eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 چتر منور عباس نصیری به شرهانی اعزام شده بودیم و در تپه های 175 لونه کردیم. در این جبهه فاصله ما با عراقی ها به 30 یا 35 متر هم می رسید و محض تنوع هم که بود، گاهی دست از آتش بازی برمی‌داشتیم و به جنگ لفظی و بدوبیراه گفتن بهم می‌پرداختیم. بخاطر تپه ای بودن محل، ما پایین قرار گرفته بودیم و عراقی ها روی تپه. گاهی آنها می آمدند و سطل زباله هایشان را خالی می کردند و ما آن‌ها را می دیدیم ولی نمی‌توانستیم آنها را بزنیم. به محض اینکه می خواستیم بزنیم آنها با غناسه می زدند و خیلی هم دقیق بودند. دقیقاَ گرای کانال های ما را داشتند. صبح و شب هر روز آتش تهیه بود. تنها جایی که می دیدم هر روز صبح و شب آتش می ریختند همان شرهانی بود چرا که از دست دادن این تپه ها در عملیات محرم خیلی برای آنها گران تمام شده بود. آن موقع به شوخی یا جدی به ما می‌گفتند: "بسیجی عاشق چتر منور". ظاهرا عراقی ها هم به این عشق نهانی ما به چتر منورهای سفید و زیبا پی برده بودند و منور را به شکلی می انداختند که جلو خاکریز ما فرود بیاید تا دامی باشد برای شکار بچه ها. فردی داشتیم به اسم غلامی که او هم بی تاب و دربدر دنبال چتری می گشت تا یادگار بردارد. آن شب بر حسب اتفاق منوری بالای سرش روشن شد و چترش جلو خاکریز فرود آمد. محل فرود چتر را نشان کرد و فردای آن شب، در گرگ و میش هوا با جهشی از خاکریز پایین رفت که آن را بیاورد. هنگام پریدن عراقی ها با غناسه او را زدند و او هم غلتی خورد و در کانال پایین خاکریز افتاد. سر و صدایی بین بچه ها بلند شد که غلامی شهید شده و پایین خاکریز افتاده. خیلی نگران او شده بودیم و آن روز از صبح تا غروب همانجا ماندیم و منتظر تاریک شدن هوا تا بتوانیم او را بالا بیاوریم. با تاریک شدن هوا همه منتظر دستور بودیم که یک دفعه سر و کله اش پیدا شد و از خاکریز بالا آمد، در حالی که یک دستش روی لاله گوشش که بریده شده و غرق خون بود قرار داشت و دست دیگرش در حالیکه چتر منوری را پیروزمندانه در هوا تکان می داد و به همرزمان فخر می فروخت و می خندید خود را به این‌طرف خاکریز رساند. او تمام روز را منتظر تاریکی هوا مانده بود تا بتواند به‌سلامت چتر را صاحب شود @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 💢 قسمت دویست و هفتم: پناهندگی با چه انگیزه‌ای؟ منافقین با تبلیغات فراوان وانمود می‌کردند که پناهندگی جمع محدودی از اسرا به اونا با انگیزه ایدئولوژیکی و ضدیت با نظام اسلامی و پذیرش ایدئولوژی سازمان صورت گرفته، امّا واقعیت غیر از این بود و از همون تعداد کم پناهنده که به چهار درصد کل اسرا هم نمی‌رسید، تعداد انگشت شماری با انگیزه های ایدئولوژیکی به منافقین پیوستن و بیش از ۹۰ درصد از اونا صرفاً به‌علت عدم تحمل شرایط سنگین و طولانی شدن دوران اسارت و به قصد رهایی از وضعیت موجود بود. شخصا تعدادی از این افراد رو می‌شناسم که بچه‌های خوبی بودن و بشدت با منافقین دشمنی داشتن، ولی دیگه خسته شده بودن و به پناهندگی صرفاً بعنوان ابزاری برای خلاصی و آزادی نگاه می‌کردن. من با بعضی از اینا صحبت می‌کردم و می‌گفتم فلانی مگه تو ماهیت اینارو نمی دونی؟ چطور حاضر شدی به اینا پناهنده بشی؟ می‌گفتن بخدا ما برای همکاری به اینا پناهنده نمی‌شیم و هدفمون اینه وقتی به اروپا رفتیم یه جوری خودمون رو به ایران برسونیم و بریم پیش خونواده هامون. تعدادی از اسرا هم مریض بودن و هیچ دارو و درمانی در کارنبود و هر آن، وضعیت جسمی شون وخیم‌تر می‌شد و امیدی به آزادی نداشتن فقط می‌خواستن شرایطی براشون فراهم بشه که کمتر اذیت بشن و مجروحیت‌شان مداوا و از درد خلاص بشن. از اونجا که به علت ضعف نفس چاره‌ای جز این کار نمی‌دیدن، به سمت منافقین رفتن. البته شکی در ساده لوحی و فریب خوردن این افراد از شگردهای تبلیغاتی و وعده‌های رنگارنگ منافقین نبود؛ ولی حرف در اینه که اینا صرفاً فریب خوردن! نه اینکه اعتقادات آنها تغییر کرده و جذب ایدئولوژی سازمان شده باشن. به هر حال این بیچاره‌ها نه تنها به اروپا نرفتن و در رفاه و آسایش قرار نگرفتن، بلکه بجز تعداد محدودی از اونا که بعد از سال‌ها شبه اسارت مجدد در دام و چنگال منافقین، به ایران برگشتن، اکثریت اونا همانجا تلف شدن و هیچگاه پاشون به ایران و بین خونواده هاشون نخورد و به علت حوادث گوناگون سپر بلای منافقین واقع شدن و به فراموشی سپرده شدن. وقتی انسان در شرایطی اینچنین سخت قرار می‌گیره، تنها ایمان راسخ، امید و توکل هستش که می تونه انسان رو حفظ کنه، تا بتونه با صبر و استقامت این شرایط رو پشت سر بذاره و نا امید نشه. باید قبول کرد که ایمان همه در یه حد و اندازه بود و با تشدید فشار و تحمیل رنج‌های طاقت فرسا و طولانی شدن شرایط سخت، بعضیا می‌شکنن و تسلیم می‌شن و از پا می‌فتن. ادامه دارد ⏪ @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 "نامه نگاری صلح" صدام اجلاسی را با ترکیب ذیل در نظر داشت: در طرف عراقی، شخص صدام، جانشین فرماندهی و عزت ابراهیم جانشین شورای فرماندهی انقلاب، و در طرف ایرانی، دو مقام عالی‌رتبه یعنی آیت الله خامنه‌ای و هاشمی رفسنجانی. صدام گمان می‌کرد در نشستی در چنین سطح، مذاکره کنندگان از اقتدار لازم برای دستیابی سریع و مؤثر به توافق برخوردار خواهند بود. وی برای آغاز مذاکرات، 28 آوریل یا 7 روز پس از رسیدن اولین نامه به دست مقامات ایرانی را پیشنهاد کرده بود که در این سطح مورد موافقت قرار نگرفت. @ defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا