eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 *آچارفرانسه* فقط کارم نجات دادن مردم از زیر آوار نبود. شب ها نگهبان منازل خالی مردم بودم. گاهی برای اینکه نانواهای شهر بتوانند پخت کنند، برایشان موتور برق ردیف می کردم و حتی از رودخانه برایشان با بشکه آب می آوردم. گاهی آدم های بی کس و کار و حتی گداهای کوچه و خیابان را برمی داشتم و می بردم حمام. بعد برایشان لباس نو می خریدم. گاهی به بیمارستان سر می زدم و از مجروحین عیادت می کردم. گاهی غسال می شدم. می رفتم برای غسل دادن پیکر شهدا. غسل می دادم و کفن می کردم. همیشه دستم بند بود به کار. به خدمت به مردم و دلم آرام از اینکه دارم خدمتی به مردم می کنم. مدتی با آیت الله حاج مصطفی عاملی حشر و نشر داشتم. انسان وارسته ای بود. با اینکه خانه اش در سیبل موشک های عراق بود، اما شهر را ترک نکرد. همیشه زیر لب برای مردم دعا می کرد. وقتی ازدوندگی های من می شنید به من می گفت : «محمدعلی! تو شیرپیا ( شیرمرد) هستی!» وقتی دعایم می کرد ، انگار جان تازه و انگیزه ای مضاعف برای کمک پیدا می کردم.» @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 💢 (1) ⭕️ عملیات خیبر 💢 غلامعباس براتپور آبان سال 62 از تیپ امام جعفر صادق همراه با برادر خدارحمی (از بچه های اهواز) و شهید عوضعلی مرادی به حاج بهنام شهبازی معرفی شدیم. برای بار اول بود که او را می دیدم. جوانی خوش برخورد و جدی و در عین حال شوخ و خنده رو که سرشار از انگیزه بود. او هم اهوازی بود و ماموریت خاصی بر عهده داشت. وقتی به سراغش رفتیم و برگه دو ماه ماموریت را تحویلش دادیم، سر بلند کرد و با نگاهی پرسشگرانه رو به من کرد و گفت: - "ترسو که نیستی ؟" 😉 - گفتم نه؛ 😠 مگر مرگ چند بار سراغ آدم می آید؟ سر تا پایم را براندازی کرد و باز گفت:"هیکل دار که هستی، زور چطور؟ داری یا نه؟ گفتم کم و بیش دارم.💪 در چشم هایم خیره شد و گفت:"چوپانی بلدی؟" 😳 ابتدا از سوالش تعجب کردم ولی به خودم مسلط شدم و گفتم:" نکردم ولی یاد می گیرم" خیلی جدی گفت:"چند تا گاومیش داریم، باید چوپانی کنی. ولی باید بلد باشی و فیلم یک آدم لال را بازی کنی.🤔 نباید کم می آوردم . اصلا برای خدمت آمده بودم و نوعش فرقی نمی کرد لذا محکم و استوار گفتم:" چشم " رو به شهید مرادی کرد و گفت:" تو باید ماهی گیری کنی". به خدارحمی هم گفت:" تو باید از شترها مواظبت کنی یا همان ساربانی خودمان" در حالی که آماده ترکیدن از خنده بودیم و خودداری می کردیم ، همه پذیرفتیم و از او جدا شدیم. ادامه دارد ⏪⏪ کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 هم نام فرمانده در نوک کانال ماهی حفاظت از سه عدد سنگرهای نونی شکل را به نیروهای ما سپرده بودند ، بچه ها در این لحظات طبع شوخی شان😂 گل می کرد ، برادر عزیزی که نام و فامیل ایشان محسن رضایی بود با خنده می گفت : برادران توجه کنید اگر یک دفعه من بر اثر اصابت ترکش یا گلوله به شهادت رسیدم مبادا فریاد زده و یا پخش نمایید که محسن رضایی شهید شده 😳? چرا که این مسئله دو اشکال دارد یکی این که باعث تضعیف جبهه خودی شده و سبب پایین آمدن روحیه ها می شود و از سوی دیگر با مطلع شدن دشمن خوشحال شده و با جری شدن ممکن است به سمت ما هجوم🚶🚶 بیاورند . بچه هم با شنیدن این حرفها به شوخی می گفتند حالا شما شهید شو ، 🤔بعدش ما یک راه حلی پیدا می کنیم. ساعتی بعد بود که آتش دشمن💥 شدت گرفت و برادر محسن رضایی گردان فجر بهبهان در کنار خاکریز واقع در شلمچه به شهادت 😔رسید. روحش شاد.🙏 راوی : حاج یدالله مسیح پور خاطرات تپه عرفان حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
شهید محسن رضایی، بهبهان
امروز ندانم ز چه دست آمده ای کز اول صبح مست مست آمده ای گر خون دلم خوری ز دستت ندهم زیرا که به خون دل به دست آمده ای سلام...... صبح بخیر 🌺 @Defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 💢 (2) ⭕️ عملیات خیبر 💢 غلامعباس براتپور به ما گفتند خودتان را به جاسم پاپهن معرفی کنید. با خود گفتیم پاپهن!؟ این چه فامیلی است. چرا اینجا همه چی عجیب است؟ به طرف برادر جاسم پاپهن رفتیم و اولین چیزی که نظر ما را جلب کرد کف پای او بود که واقعاً بزرگ بود آموزش ما از همان روز شروع شد و هرکاری پاپهن می گفت باید انجام می دادیم. چند روزی آموزش دیدیم آنهم آموزش گاوچرانی و دوشیدن شیر و هدایت گاو و ... حالا باید از لحاظ ظاهر هم تغییر می کردیم و باید همرنگ اهالی منطقه می شدیم. ریش بلند، لباس دیش داشه عربی، پاها مثل چوپان های محله و تحویل ظرف آب و غذا و چای طبق رسوم اهالی و .... چند روزی هم با این لباس ها و دم و دستگاه تمرین کردیم و خوب هم پیش می رفتیم. ادامه دارد ⏪⏪ کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
🍂 💢 (3) ⭕️ عملیات خیبر 💢 غلامعباس براتپور شب ها در داخل سنگر تمرین می کردیم. من لال بودم با ایما و اشاره حرف می زدم تا عادت کنم. شب را استراحت کردیم و بالاخره کار شروع شد. با بانگ خروس هرکس سر کار خودش رفت و کارش را شروع کرد. ساربان به دنبال شترهایش رفت . ماهی گیر ما با تور ماهی گیری و تراده (نوعی بلم)؛ من هم با بقچه چوپانی به دنبال گاومیش هایم حرکت کردم. چند روزی را در منطقه گذراندیم تا به کار و منطقه مسلط شدیم. صبح می رفتیم پشت جنگل سعیدیه و گاومیش ها را جمع و آهسته آهسته به سمت هور حرکت می کردم. ادامه دارد ⏪⏪ کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا