eitaa logo
منتظـران مهدی زهراییم✨
160 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
187 ویدیو
19 فایل
«به نام خالق هستی» دانه ی کوچک قلب سرد و بی روحم با نور گرم انتظار جوانه میزند✨🌱 کجایی مولای من؟ چقدر دیگر باید صبر کرد؟ با نور گرم انتظار دلم را برای آمدنت روشن نگه میدارم ای آقای من! یا صاحب الزمان ادرکنی🤲🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
➺❁ ‹💙🦋› . . خيلے از شبها آدم تو منطقه خوابش نمےبرد😴😬 وقتے هم خودمون خوابمون نمےبرد دلمون نمےاومد ديگران بخوابن😌 یه شب یڪے از بچه ها سردرد عجيبے داشت و خوابيده بود. تو همين اوضاع یڪے از بچه ها رفت بالا سرشو گفت: رسووول! رسووول! رسووول!😱😁 رسول با ترس بلند شد و گفت: چيه؟؟؟چے شده؟؟😰 گفت: هيچے...محمد مےخواست بيدارت ڪنه من نذاشتم🫠😐😂 •°•°•°•°•°•°•
داشتم تو جبهه💥 مصاحبه می گرفتم. کنارم ایستاده بود⚡️که یهو یه خمپاره اومد و بوممم...☄ نگاه کردم👀 دیدم یه ترکش بهش خورده😣 و افتاده روی زمین. دوربین📷 رو برداشتم و رفتم سراغش🤭 بهش گفتم توی این لحظات آخر⏱ اگه حرف و صحبتی داری بگو🤧 در حالی که داشت شهادتین🥀 رو زیر لب زمزمه می کرد ، گفت: من از امت شهید پرور ایران✌️🏻 یه خواهش دارم: اونم اینکه وقتی کمپوت🥫 می فرستید جبهه😟 خواهش🙁اً اون کاغذ روی کمپوت رو جدا نکنید🙄 بهش گفتم: بابا این چه جمله ایه⁉️ قراره از تلویزیون پخش بشه ها‼️ یه جمله بهتر بگو برادر...😶 با همون لهجه ی اصفهانیش گفت: اخوی❗️آخه نمی دونی ، تا حالا سه بار به من رب گوجه افتاده..😐😂
😅 یه بچه بسیجے بود خیلی اهل معنویت و دعا بود...😍 برای خودش یه قبری ڪنده بود. 😍 شب ها مےرفت تا صبح با خدا راز و نیاز مےڪرد.😊 ما هم اهل شوخے بودیم یه شب مهتابـے سه، چهار نفر شدیم توی عقبه...😝 گفتیم بریم یه ڪمے باهاش شوخے ڪنیم‌! خلاصه قابلمه ی گردان را برداشتیم😂 با بچه ها رفتیم سراغش... پشت خاڪریز قبرش نشستیم. اون بنده ی خدا هم داشت با یه شور و حال خاصے نافله ی شب مے خوند.😍 دیگه عجیب رفته بود تو حال! 😉 ما به یڪے از دوستامون ڪه تن صدای بالایـے داشت، گفتیم داخل قابلمه برای این ڪه صدا توش بپیچه و به اصطلاح اڪو بشه، 😂 بگو: اقراء یهو دیدم بنده ی خدا تنش شروع ڪرد به لرزیدن و به شدت متحول شده بود و فڪر مےڪرد براش آیه نازل شده! دوست ما برای بار دوم و سوم هم گفت: اقراء بنده ی خدا با شور و حال و گریه گفت: چے بخونم ؟؟!!!😂 رفیق ما هم با همون صدای بلند و گیرا گفت : باباڪرم بخون 😂😂😂😂😂😂😂😂 شادی روح پاک شهدا صلوات♥️
