وقتي به فرزندتون نه بگيد و کودک گريه و زاري کنه، اگه جلوش كوتاه بيايد فرزندتون تبديل بچه #لوس ميشه.
وقتي كودك متوجه میشه که هر زمان که در جواب "نه" والدين دست به مانور و بازي و گريه ميزنه، به هدفش ميرسه و میتونه نه رو به بله تبديل كنه، معمولا در بزرگسالي هم از همین ترفند استفاده میکنه تا به خواسته هاش برسه. منتها نه باگریه بلکه با داد و فریاد و ابزارهای دیگه ...
بنابراين تا ميتونيد به بچه نه نگيد اما وقتي نه گفتين با مانورهاي كودك كوتاه نياييد.
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
فوائد بازی👇
بازی شغل کودکه. باعث تمركز و توجه كودك ميشه، حافظه ش رو افزايش ميده، قوانين رو ياد ميگيره، مرزهاي وجودي خودش رو ميشناسه، مهارت هاي فيزيكي به دست مياره، تخيلش قوي تر ميشه، قوانين جهان رو به بهترين نحو مي اموزه.
کودک با بازی کردن خودش و ديگران رو بيشتر ميشناسه، رابطه رو مي اموزه و ارتباط رو ياد ميگيره و تنها با يادگيري اين ارتباطات ميتونه از بند خودش رها بشه، همكاري رو باد ميگيره، صبر و استفاده از فرصتها رو ياد ميگيره.
می توان همه چیز رو با بازی به کودک آموخت
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
فرمول کلیدی برای ورود به قلب نوجوان
در بازی های بچهها؛ چه فیزیکی چه کامپیوتری؛ تا جایی که میتوانید همبازی شوید. وقتی با بچهها همبازی میشوید، بهتر درک میکنید در جهان بازی چه اتفاقاتی برای آنها رخ میدهد. نگاه کردن بازی بچهها، با اینکه در، دلِ بازی حضور داشته باشید بسیار متفاوت است.
مشخص است که بچهها در بازیها؛ به خصوص بازیهای کامپیوتری؛ مسلطتر هستند و نتیجه بازی، ده- هیچ به نفع بچه میشود. اما برنده این بازی پدر و مادر هستند! چرا که با هر گُلی که فرزند به شما میزند، شما یک پرچم وسط قلبش کاشته اید و جایگاه خودتان را مستحکمتر کردهاید.
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
اگر به کودکتان بصورت شرطی محبت کردید👇
"اگه بچه خوبی باشی،
اگر غذاتو بخوری و..
در نوجوانی هم او برای شما شرط میگذارد👇
"اگه موتور بخری،
اگه دوچرخه بگیری و.."
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
📌📌📌 بخون 👇👇👇
📍ما انسان ها باید خودمون برای خودمون تصمیم بگیریم نه دیگران...
📍وقتی که کسی وارد ذهنمون شد یعنی ما قدرت اینو نداریم که زندگی کنیم...
📍و ما باید آن قدر ذهن خودمونو پرورش بدیم که بتونیم به راحتی کار کنیم و تصمیم بگیریم...
📍ذهن دیگران با ذهن ما فرق داره دیدگاه دیگران با دیدگاه ما فرق داره...
📍مشورت کردن خوبه اما نه این که ما کلا زندگیمونو واگذار کنیم به دیگران...
#مهمانی
در دید وبازدیدها اگر کودک نوپایی را میشناسید و مخصوصا اگر او را دوست دارید؛
⛔️او را به زور بغل نکنید
⛔️به زور نبوسید
⛔️به زور از آغوش والدینش بیرون نکشید.
اضطراب جدایی و اضطراب غریبه مرحله ای طبیعی از رشد کودک است.
اگر کودکی را دوست دارید، به او تنها پیشنهاد دهید و اگر تمایلی نشان نداد یا گریه کرد، ناراحت نشوید یا او را به زور بغل نکنید. این فشارها می تواند باعث آسیبهای جبران ناپذیر مثل خجالتی شدن، خشونت، لجبازی یا بیقراری در کودکان بشه.
👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
#مردےدرآئینہ 💙 #قسمتسےوهشتم #رمانمعرفتے :) #قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱 عیسے پسر مریم بلند شد
#مردےدرآئینہ 💙
#قسمتسےونهم
#رمانمعرفتے :)
#قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱
قاتل اجارهاے؟
اولين صبحے بود ڪہ بعد از مدت ها، زودتر از همہ توے اداره بودم ... اوبران ڪہ از در وارد شد ... من، دو بار ڪل پرونده قتل رو از اول بررسے ڪرده بودم ...
- باورم نميشہ ... دارم خواب مےبينم تو اين ساعت اينجايے؟ ...
نگاهش پر از تعجب بود و با لبخند خاصے بهم نگاه مےڪرد...
- هر چقدر اين پرونده رو بالا و پايين مےڪنم هيچے پيدا نمےڪنم ... ديگہ دارم ديوونہ مےشم ...
- ساندرز چے؟ ...
چند لحظہ در سڪوت بهش خیره شدم ... و دوباره نگاهم برگشت روے تختہ ... اسم ساندرز رو از قسمت مظنونين پاڪ ڪردم ...
- من ڪہ در زمان قتل توے بيمارستان بوده ...
- تو ڪہ مےگفتے ممڪنہ قاتل اجير ڪرده باشہ ... چےشد نظرت عوض شد؟ ...
