eitaa logo
🌷عکسنوشته شهدا 🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
1.8هزار ویدیو
16 فایل
🌷 اینجا با شهدایی آشنا میشی که حتی اسمشونم نشنیدی کانال های دیگر ما سیاسی 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI حجاب 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/302448687Cd7ee6e0c16
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🍃 ایشان بنیان‌گذار و رهبر تشکیلات بنیادگرای بود که بر طبق بسیاری از منابع به اقدامات تروریستی دست می‌زد و از پیشتازان مبارزات مسلحانه اسلامی بود .او در ترور ، ، و نقش داشت. 🌹🍃 تقاضای شهید نواب در پای جوخه اعدام⬇️ سحرگاه يكشنبه 27 ديماه سال 1334 اعضای فداييان اسلام را از لشگر يك پياده به محل لشگر دو زرهی بردند . در وسط سالن پادگان وسايل شخصی آنان بر زمين ريخته بود، نواب جلو رفت عمامه و عبايش را برداشت، و با لبخند به دوستانش گفت: «به جدم قسم با همين لباس شهيد ميشوم.» رهبر فداييان برای آخرين مرتبه يارانش را در آغوش گرفت. ثانيه تلخ خداحافظی برای او به شوق ديدار در بهشت سخت نبود . آنان صبور و استوار به سلولهای انفرادی خود رفتند . نزديك صبح جوخه اعدام در كنار ميدان بزرگ پادگان به خط ايستادند، نواب و يارانش از سلول بيرون آمدند . ناگهان سيد محمد واحدی فرياد زد: «الله اكبر،الله اكبر» به اشاره سرهنگ الله‌ياری، پاسبانی دست بر دهان سيد محمد گذاشت. زندانيان از روزنه در به بيرون نگاه ميكردند . سرهنگ پرسيد : «اگر خواسته ای داريد بگوييد؟» سيد تقاضای برای نمود . آب سرد بود، نواب خمشگين بر سر سرهنگ بختيار فرياد زد: «اگر آب گرم نباشد رنگ ما ميپرد و تو و امثال تو فكر ميكنند كه ترسيده ايم اما مهم نيست. خدا آگاه است كه لحظه به لحظه اشتياق ما به شهادت بيشتر می‌شود. رهبر فداييان يارانش را مورد خطاب قرار داد و گفت: «خليلم، محمدم، مظفرم زودتر آماده شويد و زودتر غسل شهادت كنيد امشب جده ام فاطمه زهرا(س) منتظر ماست.» پس از غسل شهادت به نماز ايستاد. افسران و درجه داران با ناباوری به آنان نگاه می كردند.
امروز به نیت : 🌷 فرمانده گردان حضرت علی اکبر(علیه السلام) از تیپ فاطمیون شهید 🍃ولادت: 68/1/14 🍂 شهادت: 93/12/13 🍁 محل شهادت : سوریه، ، بلندهای جولان 🕊 نحوه شهادت : اصابت ترکش خمپاره به ناحیه ، ، . مهدی در فاطمیه زهرایی شد. 🌹 مسئولین یادشان باشد برای این انقلاب بهای سنگینی پرداخت کرده ایم. 🌼 هر روز مهمان یک شهید 🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
شهید #مهدی صابری🌹
🌹🍃 از زبان پدر شهید ⬇️ یک تنه هر کاری انجام می‌داد به قول معروف همه فن حریف بود، از آشپزی در هیئت گرفته تا کارهای امدادی، فنی، مخابراتی و اقدامات تخصصی عملیاتی. همیشه سنگ تمام می‌گذاشت برایش فرقی نداشت کجا کار می‌کند با کدام تیم شریک است یا کاری که می‌کند چه چیزی است. هرجایی که بود بهترین بود. بعد از شهادت او، سنگینی جای خالی‌اش روی دوش خیلی‌ها حس شد. 🌹🍃 از زبان مادر شهید ⬇️ 🌷 مهدی من بود مخصوصا با آدم‌های ، ضعیف و ناتوان. همه‌جا اینطور بود فرق نمی‌کرد که کجا باشد. 🌷 چون کار هر مسلمانی به او می‌افتاد مشکلاتش را حل و فصل می‌کرد. همه می‌گفتند نگذارید برود ما می‌گفتیم مهدی که عاشق ائمه(علیه السلام) و اهل بیت(علیه السلام) است، نمی‌شود جلویش را گرفت. دوسال بود که می‌خواست برود می‌گفتم شما بروی خواهرهایت تنها می‌شوند. دو تا خواهر دارد. در هیئت‌ها به من می‌گفت مادر از ته دلت برایم سر نماز و در این مجالس دعا کن. نمی‌دانستم حاجتش چیست؟ من همیشه سر نمازهایم برای حاجتش دعا می‌کردم که الحمدلله عاقبت بخیر شد. نیتش این آخری‌ها فقط این بود که من راضی باشم و دلم اجازه بدهد که به سوریه برود. یک سری بین مرخصی‌هایش به مشهد رفتیم موقعی که به صحن آمدیم، دیدم دارد می‌خندد گفت «اجازه را از آقا (علیه السلام) گرفتم». گفتم مادر اگر شما بروی من تنها هستم و دیگر کسی نیست مرا به اینجا بیاورد با لبخند به من گفت « ». 🌷 و هم بود صدای رسایی هم داشت. صدایش خیلی قشنگ بود. می‌نشست می‌خواند و محاسنش را می‌گرفت می‌گفت این‌ها را می‌گیرم تا روز قیامت این صورت در آتش نسوزد به خودم می‌گفتم یک بچه در سن 24 سالگی چطوری از آتش آن دنیا می‌ترسد. دلم برای صدای گفتنش تنگ شد؛ 🌷 حقوق‌هایی که به او می‌دادند را به کسانی می‌بخشید که . مهدی هم کار می‌کرد هم درس می‌خواند حقوقش را مصرف نمی‌کرد. پول را برای خودش نگه نمی‌داشت. مشهد رفته بودیم در قطار؛ یکی از اهالی پاکستان بار سنگینی داشت. بار او را کمک می‌کرد به او گفتم مادر از کجا می‌دانی که او شیعه است که کمکش می‌کنی؟ گفت مسلمان که هست با من که یکی هست بگذار کمک کنم تا مسلمانی و خلق و خوی شیعه را به هم بشناسانیم. 🌷 از شدت عزاداری همیشه بدنش کوفته بود. پدرش می‌گفت اگر کسی تو را ببیند فکر می‌کند کتک خورده‌ای یا دعوا کرده‌ای می‌گفت عیب ندارد هر کس هر فکری می‌خواهد بکند، بکند. دوستانش می‌گفتند صدای گریه‌اش همیشه بلند بود.
ختم صلوات امروز به نیت : 🌷شهید مدافع حرم، 🍃 ولادت: ۶۹/۱۰/۲۶ (سالروز فرار شاه ملعون از کشور) 🍂 شهادت: ۹۴/۱۱/۱۲ (سالروز ورود امام راحل به کشور) 🕊 محل شهادت: عملیات آزادسازی 🍁 نحوه شهادت: 🌹 مسئولین یادشان باشد برای این انقلاب بهای سنگینی پرداخت کرده ایم. 🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺 🌼 هر روز مهمان یک شهید 👇 🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
شهید #احمد حاجیوند الیاسی🌹
شهید #احمد حاجیوند الیاسی 🌹 احمد میگفت ........
شهید #احمد حاجیوند الیاسی🌹 احمد همواره میگفت .....
💠 از زبان برادر شهید ⬇️ 🍃🌹احمد همواره می‌گفت: ولایت مطلقه فقیه، عامل رستگاری ماست و ما باید به این اصل و قاعده و منطق همواره پایبند و معتقد باشیم و اگر این اصل را فراموش کنیم ما و کشور دچار آسیب می‌شویم چرا که این مملکت یک امانت در دست ماست تا آن را به صاحب اصلی آن تقدیم کنیم. احمد راه و منش ولایتمداری را نه به‌عنوان یک کلمه بلکه به‌عنوان یک اصل در سرتاسر زندگی درک کرده بود. 🍃🌹احمد با ‌ارتباطی گرم و صمیمی داشت و هرگز طاقت رنجش و دوری از پدر را نداشت و هر وقت پدر خسته از سر کار بر‌می‌گشت این احمد بود که لبخند مهربانی را بر دیدگان پدر جاری می‌ساخت. با آمدن پدر به منزل، احمد به استقبال او می‌رفت و برای او چای می‌ریخت و لباس‌های پدر را می‌شست و ناخن‌های دست پدر را می‌گرفت تا دستان پدر هنوز هم منتظر مهربانی احمد باشد. 🍃🌹وقتی قصد رفتن داشت و پدر در ابتدا مخالف رفتن او بود خطاب به پدر گفت: پدر من راهم را پیدا کردم، بگذار خوشبخت شوم. 🍃🌹احمد می‌گفت: آدم با کلام حسینی نمی‌شود، باید راه را شناخت و در مسیر آن حرکت کرد، راه حسین(علیه السلام) شجاعت و حضور است، آدم با سکوت و یک جا ایستادن حسینی نمی‌شود، برای حسینی شدن باید بلند شد، باید ایستاد و باید حرکت کرد. 🍃🌹همزمان با آغاز محرم حال و هوای احمد عوض می‌شد و او بی‌تاب عزای حسین می‌گریست و بر سینه می‌زد و نوای یا حسین سر می‌داد و همیشه می‌گفت: اگر می‌خواهیم حسینی شویم باید این راه را ادامه دهیم.
