eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
27 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
یاد شهدا 🌷معلم بسیجی شهیدمحرمعلی کامیاب 🌷 تولد ۸ خرداد ۱۳۳۵ لنگرود استان گیلان 🌷 شهادت ۱۰ شهریور ۱۳۶۵ ارتفاعات حاج عمران کردستان عراق 🌷 سن موقع شهادت ۳۰ سال 🌷 امروز سالگرد شهادت این شهید عزیز می‌باشد ✍ بخش‌هایی از وصیتنامه این شهید عزیز ✅ امروز حسین زمان ندای هل من ناصر ینصرنی سر داده است، به این ندای ملکوتی لبیک گویید و پروانه وار به دور شمع وجود این ابر مرد تاریخ بگردید و چون پروانه بسوزید تا فردای قیامت در پیشگاه پیامبر(صلی الله علیه و آله)و ائمه اطهار ( علیهم السلام) سر بلند باشید ✅ امروز امام خمینی، سربازانی همچون یاران امام حسین (علیه‌السلام) می خواهد. دست از بهانه ها برداریم، اینها زنجیر هایی است که ما را پایبند دنیا می کند و از خدا دور نگه می دارد ✅ برادران این بندها را پاره کنیم و خود را به خدا نزدیک کنیم، دنیا را زندان خود بدانیم و کوشش کنیم با چنگ زدن به ریسمان ولایت که جدا کننده حق از باطل است، از این زندان برهیم ✅ مبادا در روز قیامت پیامبر در روبروی تک تک ما قرار بگیرد و بگوید چرا فرزندم روح الله را تنها گذاشتید و اطاعت او نکردید آیا جوابی برای این سؤال داریم پس بیائید با سربلندی پاسخ گوی این سؤال باشیم ✅ خدایا ایمانی همچون ایمان یاران امام حسین (علیه‌السلام) به ما عنایت فرما و ملت ما را بر دشمنان پیروز گردان 🤲 هدیه به ارواح طیبه شهدای امامین انقلاب اسلامی ، امام الشهدا و شهدای عزیزی که امروز سالگرد شهادتشان می‌باشد و این شهید عزیز فاتحه باصلوات 🤲 دعای این شهید عزیز بدرقه امروزتان ان شاء الله @defae_moghadas2
امام عسكرى عليه السلام فرمود:  نعمت را جـز سپاسگزار كسى نمى شـناسد و جز عارف و دانا نعمت را سپاسگزارى نمى كند. @defae_moghadas2
🔹إنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ 🔸همانا ما قرآن را نازل كرديم، و يقيناً ما نگهبان آن [از تحريف و زوال] هستيم ‌ 📗سوره حجر، آیه ۹ ‌@defae_moghadas2
24.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
# فیلمی دیدنی و خاطره انگیز از منطقه عملیاتی و حال و هوای رزمندگان اسلام در خطوط اول نبرد با نوحه ای زیبا و شنیدنی از مداح باصفای جبهه ها ، یاد باد آن روزگاران یاد باد السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ @defae_moghadas2
با شهدا میرفتیم پابوس امام رضا(ع) سال 1363 بود زمستان اومدیم تهران مرخصی و مستقیم رفتیم مرکز مهندسی سپاه در ساختمان لانه جاسوسی و شب در خوابگاه خوابیدیم و هماهنگ شد برای دیدار با خانواده در و دو یا سه روز طول کشید و یه روز هم رفتیم خونه و بعدش ایستگاه راه آهن تهران قرار گذاشتیم و با قطار رفتیم مشهد... اون سال زمستان فوق العاده سردی بود و توی عکس هم پیداست و همه اورکت به تن دارند و وقت برگشتن این عکس دم در ایستگاه راه آهن مشهد ثبت شد. تقریبا ساک های بچه ها چاق و چله است و بچه ها سوغات خریدند... و همه توی سوغاتشون عطر تیروز خریدند... عکس دست جمعی به ثبت رسید ایستاده از سمت راست شهیدان تخریبچی نشسته از سمت راست شهیدان اون نوجوان کاپشن قهوه ای هم که داره آسمون رو نگاه میکنه شهید شده... @defae_moghadas2
زمستان سال 1363 قبل از عملیات بدر ⬅️هروقت بین عملیات ها فرصتی بود فرمانده های ما کاروان زیارتی راه میانداختند و ما به میرفتیم. زمستان سال 63 بود که بچه های گردان ما رو طلبید. به خاطر وقفه در جنگ بعد از ، شدیدا نیاز به یک زیارت داشتیم. نزدیک یک سال بود که عملیاتی نرفته بودیم و حسابی پایین اومده بود. با قطار راهی شدیم. به مشهد که رسیدیم هوا به شدت سرد بود توی حسینییه ای رو برای اسکان هماهنگ کرده بودند. اون موقع نفت کوپنی بود و امکان استفاده از بخاری نبود و ماهم به اندازه کافی پتو نبرده بودیم. شب اول موقع خوابیدن برای اینکه یک مقدار گرم بشیم قرار شد دونفری زیر یک پتو بریم و با دوتا پتو گرم بشیم. همه موافق بودند الا . اون مدام میگفت برادرها ما اومدیم یک مستحب انجام بدیم ، دونفری زیر یک پتو رفتن کراهت شدید داره. هرچی براش استدلال میکردند اون ول کن نبود. از شانس بد، باید من و پیام پتوهامون رو یکی میکردیم ومیخوابیدیم. من با زور پتوی پیام رو گرفتم و با پتوی خودم شد دوتا پتو و روم انداختم. اون هم با مهربانی خندید و گفت