eitaa logo
دشت جنون
4.2هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
3 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 خواندن نماز زیر پتو روزهای اسارت به سختی سپری می شد و ما هم تنها امیدمان به خدا بود. یکی از زمان های فراموش نشدنی آن دوران ایام ماه مبارک رمضان بود. هر چند روزه گرفتن و نماز خواندن حتی به صورت فرادا هم جرم بود ولی با نزدیک شدن به ماه رمضان فشار بعثی ها بیشتر می شد. بارها اتفاق می‌افتاد که موقع نماز دژخیمان بعثی به اسرا حمله می‌کردند و جهت آنها را از قبله تغییر می‌دادند و حتی نماز آنان را به هم می‌زدند به گونه ای که یک شب به اندازه ای سخت گرفتند که مجبور شدیم نماز مغرب و عشا را به حالت خوابیده و زیر پتو به جا بیاوریم. راوی : یاد باد آن روزگان یاد باد شادی روح و و سلامتی 🕊 @dashtejonoon1🌹🕊
🌺🕊💐🌷💐🕊🌺 ماه رمضان را آمده بود خانه... بہ علی مےگفت : «امسال ماه رمضون از خدا احدے الحسنیین را خواستم ؛ یا یا زیارت.» هر شب با موتور علی مےرفتند دعاے ابوحمزه، هر سےشب ! وقتی دعا را مے خواندنـد، توے حال خودش نبود، نالہ مےزد، داد مےڪشید ، استغفار مےڪرد ، از حال مےرفت. از دعا ڪہ بر مے گشتند، گوشہ ی حیاط ، مےایستاد نماز شب می خواند. زیر انداز هم نمےانداخت، هنوز دستش خوب نشده بود؛ نمےتوانست خوب قنوت بگیرد، با همان حال، العفو مےگفت، گریه می کرد، می گفت « ماه رمضون کہ تموم بشه، من هم تموم مےشم .» 📚 یادگاران ، جلد هشت ڪتاب شهید ردانے پور، صفحه 75 🥀 @dashtejonoon1🌷🕊
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 توی ماشین داشت اسلحه خالی می‌کرد، باچند تا بسیجی دیگه. از عرق روی لباس‌هایش می‌شد فهمید، چقدر کار کرده.... کارش که تموم شد از کنارمان داشت می‌رفت. به رفیقم گفت: چطوری مش علی؟ به علی گفتم: کی بود این؟ گفت: جانشین فرمانده. گفتم: پس چرا داره بار ماشین رو خالی می‌کنه؟! گفت: یواش یواش اخلاقش میاد دستت.... 🌹 🕊 شادی روح و 🌹@dashtejonoon1🕊🥀
🌷💐🌹🕊🌹💐🌷 اردوگاه دزفول بودیم. من نیروی مخابرات بودم که بیشتر به گردان سیدالشهداء مأمور می شدم. واحد مخابرات به ستاد لشکر نزدیک تر بود. یعنی مابین ستاد و مخابرات دستشویی ها و توالت ها بودند. پیـش از نـماز صبـح رفـتم سمت دستشویی ها. خلوت بود و هنوز از نیروهایی که برای وضو گرفتن باید به دستشویی ها می آمدند، خبری نبود. دیدم یکی آن دوروبرها هست و دارد آفـتابه هـا را پر مـی کـند و مـرتب مـی چیـند. خیـــلـی هـم بـا اشتیاق کارش را انجام می داد. اول بـی خیـال شدم،ولـی دقـت که کردم دیدم آقامهدی باکری است . 🌹 🕊 شادی روح و 🌴 @dashtejonoon1🕊🌹
