🏷 کفشهای کهنه
چند سال پیش، در ایام اربعین، احمد تصمیم گرفت برای اولین بار در پیادهروی نجف تا کربلا شرکت کند. دلش پر بود از آرزو، اما جیبش خالی. نه کفش مناسبی داشت و نه پول زیادی. تنها چیزی که داشت، یک دل عاشق بود و یک کولهپشتی ساده.
از همان روز اول راه، پاهایش به درد افتاد. کفشهای کهنهاش بعد از چند کیلومتر راه رفتن پاره شد، اما احمد به عشق امام حسین (ع) قدم به قدم پیش میرفت. در مسیر، خیلیها کفشهای نو هدیه میدادند، اما وقتی نوبت احمد میرسید، همیشه یک نفر جلوتر از او کفش را میگرفت.
نزدیک عمود ۸۰۰، واقعاً نمیتوانست راه برود.کنار جاده نشست و کفشهایش را درآورد. جورابهایش گِلی و خونآلود شده بودند. اشک از چشمانش جاری شد. نه از درد پا، از غصه اینکه شاید دیگر نتواند ادامه بدهد.
در همین لحظه، پسر نوجوانی که از ظاهرش معلوم بود عراقی است، کنارش نشست. نگاهی به پاهای احمد انداخت و بیکلام کفشهای خودش را درآورد. کفشهای نوی ورزشی بود. به احمد لبخند زد و گفت: "هذا لک… زائر الحسین ما یتعب."
(این برای تو… زائر حسین خسته نمیشه.)
پسر، با پای برهنه در میان جمعیت گم شد. احمد در حالیکه هنوز اشک میریخت، کفشها را پوشید و دوباره به راه افتاد.
وقتی به حرم رسید، همان کفشها را گذاشت کنار ورودی صحن و زیر لب گفت: "یا حسین… من با دل مردم، با عشق مردم، به تو رسیدم…"
#برگرفتهازداستانهایواقعیاربعین
#روابطعمومیواموربینالملل
🌸کانال رسمی حوزههای علمیه خواهران
🆔 @whc_ir
🌐 news.whc.ir
📌 اخبار بیشتر را اینجا بخوانید👇
🆔@kowsarnews