eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
27 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
شجاعت بهنام محمدی در تعویض پرچم ها یکی از بچه ها درباره شجاعت بهنام محمدی در تعویض پرچم ها می گفت: وقتی بهنام محمدی بر بالای یکی از ساختمان های بلند خرمشهر، پرچم عراق را دید، خودش را بطور نامحسوسی به ساختمان رساند و پرچم ایران را به دور از چشم بعثی ها جایگزین پرچم عراق کرد؛ دیدن پرچم ایران بر فراز آن قسمت اشغال شده خرمشهر در بچه ها روحیه مضاعفی بوجود آورد. جالب تر این بود که عراقی ها تا ۱۸ آبان، این مسأله را نفهمیده بودند. بهنام محمدی بعد از این که پرچم را عوض کرد نزد ما آمد؛ دست او به خاطر ضخامت طناب در زمان تعویض پرچم و سرعتش در پائین کشیدن پرچم عراق و بالا بردن پرچم ایران، مجروح شده بود. گروهبان مقدم، باندی را از کوله اش بیرون آورد تا دست بهنام را پانسمان کند، ولی بهنام قبول نمی‌کرد و به دور من می‌دوید، مقدم همچنان به دنبال او میدوید؛ از بهنام پرسیدم « چرا اجازه نمی دهی تا پانسمانت را ببندد که زخمت عفونت نکند» ؛ بهنام در جواب من گفت « باند را برای سربازانی بذارید که تیر می خورند و مادرشان را از دست داده اند. هر کار کردیم این نوجوان ۱۳ ساله نگذاشت دستش را پانسمان کنیم؛ بهنام یک مشت خاک روی دست مجروحش ریخت و رفت. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
بهنام در کلام مادر بهنام محمدی بهنام در شروع جنگ تحمیلی سیزده سال و هشت ماه داشت، وی اولین فرزند من بود. وقتی که دوازده ساله بود به من می گفت:" می خواهم کاری کنم تا سرتاسر ایران در آینده از من یاد کنند و یک قهرمان ملی باشم." اولین شعاری که به ذهن بهنام خطور می‌کرد و در دوران انقلاب، آنرا با اسپری روی دیوار می نوشت، به این شرح بود: « یا مرگ یا خمینی، مرگ بر شاه ظالم». همیشه هم شاه را وارونه می نوشت. پدرش بارها به او گفت که بهنام نرو، سربازها تو را می‌گیرند ولی بهنام اصلاً توجه نمی کرد. او با پخش اعلامیه و نوشتن شعار در تظاهرات شرکت می کرد. گاهی هم با تیر و کمان به سربازهای شاه حمله می‌کرد. او را بهمراه برادرش به تعمیرگاه سپاه فرستادم تا کاری یاد بگیرد. یک روز گفت: مادر دلم می خواهد پیش امام حسین( ع) بروم و بدانم که چطور او را به شهادت رسانده اند! روز دیگر، کاغذی به من نشان داد که در آن راجع به غسل شهادت نوشته شده بود. به آرامی گفت: مادر مرا غسل شهادت بده! به این علت که می خواهم شهید شوم، تو هم از خرمشهر برو، این جا نمان چون می ترسم عراقی ها تو را با خودشان ببرند. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
ارادت بهنام محمدی به حضرت امام( ره) بهنام محمدی به امام خمینی( ره) علاقه عجیبی داشت، آنقدر که سفارش كرده بود: از بچه ها درخواست می‌کنم كه نگذارند امام تنها بماند و خدای ناكرده او احساس تنهایی كند. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
وصیت نامه شهید بهنام محمدی بسم الله الرحمن الرحیم من نمیدانم چه بگویم. من و دوستانم در خرمشهر می جنگیم ولی به ما خیانت می شود. من می خواهم وصیت کنم، چون هر لحظه در انتظار شهادت هستم. پیام من به پدر و مادرها اینست که بچه هایشان را لوس و ننر نکنند. از بچه ها تقاضا دارم که امام را تنها نگذارند و همواره به یاد خدا باشند و به او توکل کنند. پدر و مادرها هم فرزندانشان را اهل مبارزه و جهاد در راه خدا تربیت کنند. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«شهربانو» نوشته مریم قربان زاده «شهربانو» برش‌هایی است از بیست سال زندگی یک مادر هفتادساله که از همۀ سال‌های جوانی‌اش، همین بخش‌ها را غنیمت نگه داشته تا برای ما بگوید. کتاب از دید یک مادر به دفاع مقدس نوشته شده است؛ مادری که ابراهیم خود را راهی جبهه می‌کند. ابراهیم این داستان، نوجوانی است پرجنب و جوش که عاشق کفتربازی است. پسری که نه اهل مسجد است و نه از نوجوانان فعال در مبارزات قبل از انقلاب. پسری که همیشه با برادر و خواهرانش دعوا می‌کند و کار به کتک‌کاری می‌رسد؛ اما همین نوجوان وقتی در بحران جنگ قرار می‌گیرد، احساس مسئولیت می‌کند و با اصرار، رضایت پدر و مادر را برای حضور در جبهه جلب می‌کند. در کتاب احساس‌های مادرانه به زیبایی ترسیم شده است. عشق به فرزند و دل کندن از آن برای اهداف ارزشمندتر به درستی در کتاب تصویر شده است. نثر اثر بسیار روان است و شخصیت‌پردازی خوب کتاب باعث شده خواننده تا انتها کتاب را زمین نگذارد. این کتاب حاصل تلاش‌های یک نویسنده نوقلم است که در هیچ کلاس نویسندگی شرکت نکرده است. این کتاب به قلم خانم مریم قربان‌زاده توسط نشر ستاره‌ها به چاپ رسیده است. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1