وقتی سفر آغاز شد.pdf
حجم:
778.7K
#وقتی_سفر_آغاز_شد📚
به قلم : رقيه كريمي
ناشر: صرير
@defae_moghadas
🍂🍂
🔻ملاصالح قاری 0⃣0⃣1⃣
👈 بخش پنجم : محکومیت به اعدام
وقتی تقریبا همه رفتند، و جز من و سید کسی نماند، شخصی نزدیک آمد. دوزانو روبه روی سید نشست. سلام کرد و با احترام خم شد و دستش را بوسید:
- آقا سید! من را میشناسی؟
سید با دقت نگاهش کرد.
- نه به جا نمی آورم.
من که نزدیک سید نشسته بودم، با تعجب نگاهی به غریبه کردم. چهره اش به نظرم آشنا بود. مرد به گریه افتاد. سید دستی بر شانه اش گذاشت. نمی دانست این مرد کیست و چرا میگرید. مرد با ناله گفت:
- سيد! این منم، منصور ...، در استخبارات! همانی که به شما و بچه ها بد کردم. بچه ها را لو میدادم و باعث اذیت و آزارشان میشدم. من را ببخشید! من پشیمان هستم. خیلی بد کردم.
سید که او را به جا آورده بود، نفسی تازه کرد و سرش را تکان داد:
- ها... حالت چطور است؟ کی برگشتی؟
- آقا! چند وقت است برگشتم و مستقیم بردنم اوین و حالا هم در زندان هستم. برای مرخصی آمدم بیرون تا ببینمتان، حلالم کنید آقا! آمدم تا یک نامه بنویسید و شفاعتم کنید.
سید با تأسف سرش را تکان داد. او گریه می کرد و من که او را شناخته بودم و به یاد اذیتهایش افتادم، با تعجب نگاهش می کردم. یاد فحاشی ها و شکنجه هایی که اسرا دیده بودند، افتادم. او هم من را شناخته بود، اما از شرمندگی نگاهم نمی کرد. آرام به سید گفتم:
- آقا سید! یادت هست که چه کارهایی می کرد؟ سید سرش را تکان داد:
- بله! یادم می آید. تو هم باید فراموش کنی. با تعجب گفتم:
- آقا! چطور می شود فراموش کرد؟! باعث بدبختی بچه ها همین ملعون بود؟ من مات و مبهوت به منصور نگاه می کردم. سيد قلم و کاغذ برداشت و نامه ای
برای مسئولان زندان نوشت و با مهر و امضا به او داد.😳
از بزرگواری سید زبانم بند آمده و سکوت کرده بودم. منصور اشک هایش را پاک کرد. خوشحال از این همه بزرگواری و گذشت سید، دستش را بوسید و به طرف مأموری رفت که منتظرش بود. من هاج و واج به رفتن منصور نگاه می کردم و از بازی روزگار در عجب بودم.
پایان
در پیام رسان ایتا👇
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🔴 سلام، صبح شما بخیر
داستان ملاصالح هم با همه جریان های مختلفش به پایان رسید. پایانی خوش که معمولاً بیشتر داستانها با خود به یدک می کشند. شاید باعث پایان خوش خیلی از قصه ها، هنر نویسنده ای باشد چیره دست که تراوشات ذهنی خود را در خدمت داستان گرفته باشد و....
ولی اینجا همه چیز تفاوت دارد. اینجا بی خود سرزمین عشق نام نگرفته و بی جا جاودان نشده.
روح بزرگ حاکم در دفاع مقدس به مانند اکسیری معجزه گر کارستانی به پا کرد که پایانش جز سرافرازی و پیروزی نداشت که حاصل آن اکسیر یکی ملاصالح است و دیگری سید اترابی، یک طرفش چمران است و طرف دیگرش همت و باکری و فرجوانی و....
خدا کند به درک این دانشگاه و این فرهنگ بزرگ عشق دست یابیم و بازهم اینگونه شویم.
