eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 برای امروز خیلی جریان و خاطره برای نقل وجود دارد، ولی زبان تصویر چیز دیگری ست 👇👇
🍂 defae_moghadas
🍂 defae_moghadas
آمده بودند تا بمانند، ولی کفش هایشان را جا گذاشتند 🍂 defae_moghadas
🍂 defae_moghadas
🍂 defae_moghadas
🍂 defae_moghadas
🍂 defae_moghadas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 الی بیت المقدس قسمت شانزدهم ✍️...آتش روی مواضع ما سنگین تر شده است . دلم از حرف سید(حسین این نماز آخرم است ) هری ریخت . نماز عصر را هم اقتدا کردم ، مثل نماز ظهر این بار هم آرام و با توجه اما سریع نماز می خواند ، گویی خیلی عجله داشت . من در تشهد آخر نماز و او در سلام نماز بود . وقتی سلام می داد اسلحه اش را برداشت و برای مشاهده آخرین آرایش دشمن به سمت خاکریز رفت . سلام نماز را که دادم ، او را در خط الراس خاکریز دیدم . ایستادن روی خاکریز در میان آن همه آتش تانک غول پیکر به سخره گرفتن آنها و به سخره گرفتن ترس و مرگ بود . گویی می دانست به میعادگاه می رود . و ناگهان توپ مستقیم تانک درست روی خاکریز و همان جایی که او ایستاده است خورد و انفجار عظیمی زمین را زیر پایم لرزاند . جز دود و آتش چیزی ندیدم . ادامه دارد @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 الی بیت المقدس قسمت هفدهم ✍️... شب بعد به ما ابلاغ شد که به منطقة جاده اهواز ـ خرمشهر نقل‌مکان کنیم و برای مرحله دوم عملیات آماده شویم. بلافاصله، به همراه تیپ عاشورا و گردانی از نیروهای استان یزد به آن منطقه رفتیم و در کنار جاده موضع گرفتیم. در آنجا برکه‌ای بود که اغلب مان در آن غسل و استحمام کردیم. بهروز شمشیری به من گفت: «این غسل شهادت من است.» فرماندهیِ آن محور سعید تجویدی و فرمانده بچه‌های مسجد جزایری را آن شب محمدرضا نیله‌چی بر عهده داشت که در تیپ ۳۱ عاشورا و گردان بچه‌های یزد ادغام شده بودیم و به عنوان یک گروهان از آن‌ها عمل می‌کردیم . دستور پیشروی صادر شد و شب ۱۷ اردیبهشت همه گردان‌ها پیشروی خود را به سمت غرب و مرز ایران و عراق آغاز کردند . حاج مهدی شریف‌نیا ، از متدینین بازار اهواز که حدود هفتاد سال داشت، در حالی که پرچم یا زهرا به دست گرفته بود، مانند همه شب‌های عملیات همراه بچه‌ها بود . ما در پناه یک سیل‌بند شرقی ـ غربی جلو رفتیم. در ابتدای حرکت چند گلوله کاتیوشا اطراف بچه‌ها به زمین خورد و حاج مهدی شریف‌نیا زخمی شد. یک تیربار و یک دولول ضد هوایی در انتهای سیل‌بند به طرف بچه‌ها آتش گشودند و تعدادی در همان لحظات اولیه به شهادت رسیده یا زخمی شدند و مانند برگ خزان به زمین افتادند! بقیه روی یال شمالی سیل‌بند دراز کشیدیم، اما همچنان به سبب تسلط تیربار نمی‌توانستیم در امان باشیم... ادامه دارد @defae_moghadas 🍂