eitaa logo
🌷عکسنوشته شهدا 🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
1.8هزار ویدیو
16 فایل
🌷 اینجا با شهدایی آشنا میشی که حتی اسمشونم نشنیدی کانال های دیگر ما سیاسی 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI حجاب 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/302448687Cd7ee6e0c16
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🍃بسم الله الرحمن الرحیم🌹🍃
شرح مختصری از زندگی نامه قسمت سوم 👇
📚🌱حوزه حاج آقا مجتهدی 🌹🍃سال های آخر ، قبل از انقلاب بود ، ابراهیم مشغول فعالیت دیگری بود .تقریبا کسی از آن خبر نداشت خودش هم چیزی نمی‌گفت اما کاملا رفتار واخلاقش عوض شده بود . ابراهیم خیلی معنوی تر شده بود یروز دنبالش رفتم فهمیدم دروس حوزوی می خواند از یکی از اطراف سوال کردم اسم این مسجد چیه ؟ جواب داد حوزه حاج آقا مجتهدی به اطراف نگاه کردم آنجا روی دیوار حدیثی از پیامبر اکرم (ص) نوشته شده بود : "آسمان ها و زمین و فرشتگان شب وروز برای سه دسته طلب آمرزش می کنند: علما ، کسانی که به دنبال علم هستند و انسان های با سخاوت"🌹🍃 گفتم داش ابرام حوزه میری و به ما چیزی نمیگی؟ برگشت وفهمید دنبالش بودم خیلی آهسته گفت : آدم حیفه عمرش رو فقط صرف خوردن و خوابیدن کنه .من طلبه رسمی نیستم همینطوری برای استفاده می رم 🌹🍃
پیوند الهی 💞🍃 🌹🍃عصر یکی از روزها بود . ابراهیم از سر کار به خانه می آمد. وقتی وارد کوچه شد برای یک لحظه نگاهش به پسر همسایه افتاد. با دختری جوان مشغول صحبت بود پسر، تا ابراهیم را دید بلافاصله از دختر خداحافظی کردو رفت ! می خواست نگاهش به نگاه ابراهیم نیفتد . چند روز بعد ماجرا تکرار شد . ابراهیم شروع کرد به سلام علیک کردن و دست دادن . پسرترسیده بود اما ابراهیم مثل همیشه لبخندی بر لب داشت .قبل از اینکه دستش را از دست او جدا کند با آرامش خاصی شروع به صحبت کرد و گفت :ببین تو کوچه و محله ما این چیزا سابقه نداشته . من تو و خانواده ات را کامل می شناسم ، تو اگر واقعا این دختر را می خوای من با پدرت صحبت میکنم که ... جوان که سرش را پایین انداخته بود خیلی خجالت زده گفت : بابام بفهمه عصبانی میشه ابراهیم جواب داد : پدرت با من ، حاجی آدم منطقی و خوبیه
شب بعد از نماز ، ابراهیم در مسجد با پدر آن جوان شروع به صحبت کرد اول از ازدواج گفت و اینکه کسی شرایط ازدواج داشته باشد و همسر مناسبی پیدا کند باید ازدواج کند در غیر اینصورت اگر به حرام بیفتد باید پیش خدا جوابگو باشد یک ماه از آن قضیه گذشت ابراهیم وقتی واردکوچه شد آخر کوچه چراغانی شده بود لبخند رضایت بر لبان ابراهیم نقش بست . رضایت بخاطر اینکه دوستی شیطانی را به یک پیوند الهی تبدیل کرده و این زوج زندگی‌شان را مدیون برخورد خوب ابراهیم با این ماجرا می دانند .🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@Maddahionlin1_5707690208.mp3
زمان: حجم: 6.63M
🎉 روز مباهله گرامی باد 🟣 برای آماده سازی دل هامون برای ماه عزای ارباب 🔴 ذکر و 🟢 به نیت تعجیل در فرج امام زمان(عج) 🟠 مهلت قرائت تا شب اول محرم 🌾 الحمدالله تا الان ۱۰ هزار مرتبه صلوات و ۵۱۰۰ مرتبه سوره توحید اعلام شده است 💎 در صورت سهیم شدن @shahid_ahmadali_nayeri
ختم صلوات امروز به نیت: 🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺 🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
🌹🍃 در شهرستان سنندج در خانه محمد ودلبر چشم به جهان گشود . پس از گذراندن دوران کودکی ، در دبستان ثبت نام شد تا به تحصیل علم ودانش بپردازد. نبود امکانات تحصیلی و آموزشی درآن دوره ، باعث شد که تا حد خواندن ونوشتن سواد بیاموزد. سپس ترک تحصیل نمود و از همان کودکی تن به کار سپرد. 🌹🍃 سال 1344 ازدواج نمود که ثمره آن چهارفرزند( سه پسر ویک دختر) است . با شروع اعتراضات مردم مسلمان ایران برعلیه رژیم گذشته، به صفوف انقلابیون مسلمان پیوست . وی پیوسته در برابر ضدانقلاب از دین مبین اسلام و نظام جمهوری اسلامی ایران دفاع می کردو در برابر آنها حتی یک قدم ننشت . پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ، از رهروان قاطع بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی(ره) گردید و برای مقابله با ضد انقلاب ، به عنوان پیشمرگ مسلمان کرد به سپاه پاسداران پیوست و در پاکسازی شهر سنندج نقش مهمی ایفا نمود. 🌹🍃 سرانجام در درگیری با ضدانقلابیوم در سنندج ، هدف گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید. مزار وی در قبرستان عمومی تایله سنندج می باشد. برادرش صدیق نیز به شهادت رسیده است. 🌹🍃زمان طاغوت ساواک بارها اورا دستگیر وشکنجه کرد. ناخن هایش را کشیده بودند و دندانهایش خردشده بود. پس از پیروزی انقلاب هم راه حضرت امام راحل(ره) را ادامه داده و یکی از فرماندهان پیشمرگان مسلمان شد که در پاکسازی کامیاران وسنندج نقش مهمی ایفا کردو آن شب ما مهمان داشتیم ، پس از رفتن مهمانها ، حاجی نمازش را خواند. ماه مبارک رمضان بود، لباس پوشیده و اسلحه اش را برداشت وگفت: سری به مقر می زنم . حاجی رفت و دیگر برنگشت صبح روزبعد یکی از خواهران مراجعه کرد وگفت: حاجی زخمی شده و حالش خوب نیست . ما به بیمارستان رفتیم . او را عمل کردند و قرار شد به تهران اعزام کنند . یک گلوله به پشت و گلوله ای به گلویش خورده بود. وضعیت خوبی نداشت و به شهادت رسید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🍃بسم الله الرحمن الرحیم🌹🍃