🍂
🔻 نوشتم تا بماند
روزنوشت های آیت الله جمی
امام جمعه فقید آبادان
•┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈•
59/8/12
دفتر دوم
✍ صدای امریکا به نقل از رادیو بغداد خبر داد که وزیر نفت ما آقای تندگویان به اتفاق چند نفر از همراهانش که از ماهشهر عازم آبادان بوده اند، گرفتار آدم ربایان مزدور بعثی افتاده و دربند این مجرمان فعلا در بغدادند.
ساعت ۷ صبح رادیو تهران خبر را تأیید کرد. معلوم شد طفلک تندگویان برای سرکشی به برادران و رسیدگی به امور کارگران و کارکنان نفت عازم آبادان بود که در جاده فرعی مورد هجوم این کافران قرار گرفت و الان دربند آنها است.
همان طور که در سطور گذشته گذشت، چندی است که راه آبادان - ماهشهر زیر آتش عراقيهاست، منتهی یک راه فرعی خاکی، چند کیلومتر بالاتر از آبادان مورد استفاده بوده که از آن طرفش از ماهشهر به آبادان آمد و رفت می شد، که آنهم عراقیها زیر آتش گرفته اند و آقای تندگویان از این راه آمده است و گرفتار شده است. رادیو تهران این عمل عراق را مخالف تمام قوانین دنیا دانست و از عراق خواست که فورا وزیر نفت و همراهان [او] را آزاد سازد.
باید به رادیو تهران [گفت: ] کدام عمل عراق موافق موازین و مقررات بین المللی و انسانی است که این عمل مخالف است. آیا تجاوزش به ایران منطبق با قوانین و موازین جهانی بوده؟ آخر این حیوان وحشی، صدام كافر، فقط برای ارضای غریزه جاه طلبی خود و به امر اربابان، برای در هم شکستن حکومت جمهوری اسلامی این حرکت وحشیانه را آغاز کرد. از این حرکت ضدانسانی جز خلاف و جنایت و اعمال ضایع از تمام موازین انسانی چیز دیگری انتظار نمی رود؛ که از تغذیه غلط نتیجه صحیح حاصل نمی شود.
✍ برای دیدار بچه های ستاد فرمانداری رفتم. آنجا بودم که نوه امام، حسین آقای خمینی با دو نفر از روحانیون و چند نفر چریک رزمنده آمدند که معلوم بود از جبهه می آمدند. قدری هم با ایشان نشسته و گفتگویی در رابطه با محاصره آبادان كردیم.
به دنبال خبر اسارت برادر تندگویان، که با او آشنایی دارم، خیلی مایل بودم بیشتر از حالاتش مطلع شوم.
به ستاد عملیات جنوب در هنگ ژاندارمری آمدم. سرهنگ حسنی سعدی و سرهنگ شکرریز را دیدم. از اوضاع راضی به نظر می رسیدند....
کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 خاطراتی از حضرت امام (ره)
💠 تعداد تفنگها
در روزهاي اول جنگ، امام به من گفتند: «ما چند تا تفنگ داريم؟ اين را تحقيق كنيد!»
فوري همه فرماندههان نظامي را جمع كردم و دستور امام را گفتم. آنها هم اطاعت امر كردند. يك آمار و عددي از همه جا جمع شد و به من گفتند كه من از تعداد تفنگها خندهام گرفت.
خدمت امام رفتم و گزارش دادم. ايشان يك تاملي كردند و با يك لحن بسيار خاطر جمعي گفتند: «خيلي بيش از اينهاست. بدانيد كه اسلحه و مهاماتي كه در كشور تعبيه شده خيلي بيشتر از اين حرفهاست. برويد و بگرديد و پيدا كنيد.»
همانطور بود که ایشان فرموده بود. بعدها مهماتي را در داخل كشور كشف كرديم كه حتي فرماندهان ارتش نيز از آن خبر نداشتند.
راوی : رهبر معظم
@defae_moghadas
#خاطرات_امام
⚜🔅⚜
🔅⚜
⚜
چــــراغ
از خنده ات گيرم
كه راهِ صبح بگشايم ..
#سلام ✋
#صبح_تون_متبرک_به_نگاه_شهدا
🍂
🔻 یک نکته
رویارویی نظامی ایران در دو جناح:
آمریکا و عراق
هاوارد تیچر از مقامات پنتاگون می گوید:
رابطه ما با عراق فقط یک تبادل اطلاعات معمولی نبود.ما به عراق هر چه که لازم داشت تا از ایران شکست نخورد دادیم. ما تمام آسیب پذیری هایشان در خطوط دفاعی را تشخیص دادیم و مطلعشان کردیم.