نمےدونستم چے بايد بگم ... اگہ حرفے مےزدم ممڪن بود براے خانواده ساندرز دردسر درست ڪنم ... ممڪن بود بےدليل بہ داشتن ارتباط با گروه هاے تروريستے محڪوم بشن ... و پرونده از دستم خارج بشہ ...
از طرفے تنها دليل من براے اينڪہ ڪريس تادئو واقعا از زندگے گذشتہاش جدا شده بود ... جز حرف هاے دنيل ساندرز چيز دیگہاے نبود ... اينڪہ اون بچہ ... محڪم تر از اين بوده ڪہ بعد از اسلام آوردن ... بہ زندگے گذشتہاش برگرده ...
- بہ نظرم آقاے بولتر ... ڪمے توے قضاوتش دچار مشڪل شده ... بهتره روے جان پروياس تمرڪز ڪنيم ...
- ولے ثروت دنيل ساندرز بيشتر از يہ معلم رياضے دبيرستانہ ... با پروياس هم رابطہ خوبے داره ... مےتونہ زیر مجموعہ اون باشه ... در غیر این صورت، این همہ ساندرز بود ...
همسر دنيل ساندرز مشاور حقوقے یہ شرڪت تجاريہ ... ميشہ گفت در آمدش بہ راحتے ده برابر شوهرشہ ... توے اطلاعات مالے شون هيچ نقطہ مبهمے نيست ...
يہ حساب مےشده با اون ازدواج ڪنہ؟ ...
اوبران با تعجب بہ اون فايل نگاه مےڪرد ... و من بہ خوبے مےدونستم اوج تعجب جاے ديگہ است ... و چيزهايے ڪہ مطرح شدن شون فقط باعث خارج شدن مراحل پيگيرے پرونده از مسير درستش مےشد ...
ادامه دارد....
👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
#مردےدرآئینہ 💙 #قسمتسےونهم #رمانمعرفتے :) #قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱 قاتل اجارهاے؟ اولين ص
#مردےدرآئینہ 💙
#قسمتچهلم
#رمانمعرفتے :)
#قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱
اسلحہاے ڪہ جا ماند
جنازه ڪريس تادئو رو بہ خانواده اش تحويل دادن ... منم براے خاڪسپاريش رفتم ... جز اداے احترام بہ نوجوانے ڪہ با جديت دنبال تغيير مسير زندگيش بود ... و پدر و مادرے ڪہ علے رغم تلاش هاے زياد ما، دست هاشون از هر جوابے خالے موند ... ڪار ديگہاے از دستم بر نمےاومد ...
يہ گوشہ ايستاده بودم ... و دنيل ساندرز و دوستان مسلمانش مشغول انجام مراسم خاڪسپارے بودن ... چقدر آرام ... نوجوان 16 سالہاے ... پيچيده ميان يڪ پارچہ سفيد ... و در ميان اندوه و اشڪ پدر و مادر و اطرافيانش ... در ميان تلے از خاڪ، ناپديد شد ...
و من حتے جرات نزديڪ شدن بهشون رو هم نداشتم ... زمان چندانے از مختومہ شدن پرونده نمےگذشت ... پروندهاے ڪہ با وجود اون همہ تلاش ... هيچ نشانے از قاتل پيدا نشد ... و تمام سوال ها بےجواب باقے موند ...
بيش از شش ماه گذشت ... و اين مدت، پر از پرونده هايے بود ڪہ گاهے ... بہ راحتے خوردن يڪ ليوان آب ... مےشد ظرف ڪمتر از يہ هفتہ، قاتل رو پيدا ڪرد ...
پرونده ڪريس ... تنها پرونده بےنتيجہ نبود ... اما بيشتر از هر پرونده ديگہاے آزارم داد ... علےالخصوص ڪہ اسلحہ براے انگشت هام سنگين شده بود ...
جلوے سيبل مےايستادم ... اما هيچ ڪدوم از تيرهام بہ هدف اصابت نمےڪرد ... هر بار ڪہ اسلحہ رو بلند مےڪردم ... دست هام مےلرزيد و تمام بدنم خيس عرق مےشد ... و در تمام اين مدت ... حتے براے لحظہاے، چهره نورا ساندرز از مقابل چشم هام نرفت ...
اون دختر ... ڪابووس تڪ تڪ لحظات خواب و بيداري من شده بود ...
ڪشو رو ڪشيدم جلو ... چند لحظہ بہ نشان و اسلحہام نگاه ڪردم ... چشمم اون رو ميديد اما دستم بہ سمتش نمےرفت ... فقط نشان رو برداشتم ... يہ تحقيق ساده بود و اوبران هم با من مےاومد ...
ده دقيقہاے تماس تلفنے طول ڪشيد ... از آسانسور ڪہ بيرون اومدم ... لويد اومد سمتم ...
- از فرودگاه تماس گرفتن ... ميرم اونجا ... فڪر ڪنم ڪيف مقتول رو پيدا ڪرديم ...
- اگہ ڪيف و مشخصات درست بود ... سريع حڪم بازرسے دفتر رو بگير ... بہ منم خبرش رو بده ...
اوبران از من جدا ... و من بہ ڪل فراموش ڪردم اسلحہام هنوز توے ڪشوے ميزه ... سوار ماشين شدم ... و از اداره زدم بيرون ...
ادامه دارد....