eitaa logo
دشت جنون
4.4هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
3 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 به عنوان یک وصیت همیشه به من می‌گفت : درست است که ما از حرم حضرت زینب (س) دفاع می‌کنیم اما شما فکر نکنید که نشستید و کاری نمی‌توانید انجام دهید ، نه بزرگترین کار دست شماست ، ما از حریم حضرت زینب (س )دفاع می‌کنیم شما از چادر مادرش دفاع کنید . همیشه به جوانان می‌گفتند که مراقب چادر حضرت زهرا (س) باشید و روی حجاب تاکید خاصی داشت و امیدوارم به کمک خون پاک این شهید پیروی راه این بزرگوار باشم . راوی : 🌹 @dashtejonoon1🕊🥀
🌹🕊💐🌺💐🕊🌹 تفاوت ترس ما و ترس اوایل انقلاب که هنوز جنگ شروع نشده بود، با تعدادی از جوانان برای دیدار با به جماران رفتیم. دور تا دور نشسته بودیم و به نصیحت‌هایش گوش می‌دادیم که یک‌ دفعه ضربه‌ محکمی به پنجره خورد و یکی از شیشه‌های اتاق شکست. از این صدای غیر منتظره همه از جا پریدیم، جز . در همان حال که صحبت می‌کرد، آرام سرش را برگرداند و به پنجره نگاه کرد . هنوز صحبت‌هایش تمام نشده بود که صدای اذان شنیده شد ، بلافاصله والسلام گفت و از جا بلند شد . همانجا بود که فهمیدم آدم‌ها ، همه‌شان می‌ترسند ، چرا که آن روز در حقیقت همه ما ترسیده بودیم ، هم و هم ما . از دیر شدن وقت می‌ترسید و ما از صدای شکسته شدن شیشه . او از می‌ترسید و ما از غیر . آنجا بود که فهمیدم هر کس واقعا از بترسد، دیگر از غیر نمی‌ترسد . راوی : 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دشت جنون
.🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 #خاطرات_آزادگان #آزاده_سرافراز #فرج_اله_رازقی #قسمت_نهم چند روز اولی که در موصل بودیم ز
.🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 یک دفعه یکی از سربازهای عراقی به نام محمد حانوتی گفت مسئول اسایشگاه کجاست؟ مسعود پناه ابادی گفت بله. اشاره کرد که متفرق شوید. اسم ما را هم پرسید و نوشت. من و علی حسین زاده. ما قبل از عملیات هم را می شناختیم و دانش اموز سوم دبیرستان بیرجند بود و جثه کوچکتری نسبت به من داشت. وقتی آمار اسرا رو گرفتند دیدیم اسم ما دو نفر را خواندند. بردند وسط اردوگاه چهارراه پلنگی. افسر بد ذات و شکنجه گر و ظالم و دیکتاتوری بوده که با اینکه درجه اش هم پایین بوده اما درجه بالاترها هم از او می ترسیدند. اسرا به یاد او نام آنجا را گذاشته بودند چهارراه پلنگی. ما دو نفر را مثل یک تیکه گوشت پرت کردند و 4-5 نفر شروع کردند ما را زدن. بهترین ملجاء ما یاد ائمه بود. نام ائمه را صدا می کردیم و هم زمان شلاق می خوردیم. می پرسیدند چه می گفتید؟ و از نوک پا تا کف سر می زدند. یکی از بهترین لحظات زندگی من همان چند ساعت بود که شکنجه شدم و از حال رفتم و نام ائمه را صدا می زدم. با حال خرابی ما را بردند داخل آسایشگاه و چند روز بعد حالمان بهتر شد. حدود 200 شلاق خوردم که در برابر شکنجه بعضی دیگر، این صفر بود. 🕊 @dashtejonoon1🕊🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 نمے‌شناسمِ‌تـان امّـا در این قاب خیلـے اینقدر ڪہ مے‌شوم ڪاش نگاه آشنایتـان نباشم . شادی روح و 🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 💠 قرار شبانه اَكثِروا الدُّعاءَ بِتَعجِيل الفَرَجِ فَاِنَّ ذلِكَ فَرَجُكُم براي تعجيل در ظهور من زياد دعا کنيد که خود ، فَرَج و نجات شما است. کمال‌الدين، جلد ٢، صفحه ٤٨٥ پس زمزمه می کنیم دعای فرج را به نیابت از تمام 🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 🌸بسم الله الرحمن الرحيم🌸 🌸الـهي عَظُمَ الْبَلاءُ 🌸 وبَرِحَ الْخَفاءُ 🌸وانْكَشَفَ الْغِطاءُ 🌸 وانْقَطَعَ الرَّجاءُ 🌸وضاقَتِ الاْرْضُ 🌸ومُنِعَتِ السَّماءُ 🌸واَنْتَ الْمُسْتَعانُ 🌸 واِلَيْكَ الْمُشْتَكى 🌸 وعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ 🌸اللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد 🌸اولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ 🌸 وعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم 🌸ففَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريبا 🌸 كلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ 🌸يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ 🌸اكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ 🌸وانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ 🌸يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ 🌸الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ 🌸ادْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني 🌸السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ 🌸 الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل 🌸يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ 🌸بحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ 🌹 @dashtejonoon1🕊🥀
🕊🥀🌴🌹🌴🥀🕊 🌓 ❤️ جنگ به پایان نرسیده است! همان گونه که اُحُد نیمه ‏ای پنهان داشت. مبادا غنیمت، هزیمت ما را رقم بزند و زرق و برق سال‏های آرامش، چشم‏های نافذمان را کور کنند! مگر نه اینکه از قبیله ایمانیم و عهد بسته ‏ایم که تا پای جان می ‏مانیم! دعا، نردبان پیروزی صدای زمزمه می ‏آید؛ صدای عزم وصال. در نقطه ‏ای از زمین، حتی نهال‏ها هم دست بلند کرده ‏اند و ستاره می ‏چینند. معنویت، چه موسیقی هماهنگی شده است با صدای رژه نظامیانی جان بر کف! صدای ندبه می ‏آید؛ صدای دعای کمیل، دعای سمات، و حتی صدای لبخندها و بغض‏ها را هم می‏توان شنید که با احساسی بلندتر از نعره گلوله، فریاد برآورده است. ای 🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 من می گویم 🌴 شب تو تو بگو عاقبت شما 🌹 به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 🌗 🌷 🌴 @dashtejonoon1🕊🌹