دشت جنون
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی #حر_انقلاب_اسلامی #شهید_والامقام #شاهرخ_ضرغام #قسمت_بیستم_و_هشتم 🍁آخر شــب
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
گذری بر زندگی
#حر_انقلاب_اسلامی
#شهید_والامقام
#شاهرخ_ضرغام
#قسمت_بیستم_و_نهم
🍁قضیہ ڪلہ پاچہ و #گوش بریدنهاے فرماندهاے دشمن بد جورے باعث ترس #بعثے ها شده بود . یکے از بچہ ها ڪہ اخبــار مهــم را از رادیو عراق می شنید و براے #سید_مجتبے_هاشمے مےآورد یہ بار تا مرا ديد گفت : يازده هزار دينار چقدر مي شــہ !؟ با تعجب گفتم : نمي دونم ، چطور مگہ !؟ گفــت : الان #عراقيہـا در مورد #شــاهرخ صحبت مي کردنــد ! با تعجب گفتم : #شاهرخ خودمون ! فرمانده گروه پيشرو ؟! گفــت : آره حســابـے هم بہـش فحش دادنــد . انگار خيلـے ازش ترســيدند . گوينده #عراقے مي گفت : اين آدم شبيہ #غول ميمونه . اون آدم خواره هر کے سر اين جلاد رو بياره #يازده_هزار_دينار جايزه مي گيره ...!!
🍁چند روز بعد #سید_مجتبے با #شاهرخ رفتند براے شناسایے قرار بود عملیات بشہ . اونا چند ساعتے طول کشیده بود ڪہ رفتہ بودند و خبرے ازشون نبود . راديو #عراق هم اعلام کرد یکے از فرماند هان بہ نام #سید_مجتبے را اسیر گرفتیم ، همہ ے بچہ ها ناراحت بودند و از اونجایـے ڪہ براے سر #شاهرخ جایزه تعین کرده بودند نگرانـے همہ بیشتر شده بود . بعد از چند ساعت صداے #صلوات بچہ ها بلند شد . #سید_و_شاهرخ از شناسایـے برگشتند .
🍁صبح فردا جلســہ اے با حضور فرماندهان برگزار شد و در آخر قرار شــد در غروب روز #شانزده_آذر نيروهاے فدائيان اسلام با عبور از خطوط #مقدم نبرد در شــمال شرق #آبادان بہ مواضع دشمن حمله کنند . ســہ روز تا شــروع #عمليات مانده بود . شــب جمعہ براے #دعاي_کميل به مقر رفتیم #شــاهرخ ، همہ نيروهايــش را آورده بود . رفتار او خيلے عجيب شــده بود . وقتے #ســيد دعاے کميل را مي خواند #شاهرخ بہ شدت گریہ مے کرد .
🍁 دستانش را بہ سمت آسمان گرفتہ بود مرتب مےگفت : #الهے_العفو ... #سيد خيلے ســوزناك مي خواند . آخر دعا گفت : عمليات نزديڪہ ، خدايا اگہ ما لياقت داريم ما رو پاک کن و #شــهادت رو نصيبمان کن . #شاهرخ هم سرش را گذشت روی سجده و بلند بلند گریہ میکرد . بچہ هایـے ڪہ از گذشتہ #شاهرخ خبر داشتند مانده بودند ڪہ دم مسیحایـے امام با #شاهرخ چہ کرده است . صبح فرداش یکے از خبرنگاران تلوزیون بہ منطقہ آمد و با همہ مصاحبہ کرد . وقتے مقابل #شاهرخ رسید از او پرسید چہ آرزویـے دارے ؟ #شاهرخ بدون مکث گفت : پیروزے نہائے براے رزمندگان اسلام و #شہـادت براے خودم .
#ادامه_دارد...