ختم صلوات امروز به نیت : 🌷شهید مدافع حرم، 🍃 ولادت: ۶۶/۱/۳ 🍂 شهادت: ۹۴/۱۱/۱۲ 🕊 محل شهادت: سوریه، ، تل جبین، عملیات آزادسازی نبل و الزهرا 🍁 نحوه شهادت: اصابت تیر تک تیرانداز 🌹 مسئولین یادشان باشد برای این انقلاب بهای سنگینی پرداخت کرده ایم. 🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺 🌼 هر روز مهمان یک شهید 👇 🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
شهید #محمود مراد اسکندری🌹
💠 از زبان عموی شهید ⬇️ 🍃🌹شهید محمود علاقه زایدالوصفی به اهل بیت عصمت و طهارت داشت و همین علاقمندی و محبت سبب حضور وی در جرگه مدافعان حرم شد. 🍃🌹ایشان در راه افتادن کار مردم اهتمام ویژه‌ای داشت، اهل صله رحم و توجه به دوستان و آشنایان بود، بعد از فوت پدر و مادرش تقریبا مسئولیت خانواده را عهده دار شده بود. او بااخلاق، تلاشگر و با پشتکار بود. در رشته مکانیک فوق دیپلم گرفته بود و جالب است که بدانید همچون عموی شهیدش که مسئول آموزش نیروهای مردمی در دوران دفاع مقدس بود، وی نیز مربی آموزش نیروهای بسیج را بر عهده داشت. 🍃🌹همیشه به من می‌گفت کنار مزار عمو محمود جای من است و من نیز با او مزاح می‌کردم و می‌گفتم آنجا محل تدفین من است، تا اینکه در روز آخری که می‌خواست به سوریه برود یک روز بعد از خداحافظی پیامکی با این مضمون برای من فرستاد: کنار عمو محمود یادت نره! و من که دوست داشتم سالم برگردد، برایش نوشتم بسلامت. 💠 از زبان خواهر شهید ⬇️ 🍃🌹محمود می‌گفت «وقتی حرم حضرت رقیه(سلام الله علیها) را دیدم همه چیز را فراموش کردم. وقتی رفتیم زیارت، حرم تاریک بود، با نور تلفن همراه بچه‌ها و چراغ قوه آن را روشن کردیم و توانستیم زیارت کنیم، او گریه می‌کرد و می‌گفت دلتان می‌آید آنجا تاریک بماند؟ آنقدر می‌رویم و می‌آییم تا ان‌شاءالله آنجا به پیروزی برسیم. جنگ تنها شلیک گلوله نیست، انجام تکلیف است، هرکس هر کاری از دستش برمی‌آید باید انجام دهد.» یکی با جانش یکی با مالش و همه اینها می‌شود جهاد. او با این اعتقادات رفت و ما می‌دانستیم که چیزی جز شهادت تکمیل‌کننده وجود محمود نیست. 💠 از زبان پسرعموی شهید⬇️ 🍃🌹در سال ۸۴ در انفجارهایی که در اهواز صورت گرفت؛ شهید از افراد نخبه و کلیدی‌ای بود که ما از او استفاده می‌کردیم که با لباس مبدل در مناطق مربوطه که بسیار خطرناک بود حاضر می‌شد و به جمع‌آوری اطلاعات می‌پرداخت. شهید جزو «السابقون السابقون» بود. صدمه‌ای که ما از فراق شهید خوردیم جبران‌ناپذیر است. چرا که شهید محمود مراد اسکندری به عنوان یک اهرم و یک ستون در اهواز بود. 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI