eitaa logo
دشت جنون
4.3هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
3 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀 🌹 🌹 فرزند : حسن : 🗓 1332/06/25 🗓 محل تولد : نجف آباد وضعیت تاهل : متاهل شغل : ارتشی : 🗓 1360/03/25 🗓 مسئولیت : ارتشی محل : سومار عملیات : خط پدافندی مزار : 🥀 @dashtejonoon1💐🕊
🌹🕊🥀💐🥀🕊🌹 اولین برخورد من با آن بزرگوار در فاو بود . بنده در گردان مهندسی رزمی بودم که ایشان سرزده وارد سنگر ما شد، ما در سنگر حدود چهارده نفر بودیم، نماز ظهر و عصر را پشت سر ایشان اقامه کردیم و سفره ناهار را بنده انداختم، قبل از غذا خوردن یکی یکی خود را معرفی کردیم که بنده سید یونس کاظمی بودم، نمی دانم کاظمی بودن یا سید بودن نظر ایشان را جلب کرد، گفتن شما سید هستین غذا را خوردیم و بعد از غذا دعای سفره خواندیم چون من آنروز شهردار سنگر بودم طبق معمول ظرف ها را جمع کرده و رفتم که بشورم، مشغول شستن بودم، حاجی خدا بیامرز سر رسیدن و بنده را از شستن ظرف ها منع کردن و فرمودن من راضی نیستم سید اولاد پیغمبر ظرف غذای بنده را بشوره و با اجبار بنده را کنار کشیدن و خودشان مشغول شستن ظروف شدن ولی بچه های سنگر جمع شدن و نگذاشتن حاجی ظروف را بشوره، ایشان گفتن ما در سنگرهای دیگر سادات رو از شهردار شدن منع کردیم. راوی : سید یونس کاظمی 🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 در خصوص رژیم غاصب صهیونیستی ما با اسرائیل وارد جنگ خواهیم شد و عملیات‌مان را علیه آن‌ها شروع خواهیم کرد. هر کس با ماست؛ بسم‌الله ! هر کس با ما نیست، خداحافظ! ما با ایمانمان می‌جنگیم؛ جندالله با ایمانش می‌جنگد؛ روزی را نزدیک خواهیم نمود که اسرائیل چنان بترسد و در فکر این باشد که مبادا از لوله سلاحمان، به جای گلوله، پاسدار بیرون بیاید. باشد که ما شبانگاهان بر سرشان بریزیم؛ همچون عقابان تیزپروازی که شب و روز برایشان معنا ندارد. و باشد آنجایی به هم برسیم که با گرفتن هزاران اسیر از صهیونیست‌ها به جهانیان ثابت کنیم که ما با اتکا به سلاح ایمان‌مان می‌جنگیم؛ نه به اتکای هواپیما، نه با موشک‌های سام، نه با تانک، نه با توپ، نه با آتش جنگ‌افزارهای مادیمان، ان ‏شاءالله. 🌹 @dashtejonoon1🕊🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 بچه ها در حال قرآن خواندن بودند که احمد شکنجه گر وارد آسایشگاه می شود تا طبق معمول حاج آقا را برای شکنجه ببرد. اما وقتی می بیند همه دارند قرآن می خوانند عصبانی شده از نگهبانان می پرسد چرا این ها قرآن می خوانند و شما جلوی کار آنها را نمی گیرید؟ نگهبانان عراقی هم می گویند: این ها برای خواهر شما که فوت کرده است دارند قرآن می خوانند. وقتی احمد شکنجه گر با این صحنه روبرو می شود، درونش انقلابی شده و ضمن حفظ ظاهر در باطن مرید حاج آقا می شود. بعد از مدتی تصمیم گرفتند حاج آقا را به اردوگاه دیگری منتقل کنند که بایستی انتقال ایشان توسط یکی از نگهبانان انجام می شد. وقتی احمد شکنجه گر متوجه می شود از فرمانده خود می خواهد که او حاج آقا را به اردوگاه جدید منتقل کند که فرمانده هم قبول می کند. احمد شکنجه گر وقتی از ماموریتش برگشت، خیلی خوشحال بود و به ما گفت: من 5 - 6 ساعتی بیشتر از شما در خدمت حاج آقا بودم و به این کارش افتخار می کرد. راوی : مختار صفی قلی 🌹 @dashtejonoon1🌹🕊