🍂
🍒 مسئولان تدارکات برای حل این معضل تدبیری اندیشیده بودند 🤔 و آن جدا ساختن پوست کلیه کمپوت ها از بدنه آنها بود تا دیگر در هنگام توزیع آنها شاهد اختلاف نظر در توزیع کمپوت نباشند اما برخی برادران رزمنده چنان در شناسایی قوطی های کمپوت مهارت یافته بودند که از طریق نشانه های حک شده که به صورت سریال و شماره روی آنها بود می توانستند کمپوت های گیلاس را از سایر کمپوت ها تشخیص دهند و باز بازار این برادران 😎برای تشخیص و ارزش گذاری خصوصاًهنگام توزیع اقلام غذایی گرم بود.
اما در شب عملیات......
👇👇
🍂
🍒 امادر میانه نبرد و هجوم به دشمن در شب های عملیات بسته ها و کیسه های حاوی مواد غذایی و تدارکاتی که مملو از کنسرو تن ماهی، کمپوتهای مختلف و خصوصاً گیلاس و انواع مغزهای خوراکی که در طول مسیر گذاشته بودند ولی رزمندگان اسلام با بی اعتنایی از مقابل آنها عبور می کردند گویی که اصلاً آنها را نمی دیدند و فقط در اوج تشنگی با سرنیزه قوطی های کمپوت را سوراخ و آب آنها را جهت رفع تشنگی می نوشیدند چرا که آنها در پیش رو لقای رب را می دیدند که جهان مادی در مقابل آن هیچ ارزشی نداشت.😔😭
نجف زراعت پیشه
گردان امام حسن مجتبی علیه السلام
حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 يادش بخیر
روزهای دفاع مقدس
هشتم آذر ماه 1360 بود که وارد عملیات طریق القدس، آزادسازی بستان و
خط دهلاویه شدیم.
در این عملیات موتور سیکلت آمبولانسی🏍 به من رسیده بود و باید به هر طریق کمک می کردم.
نم نم باران زمین را لغزنده و کار ما را سخت کرده بود
در نزدیکی کانال اصلی خاکریز اول، سنگر بهداری قرار داشت.
به همراه یکی از دوستان که او هم موتور سیکلت آمبولانسی داشت، مجروحی 🤕را سوار کرده و روی برانکارد محکم بستیم.
موتور را کناری گذاشتیم تا مجروح دیگری را هم بیاوريم و به هوای هم مجروحین را تا بهداری دهلاویه ببریم.
در این بین خمپاره 🚀60 عراقی دقیقاً بین من و دوستم افتاد و هر دو ما به شدت مجروح شدیم و مجروح مان هم مجروح تر شد. همه ما را به عقب بردند و...
این اولین مجروحیتم در جنگ بود که تا پایان آن چهار مرتبه دیگر هم توفیق جانبازی پیدا کردم و در سه بار آن، دقیقاً حضرت عزرائیل را از نزدیک ملاقات کردم.
پس از سالها که به ثانیه های سخت آن روزگار فکر می کنم، جز حس افتخار😎، حس دیگری ندارم.
کسایی زاده
گردان کربلا
حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
🔴 بخش نخست خاطرات برادر آزاده آقای داریوش یحیی با نام "یحیای آزاده" در حال آماده سازی و بازنویسی هستند تا در اسرع وقت تقدیم حضور همراهان کانال شوند.
مزید اطلاع، این آزاده عزیز کماکان در حال ارسال خاطرات خود هستند و تقریباً هر شب بخشی را در اختیار ما قرار می دهند. 👇
🍂
🔻 " ترکش منتظر "
در منطقه طلاییه مستقر بودیم . خورشید طلایی🌞 داشت خودش را پشت کوهها پنهان می کرد . دلم بد جور هوای بچه ها را کرده بود .
تعدادی از آنها در عملیات به شهادت رسیده بودند و بیشتر آنها مجروح و زخمی در بیمارستانها بستری 🤕
از قدیمی ها من مانده بودم و چندتا از بچه های مسجد جوادالائمه.
دستم🙏🙌 را به طرف آسمان گرفتم و با دلی شکسته گفتم :
"خدای بزرگ !
از من چه گناهی سر زده که دو سه ساله توی جبهه هستم ولی تا حالا یه آخ هم نگفتیم و هیچ خبری نشده است " 😭
هنوز حرفم را تمام نکرده بودم که ترکشی سرگردان درست به مچ دستم اصابت کرد و برای مدتی مرا کنار بچه های زخمی🤒💔 جنگ قرار داد.😅
راوی : احمد ترکی
رزمنده گردان کربلا
حماسه جنوب،
@defae_moghadas
🍂
💕🍃
نازد به خودش خدا ڪه حـیدر دارد
دریاے فضائلی مـطهر دارد
همتاے💕علـے💕نخواهد آمد والله
صد بار اگر ڪــعبه ترڪ بردارد
#عید_غدیر_مبارڪ_باد🎉
سلام صبح بخیر 🌹🌹🌹👋