eitaa logo
🌷عکسنوشته شهدا 🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
1.8هزار ویدیو
16 فایل
🌷 اینجا با شهدایی آشنا میشی که حتی اسمشونم نشنیدی کانال های دیگر ما سیاسی 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI حجاب 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/302448687Cd7ee6e0c16
مشاهده در ایتا
دانلود
2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬شهید بزرگواری که نام خانم همسایه را درون دفترش ثبت کرد هرکسی که برای شهدا کاری انجام میده این کلیپ رو ببینه ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌
🕊🍃 بچه‌که‌بودیم، میرفتیم‌منزل‌دوستامون . . . می‌گفتند: مادرت‌میدونه‌اینجایی ؟ نگران نشه ؟ حالاچندساله‌اینجایی ‌مادرت‌خبرداره ؟ میدونه‌اینجایی ؟🍃
برای ادامـه تحصیل رفتـه بودیم آلمـان. روی برگه بزرگ و سفیدی مطلبی نوشت و زد به دیوار اتاقش؛ آیه ۱۴ سوره مبارکـه فجـر بود: "ان ربـک لبـالمـرصـاد" آدم پرحـرفی نبود، ولی همیشه یک سفـارش به ما میکرد؛ میگفت: «اگه در معرض گنـاه قرار گرفتید و خواستید دچار لغزش نشید و ازاون گناه فـرار کنید؛ خودتون رو با خوندن قـرآن و نمـاز یا مطالعـه مشغـول کنیـد تا حواستون از اون محل و از اون گنـاه پرت بشه.» 🌹 شهید حمـید باکـری 🌸🍃 ℊℴℴ𝒹𝒾𝓃𝒾
🕊 تو چه کرده ای؟ کِه همه ات رٰا بَرای خودَش خواست وَ نصیبِ مٰا چیزی نگذاشت ! حَتیٰ نامی، نشانی ...🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
آنانڪہ قلب‌شان . . . زِ تو رخصت گرفته بـود سربندشان بہ نام تو زینت گرفته بود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
3.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺💫🌼💫🌸 اول اردیبهشت میلاد پر شکوه شهید ابراهیم هادی مبارک …🌸🌸 ❣یک لحظه فقط بیا مرا یاری کن ❣یک حسّ قشنگ در دلم جاری کن ❣در روز تولدت داداش ابراهیم ! ❣دلتنگِ تو ام خودت بیا کاری کن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
3.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهیدان سالروز شهادت ۱۳۶۶/۲/۵ ✅خاطره ایی زیبا و شنیدنی به نقل یکی از رفقای شهید اللّهُمَ الرُزُقنا شهادَتِ فی سَبیلِ المَهدی (عج)🌷🕊
‍ ارادتــــــ شهــدااا به حضرتـــ زهرا(س) شهید محمدرضا تورجی زاده به سادات فوق العاده احترام می گذاشت . یکی از سادات گردان نقل می کرد: «یک بار به سنگر فرماندهی رفتم.محمد نشسته بود.به احترام من از جا بلند شد. گفتم:«یک مرخصی چند ساعته می خواهم تا به اهواز بروم.» به دلایلی مخالفت کرد.اصرار کردم اما بی فایده بود در نهایت وقتی ناامید شدم گفتم:«باشد شکایت شما را می برم پیش مادرم.» هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم که پابرهنه به دنبالم دوید! دستم را گرفت و گفت:«این چه حرفی بود که زدی؟!بیا این برگه ی مرخصی سفید امضا کردم هر چه قدر می خواهی بنویس.» تا به چهره اش نگاه کردم دیدم خیس از اشک است. گفتم:«به خدا شوخی کردم منظوری نداشتم و...» اما محمد همچنان اصرار داشت که من حرفم را پس بگیرم! یک سال از این ماجرا گذشت ساعتی قبل از شهادت محمد بود. با هم رفتیم تا به سنگر ها سر بزنیم گفت:«آن حرف پارسال را پس گرفتی؟!» با تعجب گفتم:«چی؟» گفت:«آن شکایت و...» گفتم:«تو را به خدا چیزی نگو به خدا شوخی کردم.» ساعتی بعد وقتی در سنگر فرماندهی نشسته بود گلوله ی خمپاره به درون سنگر اصابت کرد.سریع به سمت سنگر دویدم.عجیب بود. سه ترکش بزرگ خمپاره به او اصابت کرده بود.یکی به پهلو یکی به بازو و دیگری به سر. یک باره به یاد حرف سال قبل محمد افتادم. او از شهادت خود این گونه گفته بود: من در عملیاتی شهید می شوم که با رمز یا زهرا(س) باشد و من آن زمان فرمانده گردان یا زهرا(س) باشم. مدتی بعد پیکر او تشیع شد و همان گونه که وصیت کرده بود سربند یا زهرا(س) به پیشانی او بستیم و در کنار دوستانش در گلستان شهدای اصفهان آرمید. شهيد محمدرضا تورجي زاده 💔😔💔😔💔😔💔😔💔
🤲بسمـ رب الشـهدا.🕊🌷 👇خاطرات_شهید 🍃🥀🏴 از وقتی ازدواج کرده بود، قناری و سُهره‌هایش را هی کم و کمتر می‌کرد. محدثه می‌گفت: «دلم می‌گیرد طفلی‌ها را توی قفس می‌بینم.» از آن‌همه پرندهِ قفسی که روزی جانش به جان‌شان بسته بود، یک سُهره مانده بود برایش که آن‌را هم همان روز بعدازظهر، قبل رفتنش برد با محدثه‌سادات رهایش کرد. شب، وقتی می‌خواست برود، با همه که آمده بودند برای بدرقه‌اش، تک به تک خداحافظی و دیده‌بوسی کرد و آخر از همه، خم شد و کف دست‌هایم را گذاشت روی صورتش و بوسیدشان. دست‌هایم را حلقه کردم دور گردنش و یک دل سیر بویش کردم. درِ گوشم گفت: «ننه! دعا کن شهید برگردم...» و زل زد توی چشم‌هایم و گفت: «اگر شهید شدم، رخت سیاه نپوش و نگذار کسی رخت سیاه بپوشد. توی مجلسم جای خرما و حلوا، شیرینی و شکلات خیرات کنید...» و تنگ در آغوشم کشید و لحظه‌ای بعد، از حلقه دست‌هایم بیرون خزید و رفت که رفت... ✍به روایت مادربزرگوارشهید 🥀 شهید صادق_عدالت_اکبری🌷 💐 ولادت : ۱۳۶۷/۲/۲ تبریز ، آذربایجان‌شرقی 🏴🥀 شهادت ۱۳۹۴/۲/۴ دلامه سوریه •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•