می دانستیم اگر این کار را نمی کردیم نیروهای رزمنده ایرانی تا بغداد پیش می رفت.
زمین شلمچه پرمانع ترین منطقه در مناطق جنگی در بین دو کشور بود اما دژ اسطوره ای عراقی ها در کربلای 5 فرو ریخت و کمک های خارجی هم نتوانست امنیت صدام را تامین کند.
#سیزده_آبان
@defae_moghadas
🍂
حماسه جنوب،خاطرات
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃 خاطرات رزمنده اندیمشکی پرویز پورحسینی ( عملیات کربلای 4 ) 🔻 قسمت هشتم حدود ساعت ۲
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃
خاطرات رزمنده اندیمشکی
پرویز پور حسینی
( عملیات کربلای 4)
🔻قسمت نهم
بعد از نماز مغرب و راز و نیاز با خدا ، بچه های دسته ( ۱ ) دور هم جمع شدند ...
آن چنان با هم شوخی👤😂👤 می کردند و می خندیدند انگار نه انگار تا ساعتی دیگر در آن طرف #اروند چه چیزی انتظارشان را می کشد !😥
فرمانده گروهان برادر #جان محمدی گفت :
بچه ها می خوام وصیت 📝بنویسم !
بچه ها با خنده گفتند :
بنویس ببینیم چی می نویسی ؟
او خودکار و کاغذی درآورد و شروع به نوشتن کرد :
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام پدر عزیزم ........
برادر جان محمدی هنوز دو خطی ننوشته بود که بچه ها شروع به سر به سر گذاشتن او کردند . 😍😂
فرمانده گفت :
حالا نمی ذارید وصیت بنویسم ولی بدانید تا چند ساعت دیگر شهید می شم !
یکی از بچه ها گفت :
بابا شهادت همین طوری نصیب کسی نمی شود ... به همین خیال !😉
بچه ها به این سوال و جوابها می خندیدند و خوش بودند .
ساعت ۸شب بود که به ما گفتند : لباسهای غواصی خود را بپوشید .
در حین تعویض لباس هایم ، دوست صمیمی ام #شهرام کیخواه را دیدم . دست در گردن هم شدیم و با گریه گفتم :
اگر رفتی ما را هم فراموش نکن !😭😘
او در حالی که به شدت گریه می کرد با سر به من جواب مثبت داد .
🔴 ادامه دارد ⏪
______/\______
حماسه جنوب، خاطرات
@defae_moghadas
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃
🍂
📬نامه اسیر و پاسخ امام
🔻متن نامهای که از طرف يكي از اسرای جنگ تحميلی که از زندان های عراق به امام راحل(ره) نوشته شد:
خدمت سرور گرام و عزیزم روحی جان سلام عرض میكنم . انشاءالله كه در پناه ایزد منان و در پناه امام زمان در سلامتی كامل به سر ببرید. اگر از احوال این حقیر جویا باشید بحمدالله سلامتی برقرار و تنها غم و اندوه جانگداز ما دوری از شما عزیز است كه خداوند تبارك را به مقربانش قسم میدهم كه هر چه زودتر نعمت دستبوسی شما را نصیب ما بكند.
به هر حال، روحی جان! روحم برایت در حال پرواز است. حدود دو سال است كه هیچ خبری از شما ندارم و شما خوب میدانید كه احتیاج به پند و اندرزهای شما دارم و شما ما را از این نعمت بیبهره نفرمایید.
🔻امیدوارم در نامههایتان از «میهن» بنویسید كه چه كار میكند و با كی رابطه برقرار كرده و زمینها را چه میكارد و كارش با «حسین خركچی» به كجا رسید. شنیدم یه بار حسابی داغونش كردی. به هر حال منتظر دعاهای خیر شما هستیم و امیدوارم كه ما را در دعاهای شب جمعه و شب چهارشنبه در جمكران و محافل فراموش نكنید.
از قول اینجانب به «عمو حسین وزیری» و «اكبر مجلسی» و «حسینعلی» و «مشهدی احمد» و برادر بسیار عزیزم «سیدعلی» و خانواده و «اكبر آقا» و خانواده " شنیدم كه چند وقت پیش به گردشی به خارج رفته بود، چه سوغاتی آورده؟" سلام خیلی خیلی برسانید. و حتما منتظر جواب نامههای شما هستیم. از راه دور صورتت را غرق بوسه میكنم.
27/7/64 فرزند كوچك شما- علی خدامانده
#ادامه_در_پست_بعدی
حماسه جنوب
@defae_moghadas
👇👇 پاسخ حضرت امام