عبادت لقمهای
جملهای که روزی چند بار تکرارش میکنیم؛ اینهمه گفتن، اگر عملی نشود، هیچ فایدهای ندارد.
***
عابدی در کوه مدام مشغول عبادت بود. هرشب نانی برایش میرسید. شبی نان نیامد. رفت روستا و از خانة آسیابان کافر دو قرص نان گرفت. سگ مردنی صاحبخانه افتاد دنبالش. عابد تکهنانی برایش انداخت تا برگردد. سگ آن را خورد و عابد را رها نکرد. تکهای دیگر کند و داد به سگ. ولکن نبود. آنقدر ادامه داد که نانها تمام شد. سگ همچنان میآمد. عابد که هم گرسنه بود و هم کلافه از دستِ سگ، گفت: «چه سگِ بیحیایی هستی!» ناگهان سگ دهان گشود: «بیحیا؟ سالهاست با آسیابانم. نگهبانِ خانه و گلهاش هستم. گاه نانی میدهد، گاه هم آنقدری دارد که تنها خودش بخورد و من گرسنه میمانم. ولی همیشه درِ این خانهام؛ بدهد یا ندهد. بیحیا تویی که خدایت را رها کردهای و سراغِ بیخدا آمدهای.»
عابد روزی بارها میگفت:
إیّاکَ نَعبُدُ وَ إیّاکَ نَستَعینُ[1]
تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میخواهیم
ولی حرف کجا و عمل کجا.[2]
[1] حمد4
[2] برگرفته از نان و حلوای شیخ بهایی، بخش ۱۱شش
11.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مجری برنامه شب نشینی تلویزیون بوشهر به او گفته در ابتدا خودت را معرفی و با بینندگان سلام علیکی کن، اینم معرفی کردن ایشان . گوش کنید مجری چه میگه😊
20.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 حضرت زینب(س)قهرمان کربلا
🔺حجت الاسلام رفیعی
#میلاد_حضرت_زینب
#روز_پرستار
#ڪانالمارابہاشتراڪبگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
42.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥درس هایی از زندگی حضرت زینب سلام الله علیها
#ڪانالمارابہاشتراڪبگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
ostadaali.ir حضرت زینب سلام الله علیها (1) - ostadaali.ir.mp3
زمان:
حجم:
9.57M
آنچه خواهید شنید:
درس هایی از زندگی حضرت زینب سلام الله علیها
#ڪانالمارابہاشتراڪبگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
✅دختر،هدیهی خداوند
✍ یک کسی مارا دید گفت: آقای قرائتی! شما پسر ندارید؟ گفتم: نه من فقط دختر دارم. چند بار کوبید بر سینهاش که الهی، الهی خدا به شما یک پسر بدهد. من هم چندبار کوبیدم بر سینهام،که الهی، الهی خدا یک جو عقل به تو بدهد. خدا وقتی به کسی دختر میدهد، به او میگوید به شکرانه این دختر، نماز شکر بخوان: «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ، فَصَلِّ لِرَبِّكَ...»
حدیث داریم خانهای که در آن چند دختر داشته باشد، محل رفت و آمد ملائکه است... قدر و ارزش این هدیه و نعمت الهی را بیشتر بدانیم.
#ڪانالمارابہاشتراڪبگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
4.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_تصویری
🎥 سخنرانی حاج آقا قرائتی:
✍موضوع: واکنش استاد قرائتی به قرآنهای طلاکوب و نوشتن قرآن بر روی برنج و ...
#ڪانالمارابہاشتراڪبگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
💠🌸زیارت نامهی حضرت زینب
سلام الله علیها🌸💠
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ،
❣اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ،
❣السَّلامُ عَلَیْکِ یـا اُخْتَ الْحَسَنِ و َالْحُسَیْنِ،
❣اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـابِنْتَ وَلِیِّ اللهِ،
❣اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُخْتَ وَلِیِّ اللهِ،
❣اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا عَمَّةَ وَلِیِّ اللهِ و َرَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکـاتُهُ،
❣اَلسَّلامُ عَلَیْکِ عَرَّفَ اللهُ بَیْنَنـا وَبَیْنَکُمْ فِى الْجَنَّةِ،
وَحَشَرَنـا فی زُمْرَتِکُمْ،
وَاَوْرَدَنـا حَوْضَ نَبیِّکُمْ،
وَسَقـانـا بِکَاْسِ جَدِّکُمْ مِنْ یَدِ عَلِیِّ بْنِ اَبی طـالِب،
صَلَواتُ اللهِ عَلَیْکُمْ،
اَسْئَلُ اللهَ اَنْ یُرِیَنـا فیکُمُ السُّرُورَ وَالْفَرَجَ،
وَاَنْ یَجْمَعَنـا وَاِیّـاکُمْ فی زُمْرَةِ جَدِّکُمْ
مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ،
وَاَنْ لا یَسْلُبَنـا مَعْرِفَتَکُمْ، اِنَّهُ وَلِیٌّ قَدیرٌ،
اَتَقَرَّبُ اِلَى اللهِ بِحُبِّکُمْ،
وَالْبَرائَةِ مِنْ اَعْدائِکُمْ،
وَالتَّسْلیمِ اِلَى اللهِ راضِیاً
بِهِ غَیْرَ مُنْکِر و َلا مُسْتَکْبِر،
وَعَلى یَقینِ مـا اَتى بِهِ مُحَمَّدٌ،
وَبِهِ راض نَطْلُبُ بِذلِکَ وَجْهَکَ یـا سَیِّدی،
💥اللّهـُمَّ وَرِضـاکَ وَالدّارَ الآخِرَةَ،
یـا سَیِّدَتی یـا زَیْنَبُ،
اِشْفَعی لی فِى الْجَنَّةِ،
فَاِنَّ لَکِ عِنْدَ اللهِ شَاْناً مِنَ الشَّاْنِ،
💥اَللّهـُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ اَنْ تَخْتِمَ لی بِالسَّعـادَةِ،
فَلا تَسْلُبْ مِنّی مـا اَنَا فیهِ،
وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ الْعَلِیِّ الْعَظیمِ،
💥اَللّهـُمَّ اسْتَجِبْ لَنـا
وَتَقَبَّلْهُ بِکَرَمِکَ وَعِزَّتِکَ،
وَبِرَحْمَتِکَ وَعـافِیَتِکَ،
وَصَلَّى اللهُ عَلى مُحَمد واله اجمعین
وسلم تسلیمایا ارحم الراحمین
🤭 پسرم حسادت میکند؟!
👨🏻🏫 پسرتان دوست دارد در کانون توجهات باشد. اگر به فردی حسادت میکند یا میخواهد به گونهای او را از چشم بیندازد به دلیل جلب توجه شما یا اطرافیان است. پس بهتر است منظور پشت این رفتار حسودانه او را بنگرید و به او توجه بیشتری معطوف بدارید.
جهت مشاهده کامل سؤال و جواب به لینک زیر مراجعه فرمایید👇
🌐 http://btid.org/node/262585
📎 #مشاوره
📎 #نوجوان
📎 #حسادت
🧕🏻 دوست دارم دخترم نمازخون بشه
👨🏻🏫 بدون شک اگر فرزندان با آگاهی و عشق به ارزشهای دینی و فرهنگی خود آشنا شوند، خود بهسوی آن گام خواهند برداشت و هیچگونه نیازی به فشار و تهدید والدین نیست.
جهت مشاهده کامل سؤال و جواب به لینک زیر مراجعه فرمایید👇
🌐 http://btid.org/node/262594
و جهت ورود به وبسایت انجمن پاسخگویی اینجا کلیک کنید.
📎 #مشاوره
📎 #نوجوان
📎 #نماز
📎 #تربیت_فرزند
👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
#یادت_باشد #قسمتپانزدهم 🌿﷽🌿 ❤️چون از صبح کلاس بودم، نای بیرون رفتن نداشتم و کف پاهایم درد میکر
#یادت_باشد
#قسمتشانزدهم
🌿﷽🌿
🍃از بازار تا چهارراه نظام وفا پیاده آمدیم. حمید دنبال مغازه آبمیوه فروشی بود که من را مهمان کند، اما هر چه جلوتر رفتیم چیزی پیدا نکردیم.
