خوشا آنانکه با عشق به الله، عليه کفر جنگيدند و رفتند...
خوشا آنانکه بهر ياری دين به خون خويش غلطيدند و رفتند...
خوشا آنانکه با شور حسينی، شهادت را پسنديدند و رفتند...
خوشا آنانکه در اين نهضت حق، به سهم خويش کوشيدند و رفتند...
#صبحتون_شهدایی
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
🍀🍃🍀🍃🍀🍀🍃🍀🍃🍀
♻️ شهید طاهر دغاغله از برادران پاسدار دوره 17 سپاه بود که به جمع رزمندگان گردان بلالی اهواز پیوسته بود و در عملیاتهای ثامن الائمه ، طریق القدس و تا قبل از بیت المقدس شرکت کرده بود و درعملیات بیت المقدس با یک قبضه توپ 106 در کیلومتر 70 جاده اهواز- خرمشهر زمانی که هواپیماهای دشمن جاده را بمباران میکنند، به همراه شهید اسماعیل هویزاوی به شهادت میرسند.
راوي: محمد عالمي - گردان بلالي
حماسه جنوب- شهدا
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
🍀🍃🍀🍃🍀🍀🍃🍀🍃🍀
🌱ديدار دلنشين 1⃣
♻️ ما در روستای دغاغله که حومه شهر اهواز میباشد زندگی میکردیم . سال قبل از شهادت طاهر، همسرم که انسان مومن و زحمتکشی بود به رحمت خدا رفت و بعد از آن مادرم فوت کرد . طاهر پسر بزرگم 18 سال داشت و سلطان هم 16 سال که هر دو برای عملیات بیت المقدس رفتند . طاهر پاسدار بود و از ابتدای جنگ در جبهه بود. من همه نگرانیم برای پسر دومم بود؛ سلطان از ناحیه کتف مورد اصابت گلوله قرار گرفت ، به شدت زخمی شد و به تهران اعزام گرديد . هنوز چند روز نگذشته بود که طاهر به شهادت رسید ؛ در آن شرایط دیگر نمی دانستم چه کار باید بکنم .
راوي: مادر شهيد
حماسه جنوب- شهدا
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
🍀🍃🍀🍃🍀🍀🍃🍀🍃🍀
🌱ديدار دلنشين 2⃣
♻️ از حضرت زهرا علیه سلام کمک میخواستم . از طرفی بعضی از مردم معاند و نافهم به جاي اين که مرا دلداری بدهند مورد شماتت قرار میدادند که چرا گذاشتی بچه هایت ، حالا که یتیم شده اند به جبهه بروند. من هم میگفتم اینها برای عقیده شان و اسلام این راه را برگزیدند. خلاصه چند وقت بعد، فاتحه تمام شد و پسر جانبازم از تهران به اهواز امد. ما ماندیم با یک پسر جانباز و چند طفل صغیر و کلی اندوه و غم از دوری عزیزانم . آن زمانی که همسرم باید کنارمان می بود و سنگ صبور مصیبتهایم باشد ، نبود . همه این غمها یک طرف، طعنه ها و حرفهاي بی ربط معاندین یک طرف. شب و روزم شده بود غم و غصه . دخترم برایمان مرثیه و نوحه میخواند و من به همراه فرزندانم گریه و زاری میکردیم.
راوي: مادر شهيد
حماسه جنوب- شهدا
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
🍀🍃🍀🍃🍀🍀🍃🍀🍃🍀
🌱ديدار دلنشين 3⃣
♻️ یک روز دیدم درب خانه را میزنند ؛ پسر کوچکم درب را باز کرد. دیدم یک مرد سید نورانی اجازه ورود به منزل را گرفت و وارد شد. این سید را به خانه دعوت کردیم؛ بعد از حال و احوال از ما سئوال کرد : چرا اينقدر ناراحت و غمگین هستید؟ ماجرا و مصیبتها را برایش تعریف کردیم. ایشان با کلامی نافذ ارزش مجاهدتها را برایمان تعریف کرد و اینجوری گفت که شوهر و مادرت در جای خوب و راحتی هستند. فرزندت هم که معلوم است که چه جایگاهی دارد، شما باید صبور باشید و اندوهگین نباشید. خداوند حافظ شما هست و ما را قوت قلب داد؛ بعد از جایش بلند شد با پسرهایم دست داد و دست نوازش به سرشان کشید و از ما خداحافظی کرد و از خانه خارج شد.
راوي: مادر شهيد
حماسه جنوب- شهدا
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