eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
چقدر فاصله داریم ... از اینجایی که ما هستیم ... تا آنجایی که شما رسیدید ...!!! شبتون‌ شهدایی👋🌺 @defae_moghadas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 سلام مدتی تو فکر بودم حال و هوای کانال رو عوض کنم و در کنار ادبیات سنگین نگارشی و رسمی، یک کمی راحت تر مطلب بزنیم و برای مدتی هم اینطوری پیش بریم تا اینکه امروز به دوست دست بقلم رو پیدا کردم که مدتی فضای مجازی رو طلاق داده بود و الان دوباره پشیمون شده برگشته و چیزای جدیدی می نویسه. علیرضا کوهگرد رو می گم، از برو و بچه های با حال جنگه که بعد از اون سابقه جنگی، حالا داستان نویسی رو انتخاب کرده و پر تلاش داره کار می کنه که ان شاءالله از ایشون مطالب بیشتری خواهیم زد. فعلاً این خاطره شو 👇 که مربوط به دو سال پیشه داشته باشید تا بعد که حسابی بتکونیمش و خاطرات بلندتری ازش بگیریم.
🍂 🔻 یادش بخیر. ..... روز اول جنگ بود. اهواز در تب و تاب عجیبی فرو رفته بود. همه دنبال کارهای خود بودند و به نوعی آماده تخلیه شهر و صدای رادیو اهواز هم فقط قرآن پخش می کرد. هیچ پیام خاصی یا اطلاعاتی به مردم داده نمی شد. سرکوچه نشسته بودم. نگاهی به انتهای کوچه انداختم. سعید با همان وقار خود آرام آرام به طرف من می آمد. کنارم نشست و گفت : - علی چکار کنیم؟! - چی چکار کنیم. باید بریم خرمشهر - کی؟ - الان میریم مچد و ثبت نام می کنیم - بلن شو یاعلی توی دلم حس و حال عجیبی داشتم. ولی چون با رفیق ام بودم، همین برایم آرامش و راحتی بود. چون تا به امروز از کودکی تا الان که شانزده هفده ساله هستیم با هم بودیم و با هم ثبت نام کردیم. وقتی به ما گفتند صبح ساعت 5 بیایید سپاه اهواز آن شب از ترس اینکه خوابمان برود و جابمانیم توی خیابان و پشت یک وانت مزدایی که کنار کوچه توی خیابان زند پارک بود خوابیدیم. صبح با صدای سگانی که دور ما را احاطه کرده بودند بیدار شدیم. به طرف سپاه براه افتادیم. بیاد شهید سعید پاپی ترابی علیرضا کوهگرد @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 خاطرات طنزجبهه ایام رجب المرجب بود و هر روز دعای «یا من ارجوه لکل خیر» را می خواندیم. حاج آقا قبل از مراسم برای آن دسته از دوستان که مثل ما توجیه نبودند، توضیح می داد که وقتی به عبارت "یا ذوالجلال و الاکرام "رسیدید، که در ادامه آن جمله "حرّم شیبتی علی النار " می آید، با دست چپ محاسن خود را بگیرید و انگشت سبابه دست دیگر را به چپ و راست تکان دهید. هنوز حرف حاجی تمام نشده ، یک بچه های بسیجی از انتهای مجلس برخاست و گفت: اگر کسی محاسن نداشت ،چه کار کند؟ برادر روحانی هم که اصولا در جواب نمی ماند گفت: محاسن بغل دستی اش را بگیرد . چاره ای نیست، فعلا دوتایی استفاده کنند تا بعد!😆😆😆😆 @defae_moghadas 🍂
عکس @defae_moghadas
عکس @defae_moghadas
عکس @defae_moghadas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 صبح است و بهـــارست و صـدای نـــم بـاران امـروز چہ زیبـــاست نـگاه خـوش یــاران ... صبحتون آرام به یاد #شهدا 🍂
🔴 سلام و عرض ارادت امروز یکی دیگر از قسمت های روزنوشت مرحوم آیت الله جمی رو در روزهای سخت شروع جنگ در آبادان و خرمشهر خواهیم داشت. چندی پیش این روزنوشت ها در کانال به اشتراک گذاشته می شد و که به دلایلی قطع گردید. ان شاالله نظر دوستان رو در خصوص این نوشته ها داشته باشیم 🍂