هدایت شده از شبکه ملّی مِنّا
بسم الله
#روایت_دوم
#اینجا_قطعه_۴۲
تابوت ها در بغل عزیزانشون...
اصلا فکر نمی کردم وضع اینگونه باشه، این مدلی تا حالا ندیده بودم، شهادت خانوادگی اونم نه یکی، دوتا، چهار شهید، پنج شهید...
اولین خانواده با چهار شهید، مادر خانواده، زهرا دختر هفت ساله ، حانیه دختر سه ساله، محمدعلی پسر ده ماهه....
الصلاة، الصلاة،الصلاة....
پدربزرگ این بچه ها حاج آقای ایزدی، کوه صبر و از روحانیون انقلابی بودند، با وجود اینکه دختر و سه نوه عزیزشون شهید شدند امّا هر چه نگاه میکردم باورم نمیشد یک انسان اینقدر صبور باشد،
یکی از دوستان حاج آقای ایزدی نماز این چهار شهید را خوندن و روضه خوان از همون لحظات اول شروع کرد، ابدان مطهرشون بر روی دستان آشنایان و مردم عزیز تا خودروی حمل شهدا قرار گرفت، تابوت ها را روی جایگاهشون گذاشتن و مردم پشت سر و در اطراف، جمعیت زیادی آمده بودند، مردم قدرشناس.
قدم های آرام در حال تشییع شهدا تا #قطعه_۴۲ هستند، ندای الله اکبر، یا زهرا، یا حسین، مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل در بهشت زهرا طنین انداز شده بود....
چه درد سنگینی، چقدر برای پدر سخت است، چقدر برای پدربزرگ سخت است، مادر بزرگ تصویر عزیزانش را در آغوش گرفته و آرام گشته.
در مسیر تمام نگاه ها به تابوت این چهار شهید بود و پدر مات و مبهوت ولی محکم و مقاوم .
به ورودی #قطعه_۴۲ رسیدیم، مردم برای استقبال و همراهی آمدند، هر کسی زیر تابوت یکی از این عزیزان می رفت، قبور مطهرشان و جایگاه ابدیشان آماده، عده ای گرد پدر بودند و پدر گرد فرزندان، حال و هوای این پدر قابل وصف نبود، نمیدانم زیر لب با خدا چه می گفت ولی آنچه او را استوار نگه داشته بود ظاهرا همان ذکر بود.
قبور آماده و منتظر شهدا، مثل همیشه مادران مقدم هستند، ابتدا مادر را از تابوت درآوردند، محارم نزدیک آمده بودند، مردان نامحرم نگاه هایشان را برگرداندند، عزیزانش کمک دادن و مادر خیلی با احترام در قسمت زیرین قبر در جایگاه ابدی خود آرام گرفت، همه نفس ها در سینه حبس شد، آقا مرتضی از مداحان اهل بیت علیهم السلام شروع به خواندن کرد، از مادر خواند و سوختن، از مادر خواند و کوچه های مدینه ....
همه نگاه ها منتظر، نفر بعدی کیست؟! از درون تابوتی کوچک، تابوتی که برای حملش یک نفر هم کافی بود، محمد علی ده ماهه😭 یا صاحب الزمان...
همه ی چشم ها به سمت تابوت این نوزاد دوخته شده بود،
همه با روضه خوان هم نوا شدند، لالالالا لالایی گلم، لالایی گلم، بغض همه شکسته شد، دیگر قابل تحمل نبود، پدر که توان این کار را نداشت ولی روز عاشورا تکرار شد،
همین که بدن ده ماهه روی دستان قرار گرفت همه یاد شش ماهه ابی عبدالله افتادند، راستی بدن علی اصغر شش ماهه را با تیر سه شعبه و بدن محمد علی ده ماهه را با موشک سوزاندند، البته اینجا بیشتر پدر سوخت چون رباب دیگر نبود . اما کربلا، ارباب بی کفن بود و نگاه رباب، رباب داشت می دید.
چه رمز و رازی بین حرمله ها هست، حتی به طفل صغیر هم رحمی نمی کند....
محمد علی ده ماهه دقایقی بعد در آغوش مادر آرام گرفت و در همان حال به خاک سپرده شد. این سند مظلومیت شیعه است، تاریخ همه چیز را کهنه خواهد کرد مگر خون شهید را ...
#روایت_دوم
#قطعه_۴۲بهشت_زهرا(س)
#محرم
#وعده_صادق
#نابودی_اسرائیل
☑️کانال #میراحمدرضارئیسی 👇👇
@raisi_ahmadreza
_________
🔰عضویت در کانال شبکهی مِنّا:
@shabake_menna
🇮🇷 شبکــــــــــــــهی مِلّــــــــــــی مِنّــــــــــــــــــــا
مبلغین نفر به نفر انقلاباسلامی