گفت:
_ اینجا یه مغازه نداره آدم بخواد خانمش رو مهمون کنه؟
خندیدم و گفتم:
_ خب این خیابون همش الکتریکیه، کی میاد اینجا آبمیوه فروشی بزنه؟
🌸مغازههای الکتریکی را که رد کردیم، نزدیک منبع آب خیابان سعدی بالاخره یک آبمیوهفروشی پیدا کردیم. حسابی خودش را به خرج انداخت؛ دو تا بستنی به همراه آبطالبی و آبهویج خرید. آبمعدنی هم خرید.
🌼من با لیوان کمی آب خوردم. به حمید گفتم:
_ از نظر بهداشتی نظر بعضیا اینه که آب رو باید توی لیوان شخصی بخوریم، ولی شنیدم یکی از علما سفارش کردن برای اینکه محبت توی زندگی ایجاد بشه خوبه که زن و شوهر توی یه لیوان آب بخورن.
تا این را گفتم، حمید لیوان خودش را کنار گذاشت و لیوانی که من با آن آب خورده بودم را پر کرد. موقع آب خوردن خجالت میکشید، گفت:
_ میشه بهم نگاه نکنی من آب بخورم؟
میخواستم اذیتش کنم. از او چشم برنداشتم. خندهاش گرفته بود. نمیتوانست چیزی بخورد.
گفتم:
_ من رو که خوب میشناسید، کلا بچه شیطونی هستم.
بعد هم شروع کردم به گفتن خاطرات بچگی و بلاهایی که سر خواهر کوچکترم میآوردم.
💐گفتم:
_ یادمه بچه که بودم چنگال رو میزدم توی فلفل و به فاطمه که دوسال بیشتر نداشت میدادم. طفلی از همهجا بیخبر چنگال رو میذاشت داخل دهانش، من هم از گریه آبجی کیف میکردم!
خاطرات و شیطنتهای بچگی را که گفتم، حمید با شوخی و خنده گفت:
_ دختردایی، هنوز دیر نشده. شتر دیدی ندیدی! میشه من با شما ازدواج نکنم؟
گفتم:
_ نه، هنوز دیر نشده! نه به باره، نه به دار! برید خوب فکرتون رو بکنین، خبر بدین.
بعد از خوردن بستنی، با این که خسته شده بودم، ولی باز پیاده راه افتادیم. حسابی سر دل صحبتهایش باز شده بود، گفت:
🍎_ عیدها که میاومدیم خونتون دوست داشتم در اتاق رو باز کنی بیای بیرون که ببینمت. وقتی نمیاومدی، حرصم میگرفت، ولی از خونتون که در میاومدیم، ته دلم میدیدم که از کارت خوشم اومده، چون بیرون نیومدی که نامحرم تورو ببینه.
❤️راست میگفت. عادت داشتم وقتی نامحرمی به خانه ما میآمد از اتاقم بیرون نمیآمدم.
برایم جالب بود بدانم عکس العمل حمید وقتی بار اول جواب منفی دادم چه بوده.
پرسیدم:
_ وقتی شنیدین من جواب رد دادم چی شد؟
حمید آهی کشید و گفت:
_ دست روی دلم نذار. من بی خبر از همهجا وقتی این حرفها رو شنیدم از اتاق بیرون آمدم و از مادرم پرسیدم شما مگه کجا رفته بودین؟ این حرفها برای چیه؟
🍀مامان هم داستان رو تعریف کرد که رفتیم خونه داییتقی، ولی فرزانه جواب رد داد. منم با ناراحتی و به شوخی گلایه کردم که آخه مادر من! رفتید خواستگاری، منو نبردین؟ خودتون تنهایی رفتین؟ کجا بدون داماد میرن خواستگاری که شما رفتید؟ بعد هم رفتم داخل اتاق. اشکم در آمده بود. پیش خودم میگفتم من دخترداییمو دوست دارم. هر چی میگذشت، اطمینانم بیشتر میشد که تو بالاخره زن من میشی، اما بعد که شنیدم جواب رد دادی همش با خودم کلنجار میرفتم که مگه میشه کسی که این همه بهش فکر میکنم و دوستش دارم منو دوست نداشته باشه؟
صحبت به اینجا که رسید، من هم داستان قول و قراری که با خدا داشتم را تعریف کردم.
گفتم:
🌷_ قبل از اینکه شما دوباره بیاید و با هم صحبت کنیم، نذر کرده بودم چهل روز دعای توسل بخونم، بعد هم
ادامه دارد....