👈 منتظر نظرات و دلنوشته های شما از خاطرات ملاصالح هستیم تا به دست این بزرگمرد برسانیم. ان شاالله
با تشکر ویژه از خواهر غبیشی
نویسنده خاطرات ملاصالح
🍂
🍂
🔻 طنز جبهه
🔅وای کوله پشتیم
يك روز كه با چند تن از دوستان با قايق در نيزارها در حال گشت زدن بوديم، ناگهان از جلوي دشمن در آمديم.
آنها مجهزتر از ما بودند و سريع قايق 🚤 ما را هدف قرار دادند.
سعي كرديم دور بزنيم و به مقر برگرديم. اما اين كار طول كشيد و چند تن از بچهها به شهادت رسيدند.
وقتي از قايق پياده شديم و مجروحان و شهدا را از قايق خارج كرديم، يكی از بچهها كه در بذلهگويی و شوخطبعی شهره بود، در كف قايق دراز كشيده بود.
بلندش كردم و در حالی كه از شدت ناراحتی اشك ميیريختم، پرسيدم: كجات تير خورده؟ حرف بزن! بگو كجات تير خورده؟ او در حالی كه سعی میكرد خود را زار نشان دهد،
گفت:
كولهپشتيم، كولهپشتيم ....
من كه متوجه منظورش نشده بودم، پرسيدم: كولهپشتيت چی؟! ...
گفت: خودم هيچيم نشده، كولهپشتيم تير خورده 😳 به او برس! تازه فهميدم او حالش خوب است و گلولهای به او اصابت نكرده، خدا شكر كردم.
هنوز میخواستم از خوشحالی او را در آغوش بكشم كه متوجه شدم چه حالی از من گرفته.
ميخواستم گوشش را بگيرم و از قايق پرتش كنم، بيرون كه بلند شد و شروع كرد به بوسيدن من.
معذرتخواهی كرد و گفت: لبخند بزن دلاور! من هم خندهام گرفت و تلافی كارش را به زمان ديگر ی موكول كردم.
🔸 کانال حماسه جنوب،
@defae_moghadas
🍂
پاییزسال63-پدافندی جزیره مجنون ازسمت چپ:شهیدتقوی،شهیدبابازادگان،شهیدپیام،شهیدبرون،شریف نیا،مروانی،معین پور،برزو،شهیدخشنودی
@defae_moghadas
💥 روزشمار دفاع مقدس
🗓 امروز 24 تیر ماه
🌹 سالروز عملیات قادر ، نخستین عملیات مستقل ارتش پس از عملیات بدر
عملیات "قادر" در 24 تیرماه 1364 نخستین عملیات مستقل ارتش پس از عملیات بدر بود و سرهنگ "علی صیاد شیرازی" فرماندهی آن را بر عهده داشت در این عملیات یگان هایی از سپاه و ارتش حضورداشتند. این عملیات دو ماهه طی سه مرحله و با نام های قادر 1، 2 و 3 اجرا شد و هدف از انجام آن در غرب شهر "سیدکان" استان "اربیل" عراق، آزادسازی بلندی های منطقه بود ...
رزمندگان ایرانی در ساعت 2 بامداد با رمز "یا صاحب الزمان(ع)" خطوط پدافندی دشمن را شکافته و از غرب شهر "اشنویه" ایران به سوی بلندی های "کالشین" عراق پیشروی کردند ...
در هر یک از مراحل این عملیات هدف هایی تامین شد، اما عواملی همچون پاتک های سنگین دشمن سبب شد تا سرانجام این عملیات در تاریخ 18 شهریور ماه 1364 با عدم موفقیت کامل روبرو شود و تنها به انهدام نیروها و ماشین جنگی دشمن اکتفا شود. سرهنگ "حسن آبشناسان" فرمانده تیپ 23 نوهد نیروهای تکاور ارتش در روند این عملیات به شهادت رسید ...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