eitaa logo
بصیرت ظهور
6.3هزار دنبال‌کننده
86هزار عکس
51.2هزار ویدیو
266 فایل
امام علـی (ع): فکر تو گنجایش هر چیزی را ندارد، پس آن را برای آنچه مهم است فارغ گردان. *تــوضیح:ما اخبار و .... مطالب مهم را در کانال جهت اطلاع اعضای محترم قرار می دهیم.
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حاج قاسم
... کوتاه‌نوشته‌ای از سیره و سبک زندگانی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: قرار بود نماینده‌ای از ایران به لبنان برود. تصمیم گرفتم او را نزد آقا بیاورم تا نصیحتی کنند. تقریبا ساعت ١١:٣٠ شب بود که رسیدیم به منزل ایشان. کارمان آنقدر واجب بود که به خودم اجازه دادم با اینکه از قبل هماهنگ نکرده بودیم، آرام در بزنم. خود ایشان در را باز کرد، انگار منتظر ما باشد! وارد شدیم و آقا برایمان چای آورد، مقداری صحبت کرد، نزدیک ساعت ١٢:٣٠ پرسید: «شام خورده‌اید؟» ناخودآگاه گفتیم: «خیر!» آقا بلند شد و آرام از پله‌هایی که به آشپزخانه می‌رسید، پایین رفت تا غذایی مهیا کند. پردۀ آشپزخانه را کنار زدم؛ دیدم که ظرفی را روی اجاق گذاشت و چند عدد تخم‌مرغ در آن شکست. بعد یک سینی آماده کردند و همه چیز را در آن قرار دادند؛ اما نمی‌تواند بلندش کند، آرام‌آرام آن را تا پسِ پرده، روی زمین کشید. ساعت ١:٠٠، شام حاضر بود، چند عدد تخم‌مرغ نیمرو، کمی سبزی و چند خیار و کاسه‌ای زیتون و خرما که با سلیقه در سینی چیده شده بود. تمام کار را خودش کرده بود. از خجالت آب شدیم. هرچه کردیم، دستمان به‌طرف غذا نمی‌رفت. متوجه خجالت ما شد، نشست و با ما خورد تا راحت باشیم. غذا ساعت ٢:٠٠ تمام شد، دوباره چای آورد. اگر کسی که ایشان را نمی‌شناخت، در آن حال ایشان را می‌دید، محال بود بفهمد کیست. بالأخره نمایندۀ ایران، به لبنان رفت و برگشت؛ می‌گفت: «ذره‌ای در مصرف بیت‌المال دست از پا خطا نکردم. فکر می‌کنم این به برکت همان لقمه‌ای بود که میهمان حضرت آقا قدس‌سره بودم.» 📚 (این بهشت، آن بهشت، ص٨١-٨٢؛ بر اساس بر اساس خاطرۀ یکی از مرتبطین با معظم‌له) https://eitaa.com/basiratezohor
... 🔻کوتاه‌نوشته‌ای از سیره و سبک زندگانی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: همراه آقا می‌رفتیم درس. چشمم افتاد به نعلین‌شان. قسمتی از کفه‌اش جدا شده بود. می‌دانستم خودشان وقت نمی‌کنند. اهل زحمت‌دادن به دیگران هم نبودند؛ حتی به من که سال‌ها در کنارشان بودم. بعد از درس، به آقا گفتم: «کف نعلینتون جدا شده، اگه اجازه بدید، بدم درستش کنن.» آقا سرش را به‌طرف من چرخاند. با لبخند گفت: «خودم را هم بلدی درست کنی؟» همیشه وقتی شوخی می‌کردند، می‌خندیدم. این‌بار هم مثل همیشه؛ ولی یک‌دفعه دلم هُری پایین ریخت: «او با این‌همه عبادت و بندگی، هنوز هم به‌فکر درست‌کردن خودش است، اما من...». 📚 (در خانه اگر کس است، ص١۶؛ بر اساس خاطرۀ یکی از شاگردان معظم‌له) http://eitaa.com/basiratezohor
... کوتاه‌نوشته‌ای از سیره و سبک زندگانی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: چند روزی بود که مرتب در مورد مرگ صحبت می‌کرد. آن روز هم وقتی می‌خواست به اتاق خودش برود، رو به مادرم کرد و گفت: «می‌شنوی؟» مادرم گفت: «بله.» _ فلان‌آقا را در فومن می‌شناختی؟ _ بله. _ یادش به خیر، همیشه این شعر را می‌خواند: «یاران و برادران، مرا یاد کنید رفتم سفری که آمدن نیست مرا» بعد دوباره پرسید: «شنیدی؟» مادرم جواب داد: «بله! شنیدم.» آقا لبخندی زد و رفت. آن روز نه معنی حرف‌هایش را فهمیدم و نه علت خواندن آن شعر را. تا سه روز بعد که برایم معنی شد. آن جمله‌ها، آخرین کلامش با مادرم بود. 📚 (این بهشت، آن بهشت، ص٨۶؛ بر اساس خاطرۀ حجت‌الاسلام و المسلمین علی بهجت) http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👎 eitaa.com/basiratezohor
... ◾️ از اینها نباشید! گزیده‌ای از خاطرات شاگردان و اطرافیان آیت‌الله بهجت قدس‌سره گاهی اوقات که کسی می‌گفت آقا سفارشی کنید، آقا می‌فرمودند: «راست می‌گویی یا نه یا می‌خواهی فقط حرف بشنوی». می‌فرمودند: «بعضی‌ها این‌طور هستند که: پی مصلحت مجلس آراستند / نشستند و گفتند و برخاستند» می‌فرمودند: «از اینها نباشید اگر راست می‌گویید و واقعاً اهل عمل هستید همین که دارم به شما می‌گویم عمل بکنید نتیجه می‌گیرید». 👈 👇 http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor
🗓 سه‌شنبه ٢٨ مرداد ماه ١٣٩٩ ... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: گاهی می‌رفتیم دنبالش که برای روضه برویم مسجد. علی آقا می‌آمد دم در و می‌گفت: «امروز خیلی بی‌حال هستند؛ اصلاً توان آمدن ندارند.» بعد می‌دیدیم خودش با همان حال رنجور، می‌آمد و می‌گفت: «می‌آیم...» 📚 به شیوه باران، ص۶٨ 🔻مناسبت‌ها: 🔹 درگذشت حکیم متأله، حاج ملا هادی سبزواری؛ ١٢٨٩ق. 🔹 كودتای آمریكا برای بازگرداندن شاه؛ ١٣٣٢ش. 🔹 گشایش مجلس خبرگان برای بررسی نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران 👈 👇 http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor
🗓 سه‌شنبه 9 شهریور ماه 1400 ... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ▪️ دست‌فروش عرب، با آن هیکل درشت، خوابیده بود وسط مسجد. ▪️ ما دور تا دور نشسته بودیم، منتظر شروع درس. ▪️ گفتیم حالا بیدار می‌شود، حالا بیدار می‌شود... ▪️ ولی بیدار نشد. ▪️ با ورود آقا، یکی از طلبه‌ها خیز برداشت که برود بیدارش کند؛ ▪️ آقا آرام گفت: «نه... کاریش نداشته باشید!» ▪️ بعد گفت: «اَلَسْنٰا نٰآئِمٖینَ؟[آیا ما خواب نیستیم؟]... مگر ما خواب نیستیم؟ کاش یکی هم بیاید ما را بیدار کند...» 📚 به شیوه باران، ص28 👈 👇 http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor