eitaa logo
دشت جنون
4.4هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
3 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 💐 اسلام از زمان ظهورش مورد هجوم نابکاران و ستمگران زمان بوده است و هم اکنون طاغوتها و ابرقدرتها و شیاطین عصر ما قویتر و مجهزتر از گذشته قصد ریشه کن کردن اسلام را دارند و به همین دلیل مسئولیت یکایک ما سنگینتر شده است . 🌹 🕊 🌹 🌹 🌹 @dashtejonoon1🕊🥀
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 منافقین روز ۲۰ شهریور ۱۳۶۰ او را مانند حضرت علی بن ابیطالب در محراب به رساندند. آیت الله مدنی همانند تمام نماز جمعه ها، بعد از خطبه‌ها شروع به نماز خواندن کرد که در آن لحظه یکی از حضار و نمازگزاران به ایشان نزدیک شد. حجت الاسلام والمسلمین اترابی چهرگانی که این صحنه را شاهد بود در این باره می‌گوید : من در نماز جمعه بودم. شاید ده قدم با فاصله داشتم، ایشان پس از اتمام نمازهای جمعه، همیشه استحبابات نماز ظهر و عصر را هم می‌خواندند. وقتی که می‌خواستند شروع به نماز کنند، ناگهان یکی از افراد که به ظاهر قصد دادن وجوهات شرعیه به را داشت، به ایشان نزدیک شد و در یک لحظه با انفجار خود را به رسانید . 🌹 🕊 🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 بخشی از پیام تسلیت به مناسبت سید بزرگوار و عالم عادل عالیقدر و معلم اخلاق و معنویات، حجت الاسلام و المسلمین، عظیم الشأن، مرحوم ( رضوان اللَّه علیه ) همچون جد بزرگوارش در محراب عبادت به دست منافقی شقی به رسید. اگر با به رسیدن مولای متقیان اسلام محو و مسلمانان نابود شدند، امثال فرزند عزیزش هم آرزوی منافقان را برآورده خواهد کرد. اگر خوارج سیاه بخت از ولی الله الاعظم طرفی بستند و به حکومت رسیدند، این گروهکهای خائن نیز به آمال خبیث خود، که سقوط حکومت اسلام و برقراری حکومت امریکایی است، می رسند. آنان لعنت خدا و رسول و ننگ ابدی را برای خود، و اینان عذاب ابدی خدا و نفرت و لعنت قادر متعال و امت اسلام را برای خود و هم پیمانان و اربابان خونخوار خویش، به بار آوردند. صحیفه امام، جلد 15، صفحات 225 تا 227 شادی روح و 🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 چهار دختر و سه پسر داشتم ،اما باز باردار بودم و دیگر تمایلی برای داشتن فرزندی دیگر نداشتم . دارویی برای سقط جنین گرفتم و آماده کردم و گوشه ایی گذاشتم ،همان شب خواب دیدم بیرون خانه همهمه و شلوغ است ، درب خانه را هم کسی می زند . در را باز کردم ، دیدم آقایی نورانی با عبا و عمامه ای خاک آلود از سمت قبله آمد . نوزادی در آغوش داشت ، رو به من کرد و گفت : این بچه را قبول می کنی ؟ گفتم : نه، من خودم بچه زیاد دارم ! آن آقا فرمود : حتی اگر علی اصغر امام حسین باشد؟! بعد هم نوزاد رادر آغوشم گذاشت و رو چرخاند و رفت . صدا زدم : آقا شما که هستید ؟ فرمود : علی ابن الحسین ، امام سجاد! هراسان از خواب پریدم و رفتم سراغ داروها، دیدم ظرف دارو خالی است ! صبح رفتم خدمت شهید آیت الله دستغیب و جریان خواب را گفتم آقا فرمود : شما صاحب پسری می شوید که بین شانه هایش نشانه ای است ، آن رانگه دار . آخرین پسرم روز میلاد امام سجاد (ع ) به دنیا آمد، نامش را علی اصغر گذاشتم ، در حالی که بین دو شانه اش جای یک دست بود !! علی اصغرم بزرگ شد و در عملیات محرم در روز شهادت امام سجاد(ع)، در تیپ امام سجاد (ع) شهید شد... راوی : 🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
