eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 هتل کاروانسرای آبادان، محل فعالیت خواهران در امر کمک رسانی به رزمندگان و طبخ غذا و پشتیبانی های دیگر. این مکان چندین بار مورد اصابت گلوله خمپاره دشمن قرار گرفت @defae_moghadas 🍂
🔴 روزی که آمدند تا بمانند ۴ آبان اشغال خرمشهر ❣آنروز تلخ ترین روز برای ملت ایران بود که بعداز ۵۷۵ روز آزاد شد و شیرین ترین روز ملت لقب گرفت. @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 نوشتم تا بماند روزنوشت های آیت الله جمی امام جمعه فقید آبادان •┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈• 59/8/5 صبح روز ۵۹/ ۸ / ۵ ، روز عجیب و فراموش ناشدنی است. خرمشهر سقوط کرده، نیروی دشمن در خرمشهر استقرار یافته است. بندر زیبا و مهم خرمشهر با همه موقعیتهایش از دست رفته. مردم خرمشهر تماما از یک ماه قبل تدریجأ شهر را ترک کرده اند؛ اما اثاث البيت را نبرده اند. خانه ها مملو از اثاث و اشیاء قیمتی گمرک خرمشهر، اداره بندر خرمشهر، و چه می گویم؟ خرمشهر با میلیاردها ثروت به دست غارتگران عراقی افتاده و حالا چه بر سر این شهر می آورند؟ غصه دردآور این است که شنیده می شود چند دختر مسلمان که خدمت به جبهه می کرده اند هم به دست عراقیها افتاده اند. امروز را آغاز کرده ام با این ماجراهای خونین و دردناک. آخر مگر خرمشهر چقدر باید مقاومت کند. حدود چهل روز است که این شهر با هر سختی زایدالوصفی ایستادگی کرده؛ چقدر خون داده. از پیرزن و پیرمرد و طفل صغير، زیر آوار رفته تا جوانان عزیز و نیرومند انقلابی که در سنگرها دل و روده و مغزشان طعمه خمپاره های حیوانات وحشی صدامی شده است. و راستی چه روحی بلند و عزمی راسخ داشتند و چه حماسه و تاریخی آفریدند که برای همیشه در سینه تاریخ چون لؤلؤی می درخشد و نور می پاشد. داستان خرمشهر و مقاومتش بی گمان در تاریخ جنگها و داستان فداکاریها اگر بی نظیر نباشد، جدا کم نظیر است. کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
شبی که خرمشهر را با همه ایثارها و خونها و جوان ها گذاشتیم و آمدیم... ....و چه زیبا گفت آن فرمانده بزرگ شهید جهان آرا که: "بچه ها، اگر شهر سقوط کرد آن را دوباره فتح خواهیم کرد؛ مواظب باشید که ایمانتان سقوط نکند." @defae_moghadas
🍂 عشق لبخند نجیبی ست که روی لب توست... خنده ات علت آغاز غزل خوانی هاست... 🔻دوستان خود را دعوت کنید به کانالهای ارزشی 👋 @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 رمز موفقيت سيد حسن كربلايی در اوج آموزشی پلاژ بوديم، تا عمليات آينده را با موفقيت به انجام برسانيم. در اين راه، پيمانی ناگفته و نانوشته داشتيم تا در هيچ مرحله ای كم نگذاريم. در دلها يك رنگی بود و صفا. و تلاش همه بيش از حد توان. روزهای آخر آذر ماه در حالی می گذشت كه در كنار آبهای سرد پلاژ دزفول اتراق كرده بوديم. - پلاژ در پشت سدی قرار داشت كه از محل آب شدن برفها پر می شد و جاری. - لحظه ای بياد روزهای گرم تابستان افتادم، روزگاری كه در صلح و صفا با دوستان، خود را به دزفول می رسانديم تا تنی به آب بزنيم و خنك شويم، ولی آب آنقدر سرد بود كه از آن اكراه می نموديم و همان گرمای آفتاب را به سردی آب ترجيح می داديم. اينك در كنار همان آب بوديم و در طليعه زمستان، و سرد تر از سال های گذشته. 👇👇👇
پلاژ اندیمشک / آذر ماه 63
🍂 آنروز صبحگاه را زير ابرهای كمين كرده به اتمام رسانديم و مهيای ورود به آب شدیم. روز سردی را شروع كرده بوديم. نم نم باران را روی صورتم احساس كردم و قند در دلم آب شد. آرام به همراه ديگران به چادرهای گرم و تميز خزيديم. پتويی را لول كرده، زير سر گذاشتم تا از اين فرصت بدست آمده استفاده ای كرده باشم و استراحتی. هنوز چشم هايم گرم نشده بود كه حسين (شهيد حسين يفالی – پيگ گروهان) با لهجه ی عربی اش كه شيرين هم ادا می كرد، گوشه چادر را بالا زد و گفت: " علی بهزادی ميگه، آماده بشين می خوايم بريم آموزش" . برق از سرم جست. چاره ای نبود پتو را تا زده و در جای خود قرار دادم و در زير بارانی كه حالا شدت هم گرفته بود، نيروها را جمع كردم و در محوطه گروهان به خط شديم. نرمشِ نرمی كرديم و از پله فلزی (عكس 👇) پايين رفتيم و روی پل های خيبری منتظر دستور مانديم. عليزاده مربی آموزش لشكر، برنامه آموزش را توضيح داد، برنامه پريدن و شنا كردن در آب بود و بايد لایف ژاكت می پوشيديم و عرض يك كيلومتری پلاژ را می رفتيم و بر می گشتيم. از هيجان آب سرد و باران و .... نگاهی رد و بدل می شد و لبخند لرزانی. 👇👇👇
پله منهی به محل آموزش آبی
حرکت در باتلاق های کنار ساحل
همه در آب پريديم، هوا فوق العاده سرد بود و آب ناگفتنی. دست و پا می زديم و پیش می رفتیم. چند نفری ابتدای كار با عضلاتی منقبض، بازماندند، تعدادی در اواسط مسير با دست و پايی سِر شده از حركت ايستادند. قايق های امداد همه را جمع می كردند و به ساحل می آوردند. نيمی هنوز در حركت بودند. آنها را با چشم تا انتها دنبال كردم كه به ساحل رفتند ولی دیگر به آب نزدند و همان ها را نيز قايق ها آوردند. سه نفر مانده بودند كه گويی تازه گرم شده بودند. بی مها با و بی جليقه نجات و با اعتماد به نفس، به آب زدند و برگشتند. همه چشم ها به اينان بود تا ببينند برندگان اين استقامت چه کسانی هستند. نزديك و نزديكتر شدند. در اوج تشويق و سر و صداها توانستم چهره های آنها را ببينم. 👇👇👇
هدایت نیروها توسط مربیان آموزشی