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
یاد باد
یاد جبهه ها
یاد دفاع مقدس
#یاد_شهدا
ارسالی از اعضاء
شادی روح #امام_راحل و #شهدا و سلامتی رزمندگان اسلام
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
🌺🌼💐🥀💐🌼🌺
امروز
#چهاردهم_دیماه
سالروز طلوع
چند آسمون نشین شهرستانمونه
تولدتان مبارک
#شهدای_عزیز
🌼 بسیجی #شهید احمد بهرامی (قاسمعلی)
🌼 بسیجی #شهید علیرضا رجب (رمضانعلی)
🌼 بسیجی #شهید مهدی رحیمی (رجبعلی)
🌼 بسیجی #شهید حسین رضائیان (حسن)
🌼 بسیجی #شهید عباس ناصحی (محمود)
🌼 بسیجی #شهید احمد نصرالهی (محمحدابراهیم)
🌼 جهادگر #شهید مصطفی طاهری (عباس)
#کادوی_تولدشون
#شادی_روحشون
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
💐 @dashtejonoon1 🌼🌺
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
🌹 #شناخت_لاله_ها 🌹
#شهيد_والامقام
#احمد_جمشیدیان
فرزند : صادق
#طلوع :
🗓 1340/04/05 🗓
محل تولد : نجف آباد - قلعه سفید
وضعیت تاهل : مجرد
شغل : کارگر
#عروج :
🗓 1359/10/14 🗓
مسئولیت : سرباز
محل #شهادت : گیلانغرب
عملیات : خط پدافندی
مزار #شهید :
#گلزار_شهدای_قلعه_سفید
#مهربانم
#آسمانی_شدنت_مبارک
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
ketabrah.ir29.mp3
زمان:
حجم:
18.09M
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#کتاب_صوتی
#لشگر_خوبان
#خاطرات
#مهدیقلی_رضایی
💐 قسمت #بیست_و_نه💐
#کپی و #استفاده از صوت با ذکر #صلوات ، #بلامانع است .
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹 @dashtejonoon1🥀🕊
دشت جنون
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 #خاطرات_آزادگان #آزاده_سرافراز #محمدتقی_عابدینی #قسمت_دوم به مدت سه ماه در الرشید بغداد
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹
#خاطرات_آزادگان
#آزاده_سرافراز
#محمدتقی_عابدینی
#قسمت_سوم
اردوگاه تکریت
امان از اردوگاه تکریت! این اردوگاه شماره بندی بود. ما را به تکریت ۱۶ بردند که در ابتدا محل نگهداری تانک بود. چون جایی برای نگهداری اسرا نداشتند این مکان را تخلیه میکنند و به اردوگاه ۱۶ نامگذاری میکنند. ۱۶تکریت، دارای پنج سوله و یک آشپزخانه در ردیف اول بود. دور اردوگاه با سیم خاردار دیوارکشی شده بود. سه متر طول و دو متر عرض سیم خاردارها بودند هر شش متری یک تانک آماده در دور اردوگاه مستقر شده بود. هر سوله ایی ۷۰۰نفر اسیر ایرانی زندگی میکردند. هر سوله یک اتاق نگهبانی داشت و در بین سولهها ۱۰ عدد حمام و ۱۰ عدد سرویس بهداشتی ساخته شده بود هر آسایشگاهی یک مسئول عرب زبان ایرانی داشت. هفت تا گروه صدنفری بودیم و هر صدنفری یک مجموعه بودیم. هر مجموعه یک مسئول داشت. مهتابیهای اردوگاه همیشه روشن بود و شب و روز خاموش نمیشد. وسایل گرمایشی نداشتیم. ولی پنکه سقفی داشتیم و سولهها در اردوگاه تکریت به هر نفر یک جفت دمپایی و یک لباس عربی میدادند. همچنین دو عدد پتو سربازی، یک لیوان و یک قاشق دادند. هر ماه سه پاکت سیگار بغدادی به اسراء داده میشد.
تنها دارایی ما اسیرها در اردوگاه، یک لیوان و یک قاشق بود. این لیوان برای ما اسیران بسیار کارایی داشت. ظرف غذا و لیوان چای و حتی لیوان عدسی خوری در صبحها بود! لیوان همه کاره بود. در اردوگاه نان با سیگار بین بچهها معامله میشد. کالا در برابر کالا. آن کسانی که اهل سیگار نبودند سیگارهای خودشان را با نان معاوضه میکردند. هر وعده غذای یک اسیر ایرانی فقط و فقط ششقاشق بود و از این مقدار بیشتر نمیشد.
#یاد_باد
#آن_روزگاران
#یاد_باد
🥀 @dashtejonoon1🌴🌹