23.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 یاد باد یاد جبهه ها یاد دفاع مقدس ارسالی از اعضاء شادی روح و و سلامتی رزمندگان اسلام 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
💐🌺🌼🍀🌼🌺💐 امروز سالروز طلوع چند آسمون نشین شهرستانمونه تولدتان مبارک 💐 سردار عباسعلی عموقنبری 🌸 (قربانعلی) 💐 بسیجی سعید باستانی 🌸 (مرتضی) 💐 بسیجی غلامحسین پاینده 🌸 (محمدعلی) 💐 بسیجی محمد باقر رجبی 🌸 (علی‌مدد) 💐 بسیجی حسین زمانی 🌸 (نبی الله) 💐 بسیجی مصطفی ابراهیمی 🌸 (مرادعلی) 💐 بسیجی عزیزالله شریفی 🌸 (اسماعیل) 💐 بسیجی ناصر شفیعی 🌸(محمدعلی) 💐 بسیجی عباسعلی محمدرحیمی 🌸 (محمدحسن) 💐 بسیجی اسفندیار ابراهیمی 🌸 (علی) 💐 بسیجی مجتبی امینی 🌸 (محمدمهدی) 💐 جهادگر جعفرقلی سلمانزاده 🌸 (صفرعلی) 💐 سرباز موسی موگویی 🌸 (باباخان) 💐 سرباز رضا رضایی 🌸 (بهارآقا) 💐 سرباز رضا دگمه ای 🌸 (حسن) 💐 @dashtejonoon1🍀🌺
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 🌹 بسم رب الشهداء والصدیقین 🌹 🌷 سلام بر مردان بی ادعا 🌷 خوشا آنانڪ جان را می‌شناسند طریق عشق و ایمان را می‌شناسند بسے گفتند و گفتیم از را مے شناسند 🕊 🌹 تمام این" لحظہ ها" ✨بهانہ است باور ڪن براے خرید نگاهت ، دلم خورشید را هم پس مے زند باور ڪن ... ✍️ امروز سالروز عروجتان است 🕊 🌹 والامقام 🌹شهرستان نجف آباد 🌹ڪہ در چنین روزی 🌹 آسمانی شده اند 🌹 این والامقام محل تولد و یا قبور پاڪ و مطهرشان در شهرستان نجف آباد است ڪہ در معرفے ایشان محل مزار ذکرمی گردد : ✍️ 🥀👆🌴👆🌴🥀 🌹 سالگرد 🌹آسمانی شدنتان 🌹 مبارڪ باد ... 🕊 🌹 🕊 🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 فرمانده واحد تخریب لشکر27 يعنی انتقــــال يافتـن از زنـــدگے مـادی به زندگے معنوی و الهی و در مڪتب اسلام يڪ مسألـه انتخـــابی اسـت ڪہ انسان ڪامل با تمام آگاهی آن را انتخاب می‌کند و با خويش شمع راه انسانهای پاک و نورانی می شود . شادی روح و 🌴 @dashtejonoon1🥀🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دشت جنون
🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 #خاطرات_آزادگان آخرین روز سربازی در ایران نخستین روز اسارت در بغداد #قسمت_نهم خودم را رسا
🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 آخرین روز سربازی در ایران نخستین روز اسارت در بغداد ۱۰دقیقه‌ای که به اندازه ۱۰سال گذشت به همان حالت ماندیم تا اینکه صدای عراقی ها هم قطع شد. غلتی زدم و پایین را نگاه کردم، دیدم یک پله چوبی دقیقا روی دیوار ساختمان مخابرات هست و زیرش هم مصالح ساختمانی بود. از پله پایین رفتم. به پله آخر نرسیده بودم که پرویز هم آمد. او وسط پله بود که دوباره سر و صدای عراقی ها بلند شد. خودم را پشت ماسه‌ها قایم کردم. پرویز هم توی سینه پله خودش را دراز کرد و بیحرکت ماند. عراقی ها اگر کار دفعه قبل را تکرار می کردند پرویز را می دیدند و همه‌چیز خراب می شد اما به گشت در محوطه بسنده کردند. وقتی رفتند پرویز هم سریع خودش را به پایین رساند و کنار من خودش را قایم کرد. حالا فقط مجید مانده بود. چند پله پایین آمد که دوباره صدای عراقیها شنیده شد. این بار خیلی بیشتر از قبل شک کرده بودند. مجید از ترس اینکه مبادا دیده شود هول شد و از بالا خودش را به پایین پرت کرد و افتاد روی آجرها. طوری سقوط کرد که گفتم چند جای بدنش شکست. به همان حالتی که افتاده بود ماند. چند دقیقه‌ای گذشت که عراقیها رفتند. یک لحظه نگران شدم. صدایش کردم. مجید هم آمد. خواست خدا بود که چیزیش نشده بود. راوی : 🕊 @dashtejonoon1🕊🌹