راحت باش. معمول بچه های گردان بود که قبل از خواب وضو میگرفتند. رفت بیرون برای وضو و چند لحظه بعد برگشت و با خنده گفت: برادرها ریش های من از شدت سرما قندیل بسته و چند نفر دورش رو گرفتند تا با گرمای نفسشون یخ ریش نباتی رو آب کنند. البته اون شب تا ما اومدیم زیر پتو گرم بشیم شب از نیمه گذشت و خوابمون برد و برای نماز صبح که بیدار شدیم و مشغول نماز شب بودند و اون شب مرتکب مکروه نشدند. فردا بچه ها رو فرستاد و نفت تهیه کردند و مشکل سرما حل شد. در این سفر زیارتی بود که اجازه داد ما دعای توسل بخونیم. درست مقابل صورت امام رضا علیه السلام. اون شب خیلی از بچه ها التماس شهادت داشتند. و بعد از اون زیارت قرعه به نام افتاد که اولین شهید این کاروان زیارتی باشه.مصطفی در حاجتش برآورده شد و خلعت شهادت به تن کرد. ✍️ 🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @defae_moghadas2
🔹اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ 🔸خدا نور آسمان ها و زمين است ‌ 📗سوره نور، آیه ۳۵ ‌@defae_moghadas2
نام: سلمان   |   نام خانوادگی: ایزدیار   |   نام پدر: حمزه تاریخ ولادت: ۱۳۳۹/۹/۱۷   |   محل ولادت: کرج   |   سن: ۲۶ تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۴/۱۱   |   شهادت: مهران – عملیات کربلای۱ مزار: کرج – امام‌زاده محمد (ع)   زندگی‌نامه شهید سلمان ایزدیار سلمان ایزدیار پسر دوم خانواده بود که در ۱۷ آذر سال ۱۳۳۹ در محله جوادآباد کرج دیده به جهان گشود. او تحصیلات خود را تا سوم دبیرستان ادامه داد. همچنین علاقه زیادی به کشتی و ورزش رزمی داشت. از قد بلند و توانایی جسمی خوبی نیز برخوردار بود. او به گرداندن مغازه میوه فروشی پدر کمک می کرد و همواره احساس مسئولیت زیادی در خانواده داشت. همزمان با اوج گیری انقلاب همواره در صحنه حضور داشت و در اکثر راهپیمایی‌ها نقش اول را ایفا می‌کرد. با تشکیل سپاه به فرمان امام خمینی (ره) به عضویت این نهاد درآمد و به فعالیت‌های انقلابی خویش وسعت بیشتری بخشید. سلمان از ابتدای سال شصت، در عملیات فتح المبین و بیت المقدس و آزاد سازی خرمشهر، حضور مستمر داشته و جزء اولین گروه‌هایی بوده است که بعد از فتح وارد شهر خرمشهر می‌شوند. ثمره ازدواج شهید بزرگوار، یک فرزند به نام عمار است. «سلمان ایزدیار» چهره ای بسیار جدی و با جذبه داشته است اما پس ذهن سلمان مهربانی فوق العاده ای بود. وی بسیار خیّر و مهربان بود. او به عنوان پاسدار و با سمت فرمانده گردان در عملیات کربلای یک حماسه آفرینی کرد. سرانجام این سردار دلاور سپاه اسلام در روز ۱۱ تیر ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۱ در منطقه عملیاتی مهران به درجه رفیع شهادت نائل آمد و به دیدار معبودش شتافت. @defae_moghadas2
✅ ‏️اوایل جنگ ۱۲ روزه بود، یه ماشین نظامی سپاه رو زدند. برای جابجاییش جرثقیل لازم بود، ولی سپاه جرثقیل دم‌دست نداشت. فوری زنگ زدن به یک راننده جرثقیل خصوصی. طرفم نه ظاهر انقلابی داشت نه اون موقع دل و دماغی برای این کار اسمش محمد بود. ️ اومد نگاه کرد گفت: من برای جابجایی این ۳۰ میلیون می‌گیرم. بچه‌ها کلی باهاش حرف زدن، گفتن کمتر بگیر، ما بودجه نداریم. آخر سر راضی شد با ۲۰ میلیون کارو انجام بده. ️وسطای کار محمد تشنه ش شد، گفت: آب بیارین. یه لیوان آب آوردن، یه قُلُپ خورد، با بی‌میلی بقیه‌شو گذاشت کنار. پرسید: آب خنک‌تر ندارین؟ شما خودتون از این آب می‌خورین؟ بچه‌ها گفتن: آره، همه مون همینو می‌خوریم. گفت: یعنی شما واقعاً با همین امکانات و همین آب می‌جنگین؟ گفتن: آره. دوباره مشغول کار شد. کار که تموم شد، بچه‌ها خواستن پولشو بدن ولی محمد گفت: نه، من از شما پول نمی‌گیرم و رفت.. ️فردا خودش برگشت همونا. بچه‌ها گفتن: چی شد محمد؟ دیروز به زور اومدی، الان چرا خودت اومدی؟ ️گفت: دیشب رفتم خونه، ماجرا رو برای مادرم تعریف کردم. وقتی شنید شما تو چه شرایطی می‌جنگین، گفت: از این به بعد هر وقت بچه‌های سپاه کاری داشتن، باید براشون انجام بدی، پولم نگیری، وگرنه شیرمو حلالت نمی‌کنم. گفت: حالا شما هر کاری داشتین، من در خدمتم. ️چند روز گذشت. یه لانچر رو پهپاد زد. دوباره جرثقیل لازم شد. زنگ زدن به محمد، فوری خودش رو رسوند. وسط کار دوباره پهپاد حمله کرد و ایندفعه محمد، اون پسر مشتی و بامعرفت به شهادت رسید..‌ صلواتی هدیه کنیم به ‎\\_محمد\_دالوند @defae_moghadas2