❌ واقعیت موجود:
🔺در دوره ای که ظریف مذاکره میکرد، جنگ شد؟ خیر
🔻در دوره ای که جلیلی مذاکره میکرد جنگ شد؟ خیر
🔺در دوره ای که ظریف مذاکره میکرد، تحریم ها لغو شد؟ خیر
🔻در دوره ای که جلیلی مذاکره میکرد، تحریم ها لغو شد؟ خیر
🔺در دوره ای که ظریف مذاکره کرد، قیمت دلار چقدر شد؟ 13000 تومان
🔻در دوره ای که جلیلی مذاکره کرد، قیمت دلار چقدر شد؟ 3500 تومان
🔺در دوره ای که ظریف مذاکره کرد، چند سانتریفیوژ داریم؟ 5000 عدد
🔻در دوره ای که جلیلی مذاکره کرد، چند سانتریفیوژ داشتیم؟ 19000 عدد
🔺در دوره ای که ظریف مذاکره کرد، چقدر اورانیوم غنی شده داریم؟ 300کیلو گرم
🔻در دوره ای که جلیلی مذاکره کرد، چقدر اورانیوم غنی شده داشتیم؟ نزدیک 10 تن
🔺در دوره ای که ظریف مذاکره کرد، دانشمندان هسته ای کجا رفتند؟ شرکت آب و فاضلاب
🔻در دوره ای که جلیلی مذاکره کرد، دانشمندان هسته ای کجا بودند؟ سازمان انرژی اتمی
🔺در دوره ای که ظریف مذاکره کرد، مردم در صف گوشت ایستادند؟ بله
🔸در دوره ای که جلیلی مذاکره کرد، مردم در صف گوشت ایستادند؟ خیر
🔺در دوره ای که ظریف مذاکره کرد، قیمت سکه چقدر شد؟ 4 میلیون 600 هزار تومان
🔻در دوره ای که جلیلی مذاکره کرد، قیمت سکه چقدر شد؟ 1 میلیون و 200 هزار تومان
✖️نتیجه گیری غربگراها:
ظریف بمان! فقط تو هستی که زبان دنیا را بلدی و ایران را از جنگ و تحریم و بدبختی نجات داده ای!
@Asemanihaa💟
قرارگاه راهبردی جوانان مومن و انقلابی 🇮🇷
✳️ خاطرات آزاده، #داریوش_یحیی 🇮🇷 🔴قسمت هفتم آن شب به صبح رسید. خاکریزها شکافته شده بود و ت
✳️ خاطرات آزاده، #داریوش_یحیی 🇮🇷
🔴قسمت هشتم
تردد عراقی ها کمتر شده بود و من هنوز درون گودال بودم. گه گاهی عراقی ها سرکی به بالای گودال می کشیدند ولی از بوی اجساد جامانده در میدان پائین نمی آمدند و برمی گشتند. روز گرمی بود و خون بادگیر و تابش مستقیم خورشید جهنمی برایم درست کرده بود. نگاهم به آن شهید اصفهانی افتاد. چقدر مظلومانه شهید شده بود. بعد از اینکه تیر خلاص را به او زدند، توی خون خود نفس می کشید و خس خس نفس هایش را می شنیدم ولی رفته رفته نفس هایش به شماره افتاد و ساعتی نگذشت که هر از گاهی فقط یک صدای خس خس با فوران خون از دهانش شنیده می شد تا اینکه مرغ جانش از قفس تن رهید و به اقیانوس خیل شهیدان پیوست.
پیش خود فکر می کردم نامش چه بود؟ آخر فرصت نشده بود حتی خودمان را به هم معرفی کنیم. به هر شکلی بود روز سوم هم آرام آرام درحال پایان بود. دوباره غروب و دوباره باران و من و راهیان نور ابدی. آنها پرگشوده به ملکوت و من پر و بال شکسته در میدانی زجرآلود.
باز از هوش رفته بودم و باز به هوش آمده بودم. چشم هایم را باز کردم. بال های شب در حال باز شدن بود. چشمم به میدانی افتاد بود که سه روز پیش معرکه ای در آن به پا شده بود و بچه ها از چپ و راست می رفتند و می آمدند و اینک در خاموشی خود می سوخت. ناگهان چیزی در میدان دیدم که کاش نمی دیدم. در عمق میدان گله سگ های زمخت و زشتی که پاهای کوتاهی داشتند و زمین را بو می کردند و دور خود می چرخیدند. گویی رقص کنان دنبال طعمه ای بودند که شب را سر گرسنه زمین نگذراند. آنهم طعمه هایی از جنس نور که اطرافم کم نبود. رد آنها را دنبال می کردم که به ناگاه دسته جمعی به چیزی یورش برده و با هم درگیر شدند. این ها سگ های آدمخواری بودند که بوی خون مشامشان را مست کرده بود. ترس سراسر وجودم را گرفت. خدایا اگر این طرف بیایند چه باید بکنم!؟
سعی می کردم به هوش باشم و صحنه را دنبال کنم ولی دست خودم نبود. گاه از هوش می رفتم و گاهی به هوش می آمدم. از آمدن سگ ها در آن وضعیتی که داشتم نگران بودم. باز هم چشم هایم بسته شد. به هوش که آمدم صبح شده بود و هوا روشن. از ته خاکریز عراقی ها، هراز گاهی صدای تک تیری شنیده می شد. خیلی بی حال بودم. خوب که دقت کردم متوجه سه نفر شدم که از دور می آیند و هرچند قدمی، می ایستند و پس از دقایقی شلیکی می کنند و به راه خود ادامه می دهند.
مدت زمان بیهوشی هایم زیاد شده بود. این بار که چشم باز کردم سه نفر جلو گودال ایستاده بودند و با هم صحبت می کردند. آنها دورتا دور شهید اصفهانی را گرفته و چون دزدان سرگردنه جیب هایش را خالی می کردند. با لگدی او را به پشت خواباندند. صدای شلیک و بوی تند باروت فضا را برای لحظه ای پرکرد. با کلت به صورتش شلیک کردند و انتقام خود را به این شکل گرفتند. تا این صحنه را دیدم چشمهایم را بستم. سایه سنگین آنها را بالای سر حسن حس می کردم. جیبهای حسن را خالی کردند و او رابرگرداندند و یک تیر هم به صورت نازنینش نواختند. صدای رد شدن تیر از جمجمه حسن و اصابت به زمین را به وضوح شنیدم.
🔻ادامه دارد ...
@Asemanihaa💟
✍️رسول اکرم صل الله علیه وآله :
✅پنج چیز قلب را نورانی میکند:
1️⃣ زیاد قل هوالله احد را خواندن
2️⃣ کم خوردن
3️⃣ نشستن با علماء
4️⃣ نماز شب خواندن
5️⃣ رفتن به مساجد
📚مواعظ العددیه ص۲۵۸
#حدیث_روز
@Asemanihaa💟
🔴 میگن یه مدته میخوای وارد شعب دادگاه بشی باید اذن دخول بخونی!
جلو در تمام شعب هم دکه نان و شیرینی آستان قدس زدن که چادر کرایه میده!
بین مردا و زنا دیوار کشیدن!
همه رو هم اعدام میکنن!
دلار هم تو قوه قضاییه شده پنج هزار تومن!
البته اینکه رئیسی هنوز رئیس قوه قضاییه نشده نباید باعث شه فکر کنید حرفای من دروغه!😂😂
💬 امین شفیعی
#توییت_گردی
@Asemanihaa💟
32304.pdf
حجم:
552.1K
🔴 *من که وعده میدم بذارم بری؟*
📢 هشتاد و یکمین شماره ضمیمه طنز راه راه در روزنامه وطن امروز منتشر شد
آنچه در این شماره با لبخند میخوانید:
🔸آنچه تا ۱۴۰۰ در سریال دولت خواهید دید!
🔹من هک شده ام، آی آی...
🔸کی چی گفت؟!
🔹سیب و گلابی های ترکمانچای
🔸گوشت دیپلماسی
🔹روایت هفته
@Asemanihaa💟
1_52901907.apk
حجم:
5.3M
🌷اپلیکیشن «گام دوم انقلاب»
اگه بیانیه مهم رهبری معظم انقلاب بعد از ۲۲بهمن رو نخوندید با این اپلیکیشن میتونید این بیانیه رو به صورت بخش بندی شده بخونید.
#گام_دوم_انقلاب
@Asemanihaa💟
⭕️ سردار قاسم سلیمانی تنها ایرانی در فهرست متفکران برتر فارن پالیسی در حوزه دفاعی-امنیتی
🔹نام ژنرال ایرانی در صدر فهرست حوزه امنیتی-دفاعی در ادیشن مخصوص دهمین سال انتشار لیست موسوم به Global Thinker قرار دارد.
🔹به نوشته فارن پالیسی قاسم سلیمانی دو دهه است که تلاشهای نظامی مخفیانه ایران را از یمن تا سوریه و عراق را انجام داده و تا به این حد بزرگ نبوده است.
🔹وی همچنین تبدیل به پاسخگوی تهدیدات ترامپ شده است که در ژوئیه ۲۰۱۸ به آمریکا هشدار داد که ما در جایی که تصور نمیکنید، نزدیک شماییم و آماده{نبرد}!
@Asemanihaa💟
قرارگاه راهبردی جوانان مومن و انقلابی 🇮🇷
رساله عملیه جدید رسید
پس از انتشار فیلم نماز خواندن موسوی و بروبچ که باعث هنگ اذهان عمومی شد، احکام فقهی اجوبه الاستفتائات جدید و بروزرسانیشده مرجع تقلیدشان درباره نماز و سایر چیزها به شرح زیر اومد بیرون:
➕سوال: کسی که سرپا نماز میخواند میتواند به کسی که سرجا نماز میخواند اقتدا کند؟
➖جواب: اگر کسی که سرجا نماز میخواند آدم معمولی باشد خیر. ولی اگر آدم غیرمعمولی باشد میشود. ولی احتیاط واجب آن است که از این حرکت فیلمبرداری نشود.
➕سوال: در یک نماز جماعت، براساس مشاهدات نیم ساعت طول میکشد تا امام جماعت از الحمد به ولاالضالین برسد. درحالیکه اذانِ در حال پخش حی علی الصلاه میگوید، نماز رکعت دوم است. چجوریاست؟
➖جواب: چند احتمال دارد؛ اولا ممکن است نماز را بدون اذان و یکضرب از رکعت دوم استارت زده باشند که ضایعبازیست. ثانیا ممکن است اذان را از رکعت دوم پلی کرده باشند که محل ایراد است و ثالثا ممکن است موقع تدوین سوتی داده باشند که باید با تقطیع، برش و همگامسازی کلمات زودتر قضیه را جمع کنند.
➕سوال: اگر کسی را به زور سر نماز نشانده باشند، حکمش چیست؟
➖حکم کدام یکی؟ آن کسی که به زور نشاندهاند یا آن کسی که به زور نشانده است؟
➕آن کسی که به زور نشاندهاند
➖جواب: میتواند هروقت عشقش کشید نیت فرادا کند؛ اگر حسش نبود، یک سجده به جا آورد و اگر حوصلهاش سر رفت با عوامل پشت صحنه گفتگو کند و وقتی کلافه شد جوری که تابلو نباشد نماز را ول کند برود پی کارش.
➕سوال: یک عروس آذربایجان و داماد لرستان بعد از ۹ سال به اندازه ۹ سال پیر شدهاند. مگر میشود؟
➖جواب: ایستگاه ما را گرفتهاید؟
🔺مهدی حصارکی🔺
@Asemanihaa💟
قرارگاه راهبردی جوانان مومن و انقلابی 🇮🇷
✳️ خاطرات آزاده، #داریوش_یحیی 🇮🇷 🔴قسمت هشتم تردد عراقی ها کمتر شده بود و من هنوز درون گودال
✳️ خاطرات آزاده، #داریوش_یحیی 🇮🇷
🔴قسمت نهم
بعداز متلاشی کردن صورت حسن فرامرزی به طرف من آمدند. چشمهایم را بسته بودم ولی انگار که می توانستم آنها را ببینم. کاملا" رفتارشان را حدس می زدم. یکی از عراقی ها مرا برگرداند تا جیبهایم را تفتیش کند که متوجه شد بدنم هنوز خونریزی دارد. لختی به صورتم خیره خیره نگاه کرد. با چشمان بسته، سنگینی نگاهش را کاملا" حس می کردم.
دستانش خونی شده بود. کمی عقب رفت و دوباره جلو آمد و دو دستی یقه ام را گرفت و از زمین بلندم کرد. یکی دو تکان شدید داد و بعد، از سمت چپ به زمین انداخت. احساس درد نمی کردم و تکانی هم نخوردم. دو مرتبه بلندم کرد و تکان داد و در صورتم فریاد کشید، ولی هیچ احساسی نداشتم و گویی خداوند متعال جانی و جراتی تازه به من عنایت کرده بود. دوباره مرا از همان طرف به زمین انداخت و باز عکس العملی نشان ندادم چون سمت چپ بدنم کاملا" بی حس بود و دردی احساس نمی کردم. برای بار سوم چند تکان شدید به من داد و اینبار از سمت راست محکم به زمینم زد و سوزش شدیدی از پا تا سرم را فرا گرفت.
