و جان تحمل کنم.
یک ساعت کشنده گذشت، بالاخره در آسایشگاه باز شد....،
ادامه در قسمت بعد..
@defae_moghadas
🍂
گل شکفت و آن گل رخسار یاد آمد مرا
سرو دیدم آن قد و رفتار، یاد آمد مرا
صبح، دیدم طرِّهٔ شبنم به روی برگ گل
زان لب و دندان گوهر بار، یاد آمد مرا
#شاطرعباس_صبوحی
@defae_moghadas
🍂
1_117690022.wma
حجم:
729.3K
🍂
🔻 نواهای ماندگار
حاج صادق آهنگران
نوحه دفاع مقدسی
🔴 فرمان رسیده از خمینی رهبر ایمان
باید شود آزاد قدس از چنگ دژخیمان
کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 #جنگال 3⃣
شنود گسترده اطلاعاتی ایران
علی اصغر زارعی
عراقی ها تردید نداشتند که کسی نمی تواند رمز را بشکند و صحبتهایشان را گوش کند، خیلی راحتتر اطلاعات را منتقل میکردند. ما در طول جنگ 12 هزار نامه سری و فوری را از همین طریق از ارتش صدام به دست آوردیم البته باید بگویم که تمام این کارها سری بود و حتی بسیاری از فرماندهان و مسئولان دولتی تا انتهای جنگ از وجود چنین سیستمی باخبر نبودند.
تمام فرامین و گزارشهای عراقیها از طریق همین سیستم بین گردانها تیپها و فرماندهی منتقل میشد و ما به کمک شکستن رمز توانسته بودیم به این اطلاعات دسترسی پیدا کنیم. برای مثال هر زمانی که میخواستند بمب شیمیایی بزنند در این سیستم به نیروهای خودی اعلام میکردند که ماسک بزنند، ما هم میدانستیم که قرار است در چه منطقهای و چه زمانی شیمیایی بزنند و خیلی سریع به نیروهایمان اطلاع میدادیم. دقت کنید که اگر چنین سیستمی نبود قطعا فاجعه بسیار بدتری رخ میداد و تعداد جانبازان شیمیایی ما بسیار بیشتر از اکنون میشد. همچنین به عنوان مثالی دیگر در عملیات والفجر هشت، در حالی که بچههای ما اروند را رد کرده بودند و جلو میرفتند ناگهان باخبر شدیم که نیروهای عراقی هم همین امشب میخواهند عملیات کنند، خیلی سریع به قرارگاه خبر دادیم تا ما خیلی زودتر حمله کنیم و کار را یکسره کنیم. بعد از این عملیات بسیاری از اسرا میگفتند که آنها هم قرار بود امشب پاتک داشته باشند.
یکی دیگر از کارهایی که سیستم جدید اطلاعاتی ارتش عراق انجام میداد این بود که با شنود مکالمات ما اطلاعات حاصله را جمعآوری میکردند و در قالب یک بسته به بغداد میفرستادند. ما به کمک همین تکنیک، این بستهها را میگرفتیم و آنان را شکست میدادیم. خاطرم هست که یک روز چنین اطلاعاتی را از عراقیها گرفته بودیم و به قرارگاه خودمان فرستادیم. خب بعضا این اطلاعات شامل اشتباهاتی بود که بعضی گردانها انجام میدادند. وقتی اطلاعات به دست فرماندهی کل رسید ایشان تذکراتی را به گردانهای مختلف میدادند. جالب است که بسیاری از این گردانها آمده بودند و معترض میشدند که شما با سیستم خود، جاسوسی ما را برای فرمانده میکنید. باید بگویم که این کارها واقعا لطف الهی بود.
اسناد این کار در حال جمعآوری است و از آنجا که جز اطلاعات طبقهبندی شده است، انتشار آن سخت است اما اخیرا دستوری مبنی بر انتشار این اسناد آمده است و به زودی آن را منتشر خواهیم کرد.
ادامه دارد
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 جاده فاو ام القصر
السلام علیک یا جدا
عصر بود هوا صاف وارد بود ، سوزش سرما بر استخوان بچه ها مانند سوزن به بدنشان می خورد با توجه به شرایط منطقه عملیاتی عبور از اروند امکانات کمی همراه برده بودیم .
حجت پارسا هیکلی قوی ورزیده داشت.
ترس در وجودش نبود کنار سنگر خمپاره
نشسته بود آتشی با جعبه مهمات روشن کرده بود چای دارچین همیشه همراه داشت.
رفتم کنارش گفتم الان چای دارچین حال می دهد نگاهی چپکی بصورتم انداخت گفت :از خدا چیز بهتری میخواستی.
گفتم : چرا؟
گفت :هم چای هست هم دارچین
الان درست می کنم .
آب آوردن با تو چای درست کردن با من، گفتم : قبول.
گفت :برو دبه را بردار برو آب از تانکر داخل کارخانه نمک بیار.
دبه را برداشتم رفتم بطرف کارخانه نمک رسیدم به تانکر آب دبه را گذاشتم که آب پر کنم.
دیدم یکی صدا می زند آب آلوده است
بیا داخل آب ببر رفتم داخل ساختمان که آب بیارم پیرمردی خوشرو و خندان دبه آبی به داد گفت دبه خالی را بده
گفتم چشم ، گفت وقتی آب خوردی بگو یاحسین علیه السلام ،گفتم :چشم.
اشک😭 از چشمانش سرازیر بود پشت سرهم می گفت یا #حسین علیه السلام
چند قدمی آمدم دنبالم می آمد .
حجم آتش زیاد بود ، گفتم : کجا حاج آقا.
گفت : امداد گر هستم می روم کنار بچه ها گفتم مواظب باش خم شو دیده نشی تک تیرانداز دید دارد .
گفت : هرچه خدا بخواهد ، هنوز چند قدمی از هم جدا نشده بودیم
که صدای یا حسین حاج آقا بگوشم
رسید دویدم بالای سرش پیشانیش غرق
در خون زیر لب می گفت یا #حسین علیه السلام زیر بغلش را گرفتم بلند کردم .
شنیدم می گفت، السلام علیک یا جدا یااباعبدالله به آسمان پر کشید.
@defae_moghadas
🍂
🍂 ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺭﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﭼﻨﺪ ﺑﺨﺶ ﺍﺳﺖ؟
ﮔﻔﺖ: ﺩﻭ ﺑﺨﺶ، ﮐﻮﺩﮐﯽ ﻭ ﭘﯿﺮﯼ
ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﭘﺲ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﭼﻪ؟
ﮔﻔﺖ : ﻓﺪﺍﯼ ﺣﺴﯿن
@defae_moghadas
🍂