عشق داره بر میگرده
««به مناسبت بازگشت پیکر بیسر سردار شهید عبدالله اسکندری»»
؛؛تقدیم به دختران شهید؛
گفتم:
پس ، قطعاً پدرت هم از شهدای کربلاست!!
گفت:
همه افتخار ما همین است!!!
گفتم:
نام پدرت چه بود؟
گفت:
#سردار_شهید_عبدالله_اسکندری
ارواح پاک و مطهر همه شهدای حرم خصوصاً شهید بیسر سردار شهید عبدالله اسکندری گرامی باد.
«حسن تقیزاده»
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فرازی از وصیت نامه شهید تازه تفحص شده در خانطومان❣
🏴من زندگی با شما را دوست دارم اما زندگی در کنار حسین (ع) تمام آرزوی من است، من دیدار روی شما را دوست میدارم، اما دیدن روی حسین (ع) تمام هستی من است.
🏴اگر فرزند خوبی برای شما نبودهام به خاطر شهدا از من بگذرید، در سوگ من از خدا شکایت نکنید، چراکه آرزوی هر کسی شهادت در راه خدا و حسین فاطمه (ع) است و من هم جز جان ناقابلم چیزی برای حسین فاطمه (ع) نداشتهام.
🏴پدر و مادر عزیزم! زندگی برایم سخت شده بود وقتی میدیدم از شهدا فقط اسمشان بهجامانده و آرمانهای شهدا تقریباً مرده بود.
🏴دنیا بدون شهدا و لگد کردن خون شهدا از مردن برای من سختتر بود وقتی برادر به برادر رحم نمیکند، حجابها به بهانه آزادی رعایت نمیشود، شکمها از حرام پر میشود و همه و همه، مهدی (عج) فاطمه را تنها گذاشتهاند دیگر نمیتوانم دنیا را تحمل کنم.
🏴اگر از سرهای ما کوه درست کنند هرگز نخواهیم گذاشت روزی نسلهای بعدی در کتاب تاریخشان بخوانند امام خامنهای مثل جدش حسین(ع) تنها ماند.
العبد الحقیرمحمد امین کریمیان
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
به آﻧﭽﻪ ﺧﻮاسته ﺑﻮدم رﺳــــﯿﺪه ام ﺑﺎ ﺗﻮ
ﭼﺮا ڪﻪ ﻗﻠﺐ ﻣﺮا ڪرﺑﻼی ﺧﻮد کردی
اَبَد والله ما نَنسيٰ حسينا....
▪️صَلَّ اللّهُ عَلَیْک یاٰ اَباعَبدٍاللّه ، اَلسلاٰمُ عَلَیکُم وَ رَحْمَةُ اللّه▪️
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
عباس تواضع و مهربانی عجیبی داشت.
در محل کارش، هوافضای سپاه، مسئول ارزشیابی شایستگی پاسدارها بود.
با کلی سرباز سر و کار داشت، اما همیشه در برخورد با زیردستانش یک دست روی سینه داشت و با تواضع و مهربانی برخورد میکرد.
مادر به او میگفت: عباس جان تو چرا این قدر دست به سینهای؟
عباس هم پاسخ میداد:
نوکر امام حسین(ع) باید دست به سینه باشد.
اعتقاد داشت اگر میخواهیم اسلام را تبلیغ کنیم باید از راه قلبها وارد شویم...
#شهید_عباس_آسمیه
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣#خاطرات_فرماندهان
3⃣ سردار شهید سید حسین علم الهدی
فرمانده سپاه هویزه
•••
🔹چراغ اتاقش، معمولاً از شب تا صـبح روشـن بود و در مدت کوتاهى کـه در مـشهد بـود، بسیارى از کتب معتبر تاریخ اسلام، به زبـان عربى و فارسى، را مطالعه کـرد و یادداشـت برداشت. شـبى میهمـان او بـودم و چـون از تهران به مـشهد رفتـه بـودم، ابتـداى شـب خوابیـدم، نیمـه شـب، حــسین بــا حــالتى عجیب، صدایم زد و گفت: بلند شو، بلند شو!
گفتم: چه شده؟
گفت: بلندشو، ببین در این کتاب دربـاره پیامبر (ص) چه چیزهایی جالبی نوشته!
🔸به اهواز آمده بود و از اینکه روى دیوارهـاى شهر، شعارى نوشته نشده بود، بسیار ناراحت بود. گفت: باید اقدام کنیم!
با هم به بازار رفتیم و چند قـوطى اسـپری رنگی خریدیم. رفتیم موتور یکى از دوسـتان را هم گرفتیم. قرار گذاشـتیم نیمـه شـب شعار نویسى بر دیوارها را شروع کنـیم. امـا آن شب به دلیـل خـستگی خـواب مانـدیم.
براى نماز که بیدار شـدیم، بـا وجـود رو بـه روشنى بودن هـوا، حـسین تـصمیم گرفـت برنامهاش را اجرا کند. سوار بر موتور از خانه بیرون رفتیم. مـن راننـدگى مـیکـردم و او شعار مینوشت. اولین شعار این بود: تنها راه سعادت: ایمان، جهاد، شهادت!
•••
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