ناخوداگاه چشمانم باز شد. عراقی کمی درنگ کرد. هر سه مات و مبهوت به من نگاه می کردند. وقتی متوجه شدم آنها فهمیدهاند که زنده ام، آرام سرم را چرخاندم و یک یک نگاهشان کردم. مثل جن زده ها با هم یک قدم به عقب رفتند. وحشت در چشم هایشان موج می زد. اگر توان داشتم که از جا برخیزم، حتما" فرار می کردند. سرم را برگرداندم و در مقابل فواد صورتم را بر خاک گذاشته و چشمانم را بستم و با صدای بلند ولی ضعیف اشهدم را خواندم. واقعا" هیچ ترسی در خود احساس نمی کردم و آماده شهادت شده بودم. به آن لحظه کوتاه، نام "نقطه صفر پایان" را دادم. حقیقتا" آرامش عجیبی خدا در وجودم گذاشته بود. منی که دائم اضطراب داشتم، در آن لحظات با آرامشی وصف ناپذیر صورتم بر خاک بود و منتظر شلیک.
خبری از شلیک نشد و بعد از لحظاتی سکوت، یکی از عراقی ها به سرعت آمد و بازویم را گرفت و با خود به روی جاده کشید و در همان وضعیت به طرف ماشین جیپی که بعداز دژبان بود دوید. نفر دیگری که کلاش در دست گرفته بود پشت سرش می دوید و دائم از او می خواست که بایستد. او توجه نمی کرد و به جیپ که رسید آنرا به طرفم آورد و مرا به پشت آن انداخت و روشن کرد و به راه افتاد. در مسیر با بیسیم مدام صحبت می کرد و خبر از اسیر کردن یک نیرو در موقعیت دژبان را مخابره می کرد.
از پشت فرمان سعی می کرد با من فارسی صحبت کند. لهجه اش نشان میداد از اَکراد می باشد. با لهجه کردی غلیظ و بریده بریده گفت:" بچه، خوبی؟ بچه، بچه خوبی؟ بچه تا کجا رفتید؟ چند نفر بودید؟ بچه بقیه کجا رفتند؟ و همین چند کلام را مرتباً تکرار می کرد. چهارصد، پانصد متری که از موقعیت قبلی دور شدیم به یک پل فلزی باریک رسیدیم که فقط یک ماشین می توانست از روی آن رد شود. چند صد متر بعد از پل از جاده پائین رفت و از تکان های شدید متوجه شدم که در بیابان حرکت می کند. از شدت درد فریادم بلند شده بود. طولی نکشید که متوقف شد.
عراقی پایین رفت و چند لحظه بعد دو سرباز آمدند و دستهایم را گرفتند و از عقب جیپ به پائین کشیدند و به راه افتادند. مرا مثل یک گونی شن بر روی زمین گل آلود می کشیدند. هر طرف نگاه می کردم دریایی از تانک هایی بود که بصورت بسیار منظم کنار هم چیده شده بودند و خودنمائی میکردند. در یک میدان مرا به گوشه ای که یک سرهنگ ایستاده بود انداختند. درست از وقتی که از گودال خارج شده بودم انگار تمام مشاعرم به کار افتاده بود. تشنگی، گرسنگی، درد و سرما را در عمق وجودم حس می کردم. سرمای عجیبی تمام وجودم را گرفته بود. جایی که سرهنگ عراقی ایستاده بود قشنگ مقابل تابش اشعه مستقیم خورشید بود و با جعبه های مهمات آتش دلچسبی درست کرده بودند.
🔻ادامه دارد ...
@Asemanihaa💟
گداے کوے رضا شو
کہ این امام رئوف
بہ سینہ احدے
دسٺ رد نخواهد زد ... !
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا❤️
@Asemanihaa💟
⭕️سلسله نشست های فصل رویش جوانان انقلابی (کرسی آزاد اندیشی)
با موضوع " نفوذ "
فردا پنج شنبه از ساعت ۱۵،حسینیه صرافان
#بچه_های_بالا🕊
#نیروی_همتراز_انقلاب_اسلامی
@Asemanihaa 💟