🌹🌴🥀🌷🥀🌴🌹 ۲۵ اسفند ماه سالروز بمباران شیمیایی حلبچه توسط رژیم بعث عراق یکی از غم بارترین وقایع دوران جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران بود. شهر حلبچه در ۱۰-۱۵ کیلومتری مرز ایران و ۲۲۵ کیلومتری شمال شرقی بغداد واقع است. این فاجعه، در پی انتقام رژیم بعث از رزمندگان ایرانی بود که طی عملیات والفجر ۱۰، بسیاری از مناطق کرد نشین از جمله حلبچه را آزاد کرده بودند. صدام، به پسر عمویش علی حسن المجید معروف به دستور بمباران شیمیایی را داد. پیش از بمباران شیمیایی، شهر به مدت دو روز بمباران متعارف شد. حسن المجید با این کار می خواست شیشه های ساختمان ها بشکند تا مقاومت در مقابل گازهای سمی، به حداقل برسد. ساعت دو بعدازظهر روز ۲۵ اسفند ماه سال ۱۳۶۶،چهار بمب شیمیایی پانصد کیلویی بر سر مردم حلبچه ریخته شد و در عرض چند دقیقه ابر زرد رنگی آسمان شهر حلبچه را پوشاند. در این بمباران پنج هزار نفر به کام مرگ کشیده شدند‌. هزاران نفر زخمی و صدها مورد هم در اثر عواقب، بیماری ها و نقص عضو در هنگام تولد در سال های بعد از حمله، کشته شدند. 🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 یاد باد یاد جبهه ها یاد دفاع مقدس ارسالی از اعضاء شادی روح و و سلامتی رزمندگان اسلام 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
🌺🍀💐🌼💐🍀🌺 امروز سالروز طلوع یک آسمون نشین شهرستانمونه تولدت مبارک 🌸 بسیجی سید محمدعلی طباطبائی (سید جعفر) 🍀 @dashtejonoon1🌺💐
🌷🕊🥀🌹🥀🕊🌷 🌹 بسم رب الشهداء والصدیقین 🌹 🌷 سلام بر مردان بی ادعا 🌷 خوشا آنانڪ جان را می‌شناسند طریق عشق و ایمان را می‌شناسند بسے گفتند و گفتیم از را مے شناسند 🕊 🌹 تمام این" لحظہ ها" ✨بهانہ است باور ڪن براے خرید نگاهت ، دلم خورشید را هم پس مے زند باور ڪن ... ✍️ امروز سالروز عروجتان است 🕊 🌹 والامقام 🌹شهرستان نجف آباد 🌹ڪہ در چنین روزی 🌹 آسمانی شده اند 🌹 این والامقام محل تولد و قبور پاڪ و مطهرشان در شهرستان نجف آباد است ڪہ در معرفے ایشان محل مزار ذکرمی گردد : ✍️ 🌺 سردار احمد صداقتی 🌸 (قربانعلی) ـ ۲۲ ساله ـ اصفهان 🌺 پاسدار محمد نورمحمدی 🌸 (علی ) ـ ۱۹ ساله - نجف آباد 🌺 بسیجی مسلم بهرامی 🌸 (فضل اله) ـ ۱۷ ساله ـ نجف آباد ـ قلعه سفید 🌺 بسیجی حسینعلی حاج بابائی 🌸 (جعفر) ـ ۲۶ ساله ـ نجف آباد 🌺 بسیجی محمدرضا صالحی 🌸 (اسداله) ـ ۲۵ ساله ـ نجف آباد ـ روستای همت آباد 🌺 بسیجی مجتبی محمدی 🌸 (علی) ـ ۱۶ ساله ـ نجف آباد ـ رضوانشهر 🌺 بسیجی سعید مغزی🌸 (حسن) ـ ۱۸ ساله ـ نجف آباد 🌺 بسیجی غلامرضا نجفیان 🌸 (قنبرعلی) ـ ۲۲ ساله ـ نجف آباد 🌺 بسیجی محمد حسن وثوقیان 🌸 (احمد) ـ ۱۵ ساله ـ مفقودالاثر 🌺 بسیجی نادر یاعلی 🌸 (اکبر) ـ ۱۴ ساله ـ نجف آباد ـ صالح آباد 🌺 بسیجی ناصر یوسفی 🌸 (فتح اله) ـ ۱۹ ساله ـ نجف آباد 🌺 بسیجی سید علی موسوی 🌸 (سید میر) ـ ۱۹ ساله ـ مفقودالاثر 🌺 سرباز محمدرضا کاظمی 🌸 (یداله) ـ ۱۸ ساله ـ نجف آباد ـ جلال آباد 🌺 سرباز سعید نورمحمدی 🌸 (ناصر) ـ ۱۹ ساله ـ نجف آباد 🌺 سرباز حمید جعفری 🌸 (رمضان) ـ ۱۹ ساله ـ نجف آباد ـ روستای نهضت آباد 🌺 سرباز فضل اله محمد بلندی 🌸 (محمدعلی) ـ ۱۸ ساله ـ نجف آباد ـ دهق 🌺 جهادگر سبزعلی جلالی 🌸 (حیدرقلی) ـ ۳۳ ساله ـ نجف آباد ـ جلال آباد 🌹 سالگرد 🌹آسمانی شدنتان 🌹 مبارڪ باد ... 🕊 🌹 🕊 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