[🌪⃟🗞] • ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🤣📻 '! تعـداد‌مجروحیـن‌بالا‌رفتـہ‌بود فرمانده‌ا‌زمیان‌‌گرد‌و‌غبار‌انفجـار‌ها‌دویـد‌طرفم و‌گفت:سریع‌بی‌سیم‌بزن‌عقـب‌وبگـو‌یک ‌امبولانـس‌‌بفرستند‌مجـروحین‌را‌ببرد! شاسۍ‌گوشۍ‌بی‌سیم‌را‌فشـار‌دادم‌و‌بخـاطر اینکہ‌پیـام‌لو‌نرود‌و‌عـراقۍ‌ها‌از‌خواستہ‌مان سر‌در‌نیـاورند‌،پشـت‌بۍ‌سیم‌با‌ڪد‌حـرف‌زدم گفتـم:حیدر‌حیدر‌رشـید چند‌لحظه‌صداۍ‌خش‌خش‌بہ‌گوشـم‌رسید بعد‌صداۍ‌کسۍ‌ٵمد: -رشیـد‌بگوشـم.. +رشیـد‌جان!حاجۍ‌گفت‌یک‌دلـبر‌قرمز‌بفرستید! -هه‌هه‌دلـبر‌قرمزدیگہ‌چیه؟! +شما‌ڪۍ‌هستی‌؟پس‌رشید‌کجاست؟؟ -رشیـد‌چهار‌چرخـش‌رفتہ‌هوا،من‌در‌خدمتم. +اخوۍ‌مگه‌برگه‌کد‌ندارۍ؟؟ -برگہ‌کد‌دیگہ‌چیہ؟بگو‌بینـم‌چۍ‌میخواۍ؟؟ دیدم‌عجب‌گرفتاری‌شده‌ام،ا‌ز‌یک‌طرف‌باید‌ با‌رمز‌حرف‌میزدم،ا‌زطرف‌دیگر‌با‌یک‌ادم‌ناوارد طرف‌شده‌بود.. +رشیـد‌جان!ا‌زهمان‌ها‌ڪہ‌چرخ‌دارند! -چہ‌می‌گویۍ؟درست‌حرف‌بزن‌ببینم‌چۍ‌ میخواهۍ!!؟ +بابا‌از‌همـان‌ها‌که‌سفیـده😬!' -هه‌هه‌!نکنہ‌ترب‌می‌خواۍ؟! +بۍ‌مزه!بابا‌از‌همان‌ها‌کہ‌رو‌سقفش‌یک‌چراغ داره -اۍ‌بابا!خب‌زودتر‌بگو‌کہ‌آمبولانس‌می‌خواۍ کارد‌می‌زدند‌خونم‌در‌نمۍ‌امد.هرچہ‌بد‌و‌بیراه‌ بود‌بہ‌ادم‌پشت‌بۍ‌سیم‌گفتم🤣✌️🏻..!- ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ • 🌪⃟🗞¦⇢
https://harfeto.timefriend.net/16616142689094 نـاشناسمون هـر درخواستی، نظـری، پیشنـهادی داشتین تو ناشناس بگین😍 حرفی ندارین بگین؟
قبلا عضو هامون کم بود اما پیام ها زیاد الان که عضو هامون زیاده پیام هامون کم چـرا؟!
🌈🍭سـ😄ـلام🍭🌈 🌈🍭چـ😍ـالش داریـم🍭🌈 🌈🍭نـ🙂ـوع:رانـدی 🍭🌈 🌈🍭جـ🎁ـایـزه:لیـست🍭🌈 🌈🍭ظـ🔢ـرفـیت:زیـاد 🍭🌈 🌈🍭زمـ🕑ـان:وقتی ظرفیت پر شد🍭🌈 🌈🍭آیـ📱ـدی🍭🌈 🌈🍭https://eitaa.com/ 🍭🌈 🌈🍭کـ🎀ـانال قشـنگمـون🍭🌈 🌈🍭@jhfykbvfd 🍭🌈
🌈🍭اسـ💭ـم هـای قـشـ✨ـنگتـون🍭🌈 🌈🍭فـاطمه🍭🌈 🌈🍭فاطمه②🍭🌈 🌈🍭🍭🌈 🌈🍭🍭🌈 🌈🍭🍭🌈 🌈🍭🍭🌈 🌈🍭🍭🌈 🌈🍭🍭🌈 🌈🍭🍭🌈 🌈🍭🍭🌈 🌈🍭🍭🌈 🌈🍭🍭🌈
اسـم بدین
خـودتون گفتین چالش منم گذاشتم