eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
27 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
حماسه جنوب،شهدا🚩
هر کجا باشید مرگ به سراغتان می آید پس چه بهتر که در میدان #جنگ و #جهاد و در این پیکار حق وباطل مرگتا
👈 موضوع: ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ " با یاد و نام الهی " 💠نیمه شب قبل از حرکت برای عملیات بدر بود که روی اسکله ای که بچه‌ها اطراق کرده بودند اومدیم و تا حرکت نیروها در صبح اونجا بودم. چیزهایی که از اون چند ساعت خاطرم هست عرض می کنم.
💠یکی اینکه قبل از اذان صبح متوجه شهید بودم که در گوشه خلوتی از اسکله مشغول نماز شب بود که با اذان، نماز صبح رو هم خوند و کوله یا شاید ساک کوچکی رو برداشت و آروم آروم لباس های نو رو درآورد و با حوصله پوشید. ⤵️
صبح عملیات و آخرین ساعات #شهید_داود_علی_پناه🕊🌹 @defae_moghadas2
💠چپ چپ نگاش می کردم و متعجب بودم چرا اینقدر به خودش میرسه و چه لباس اتو کشیده ای به تن کرده و در عین حال خجالت می کشیدم چیزی بگم. آخه سر و سری با ایشون نداشتم و خیلی همکلام نمیشدیم مگر به ضرورت. عطر هم همونجا زد و برای نظم دادن به نیروهاش حرکت کرد. ⤵️
💠زمانیکه بچه‌های گردان در قایق ها نشستند و حرکت خود رو در روز شروع کردن برام خیلی جای سوال بود که چرا در روز؟ دشمن بهرحال ممکنه ببینه و مشکلاتی درست کنه. وقتی جوابی پیدا نکردم بیخیال شدم. ⤵️
محل فرماندهی در صبح عملیات @defae_moghadas2
💠در اول صبح همون روز، بعد از یکی دو روز رو دیدم و متوجه شدم که توی آب افتاده بود و سرتاپا خیس شده بود و با خنده می گفت تو آب کله معلق میزدم و زیر آب شلوارم رو بالا کشیدم و.... ازش دلخور بودم و قصد داشتم تحویلش نگیرم ولی بخاطر این جریان و علاقه ای که بهش داشتم همه چی رو فراموش کردم و با هم خندیدیم ⤵️
💠داستان دلخوری ما هم بر می گشت به درخواست سفت و سخت ایشون برای حضور در دسته و فرار از تسلیحات چند روز مونده به عملیات خیلی تلاش می کرد تا از تسلیحات بره تو یکی از دسته های رزمی و خط شکن باشه و در واقع خطرناک ترین جای عملیات باشه این روحیات رو ازش دیده بودم که خیلی خیلی یاد دوستان شهیدش رو می کنه و گاهی حسابی هم داغ می کرد و احساسات خاصی از خودش نشون میداد. ⤵️
حماسه جنوب،شهدا🚩
#شهید_عبدالرحمن_سلیمانپور🕊🌹
💠مثلا بعد کلی صحبت کردن از بچه‌های قدیمی که شهید شده بودن، متواضعانه دستها رو بالا می برد و شوخی و جدی فریاد میزد خدااااااا یا منو ببر پیش اونا یا اونا رو بیار تو دنیا تا ببینمشون همین روحیاتش نشون میداد که دیگه رو زمین بند نیست و دنبال راهی برای زودتر رسیدن می گرده ⤵️
💠رفته بود پیش آقای پویا که رییس ستاد بود و درخواست انتقالی کرده بود. حاج محسن هم که آدم مقرراتی و منظمی بود نپذیرفت و ردش کرد ولی اصرار های عبدالرحمن ظاهرا اونو به ستوه درآورده بود و بعنوان رها شدن از دستش بهش گفت برو به جهانی بگو اگه گفت همین نیروها برای عملیات کافی هستن برو و از نظر من مشکلی نیست ⤵️
💠عبدالرحمن و حاج رضا شامیر از من سابقه بیشتری در تسلیحات داشتن ولی بخاطر وظیفه بودنم مسئولیت رو به من سپرده بودن نیروهای پا به رکاب تسلیحات هم در واقع ما سه نفر بودیم که حاج رضا هم از لحاظ جسمی مشکلاتی داشت هر چند اصلا کم نذاشت ⤵️