ شب بخوان، ترانۀ خدا خدا الا که نامه‌ای سیه، به دست خالی‌ات بود سر شک تو نشانه‌ای، ز خسته حالی‌ات بود دل شکسته شاهدِ شکسته‌بالی‌ات بود شکسته بال من بیا، سفر کنیم تا خدا شبی بیا و تا سحر به هر ستاره سر بزن از این قفس به آسمان، کبوترانه پر بزن به خاک عجز و بندگی، گلاب چشم تر بزن شتاب کن که می‌خرد، سِرشکِ توبه را خدا خدا به اشک نیمه‌شب، ثواب می‌دهد بیا خدا به نالۀ سحر، جواب می‌دهد بیا خدا براتِ دوری از عذاب می‌دهد بیا بیا و آشتی کن ای دل رمیده با خدا الا که بذر معرفت، به سینه کاشتی بیا شبی که اشک حسرتی، به دیده داشتی بیا بیا به درگه خدا، برای آشتی بیا بیا که می‌خرد ز ما‌، طاعت بی‌ریا خدا بیا و شست‌وشو بده، ز دل غبار کینه را چرا صفا نمی‌دهی، حریم پاک سینه را چرا صدا نمی‌زنی، شهیدۀ مدینه را به حرمت حبیبه‌اش، نظر کند به ما خدا چرا به خیل عاشقان، تو اقتدا نمی‌کنی؟ چرا به یاد نینوا، چو نی، نوا نمی‌کنی چرا به پای دل سفر به کربلا نمی‌کنی حسین اگر رضا شود، شود ز ما رضا خدا اگر که جام دیده‌ات، ز گریه لب به لب شود اگر به رسم عاشقی، دلت خدا‌طلب شود سفینة‌النجات ما، حسین تشنه‌لب شود خداست با حسین ما، حسین ماست با خدا 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5011@ShereHeyat
🔹آینۀ بندگی🔹 آسمان دل اگر ابری و پرباران است گوشه‌‌ای هست که خورشید در آن پنهان است ناامید از کرم دوست نشاید بودن سایۀ مغفرت امید گنه‌کاران است ای خیال خوش! محبوب شبانگاه رسید چشم دل منتظر آمدن مهمان است ای خداوند ببخشای و فرو پوش از ما تو بزرگی و تو را شیوه فقط احسان است نورت از پرتو جان‌بخش کلامت پیداست یادت آرامش مطلوب دل انسان است این رکوع آینۀ بندگی مطلق ماست این سجود از سر صدقی‌ست که در ایمان است روشنای دل پاکان حقیقت‌پرداز بهره‌ها‌یی‌ست که سرچشمۀ آن قرآن است 📝 @ShereHeyat
🔹به حق شاه مردان🔹 خدایا! کشتی‌ام بی‌بادبان است دلم را دل نگو، آتشفشان است پر از تنهایی‌ام، یاری ندارم گرفتارم، کس و کاری ندارم کویرم، روسیاهم، سوت و کورم الهی! هرچه هستم از تو دورم دلم خالی‌ست، امیدی ندارم به جز لبخند تو عیدی ندارم مرا گر صبح و ظهر و شام طی شد پر از قهر و پر از دشنام طی شد خداوندا! غم نان غافلم کرد غم نان غافل از حال دلم کرد سراپا گریه‌ام، صبری ندارم درون پلک خود ابری ندارم تنم خشکیده، بارانی به من ده از این جان خسته‌ام، جانی به من ده خداوندا! «به حق شاه مردان» مرا آنی جدا از خود مگردان.. :: شناساندی به من یکتایی‌ات را نمایاندی به من زیبایی‌ات را مرا خواندی به رستاخیز نورت مرا سرشار کردی از حضورت اسیرم کن که آزاد تو باشم خرابم کن که آباد تو باشم دچار راه و رسمی باطلم من کویری تشنه و بی‌حاصلم من همه از من گناه و شرمساری همه از تو صبوری، بردباری نشد روزی که خوارم کرده باشی به مردم واگذارم کرده باشی شنیدم عاشقان را دوست داری بگو دست مرا هم می‌فشاری؟ به فضل خود مرا دریاب، یا رب مرا بیدار کن از خواب، یا رب به جز تو هیچ امیدی ندارم به جز خوشنودی‌ات عیدی ندارم به جز نامت نخواهم نام دیگر کجا جز بام مهرت بام دیگر؟ در لطف تو بر من باز باز است به سوی تو وجودم در نماز است مبند ای ماه! درهای دعا را اجابت کن نوای بی‌نوا را به امید تو دل بستن چه زیباست به دریای تو پیوستن چه زیباست کویرم، بر سرم از نور قرآن بباران و بباران و بباران 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5506@ShereHeyat
🔹مهربان‌ترین🔹 کابوس نیست اینکه من از خود فراری‌ام عینِ خودِ عذاب شده بی‌قراری‌ام لب‌تشنه‌تر ز بوتۀ خشکیده در کویر چشم انتظار بارش ابر بهاری‌ام در شأن کبریایی تو نیست ای لطیف راضی شوی که خلق ببینند خواری‌ام تو مهربان‌ترینی و والاتر از همه بگذر ز من! به حقِّ همین اشکِ جاری‌ام.. آنی مرا رها کنی از دست رفته‌ام محبوب من! به دست چه کس می‌سپاری‌ام؟ با آن‌که در گناه و بدی غوطه‌ور شدم من حاضرم قسم بخورم دوست داری‌ام ای یارِ آنکه جز تو ندارد رفیق و یار می‌خواهم از تو با همۀ شرمساری‌ام - - لا یمکن الفرار... مبادا خدای من! یک آن مرا به حال خودم واگذاری‌ام 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2227@ShereHeyat
🔹شرمنده🔹 کی می‌شود از مهر تو، شرمنده نشد؟ یا بنده‌نوازی تو را بنده نشد؟ از خشم تو بندۀ گنه‌کار گریخت اما به کسی جز تو پناهنده نشد اشک آوردم، آتش آه آوردم هم نامه و هم روی سیاه آوردم هرکس به تمنای تو چیزی آورد من هیچ نداشتم، گناه آوردم با آن‌که دمی نبوده خرسند از من هرگز نبریده است پیوند از من از این همه عیب‌پوشی‌اش حیرانم انگار حیا کرد خداوند از من! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5224@ShereHeyat
🔹به لطف علی🔹 بخوان که اشک بریزم کمی به حال خودم دل شکستۀ من! ای شکسته بال خودم بخوان به لهجۀ اشک و بخوان به لحن سکوت چقدر خسته‌ام از لحن قیل و قال خودم اگر رسید صدایت به شور عشق بگو مرا رها نکند لحظه‌ای به حال خودم شب معاشقه قرآن به سر بگیر و بخوان که رزق گریه بگیرم برای سال خودم قرار بود من و تو به آسمان برسیم مرا ببخش که این‌گونه خود وبال خودم شبی به لطف علی می‌رسم به صحن نجف تمام عمر، خوشم با همین خیال خودم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2250@ShereHeyat
🔹لحظۀ آخر🔹 چه جای شکوه که با آسمان قرار ندارم شکسته قفلِ قفس، جرأت فرار ندارم تو باز کرده‌ای آغوش رو به بی‌کسی من به گریه چشم فرو بسته‌ام که: «یار ندارم!».. گناه کردم و با افتخار توبه نکردم به این بهانه که از خویش اختیار ندارم دلم کدر شد و دستی به رخوتش نکشیدم به این خیال که آیینه‌ام، غبار ندارم!.. اگرچه دیر، به این باور بزرگ رسیدم که بی‌تو پیش خودم نیز اعتبار ندارم ولی به داد دلم می‌رسی، نجات‌دهنده! درست لحظۀ آخر که انتظار ندارم! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5070@ShereHeyat