❣وصیت من این است که راه شهدا را ادامه بدهید و نگذارید که خون شهدا پایمال گردد و بدانید که شهادت در راه خدا برایم افتخار بزرگی است و از رفتن من ناراحت نشوید زیرا برادرهایم جای مرا پر میکنند.
«قسمتی از وصیتنامه»
🌷لالههای لالهزار بهبهان
🌹شهید: علیرضا صدیقی
تاریخ ولادت: ۱۳۴۶
تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۱۲/۸
محل شهادت: هورالعظیم
نام عملیات: خیبر
@defae_moghadas2
❣
7.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣سرِ هر پاسدار 15هزار ، سرِ کاوه 2میلیون !
♦️خاطره ای شنیدنی از فرمانده لشکر 24 ساله ، شهید "محمود کاوه"
🌹به مناسبت سالروز عروجش در کردستان
🕊شادی روح بلندش صلوات
@defae_moghadas2
❣
❣حاج قاسم گفته بود:
من نیروی این فرماندهٔ شهید بودم
و همرزم بودن اینجانب با این شهید عزیز
از افتخارات من است...
امروز ۱۲ شهریور سالروز شهادت
سردار شهید مجید سیلاوی است
فرماندهٔ جوانی که هنوز که هنوز است
در شهر و استان خود(خوزستان) غریب و ناآشناست...!
#سردار_شهید_مجید_سیلاوی
@defae_moghadas2
❣
❣شهید حمزه علی یاسین
شهیدی که خبر شهادتش را اهل بیت(ع) به مادرش دادند
دهه هفتادی بود و بزرگ شده کانادا، در دل فرهنگ غرب؛ اما پرواز را نمی توان از مرغ باغ ملکوت دریغ کرد!
شهید حمزه علی یاسین، رزمنده ۲۰ ساله حزب الله لبنان و برادرزاده همسر سیدحسن نصرالله بود که در سوم مرداد ۹۳، در دفاع از حرم عمه امام زمان(عج)، در سوریه به شهادت رسید.
مادرش ابتدا مخالف حضورش در جبهه بود، به همین خاطر بعد از شهادتش، فرماندهان حزبالله نمی دانستند چطور خبر شهادت پسر را به مادر برسانند.
وقتی درِ خانه شهید رسیدند، در کمال تعجب دیدند بر دیوارهای خانه پارچه مشکی نصب شده، در حالی که هنوز آن خبر مهم اعلام نشده بود! در زدند و مادر حمزه در خانه را باز کرد، نوع تعارف او نشان داد انگار از همه چیز با خبر است.
تعجب فرماندهان زیاد طول نکشید، مادر شهید بعد از پذیرایی از میهمانان، با آرامش تمام گفت: « دیشب در رویای صادقانهای دیدم که وجود نازنین پنج تن آل عبا وارد منزلم شدند و درست همین جایی که شما نشستهاید، نشستند و به من بشارت دادند و گفتند فرزندت در راه ما اهل بیت(ع) به شهادت رسیده و امروز خبرش خواهد رسید
به روح پاک این شهید بزرگوار صلوات
@defae_moghadas2
❣
12.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣ روزی که امام خندید.
| فیلم شور حاج بخشی پیر دلاور در جبهه ها.| گردان عمار قبل از عملیات والفجر۸ ازادی شهر فاو
🔹 پسر حاجی بخشی تعریف میکرد،
توی یکی از دیدارها که رزمنده ها خدمت امام رفته بودند، من هم همراه پدرم بودم.
◇ توی حسینیه جماران مملو از جمعیت بود،
امام وارد حسینیه شد و همه ایستاده شعار میدادند و امام هم دستش رو برای رزمنده ها تکون میداد.
◇ امام روی صندلی نشست و قبل از اینکه صحبت هاش رو شروع کنه حاجی بخشی از جا بلند شد و شروع کرد شعار دادن.
◇ ماشاالله ...حزب الله
بسیجیها ...حزب الله
سپاهیا ...حزب الله
ارتشی ها ...حزب الله
◇ و همه حسینیه به وجد اومد و امام عزیز هم از اون بالا به جمعیت نگاه میکرد.
◇ حاجی گفت: کجا میرید ... همه گفتند #کربلا
حاجی گفت: باکی میرید ...همه گفتند: #روح_الله
حاجی گفت: مارم ببرید
همه یکصدا گفتند ... جا نداریم..😂
◇ اینجا بود امام بزرگوار شروع کردن خندیدن
و حاجی بخشی هم رو به امام در حالیکه دست به محاسن سفیدش میکشید.
گفت آقاجان: ببین این جوونها من پیرمرد رو اذیت میکنند.
🔹 در این روزهای باقی مانده اربعین یاد همهی راهیان کربلا...یاد مرحوم حاجی بخشی گرامی باد.
#مردان_بی_ادعا
@defae_moghadas2
❣
❣وصیتام به مردم این است که سعی کنید از اختلافات بپرهیزید و بیشتر فکرتان و تلاشتان برای جبهه و جنگ باشد که همین جبهه و جنگ است که در حقیقت سرنوشتش، سرنوشت اسلام است. و امیدوارم که همانطور که تا حالا پا به پای امام و رزمندگان بودهاید و با تلاشها و زحمتهای بسیار جنگ را به این وضع رساندهاید که تمامی ابرقدرتها تعجب کردهاند، باشید. و هر کسی و هر چیز در هر لباس و در هر کجا که باشد اگر بر خلاف خط امام که همان اسلام است باشد تا آخرین قطره خون خود با آن بجنگید تا به امید خداوند تبارک و تعالی این انقلاب و جنگ را به صاحب اصلی خود امام زمان مهدی موعود (عج) برسانید و امیدوارم که در کنار رزمندگان پا به پای امام در رکاب حضرت مهدی (ع) بجنگید و پرچم پر افتخار و خونین اسلام را در سر تا سر جهان بپا کنید و مسئله دیگر بعد از جنگ این را بدانید که همه بهتر از من میدانید مساجد را حتماً پر کنید و هرگز نگذارید خالی بمانند، هر حرفی که امام زد حتماً به آن عمل کنید و در مساجد کلاسهای اسلامی را ادامه دهید که همین کلاسها و جنگ است که زمینه ظهور حضرت مهدی (عج) را فراهم میکند. راه من زنده است و امیدوارم که شما تا آخرین قطره خونتان را هم که راه همه شهیدان است ادامه دهید... از شما میخواهم که پیرو خط امام باشید و راه من را چه در جبهه و چه در پشت جبهه ادامه دهید.
«قسمتی از وصیتنامه»
🌷لالهای از لالهزار بهبهان
🌹شهید: ولی الله نیکخوی
تاریخ ولادت: ۱۳۴۵/۹/۲۰
تاریخ شهادت: ۱۳۶۳/۱۲/۲۱
محل شهادت: هورالهویزه
نام عملیات: بدر
@defae_moghadas2
❣
1.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣روایت رهبرانقلاب از وصیت تکان دهنده یک شهید
@defae_moghadas2
❣
❣یادی از سردار شهید عبدالرسول محمدپور
🌹هر وقت بحث شهادت را پیش می کشید می گفت: خوش به حال آنان که وقتی شهید می شوند چیزی از آنها باقی نمی ماند . من هم دوست دارم ناشناخته باشم و اثری از من باقی نماند. قبل از عید نوروز به مرخصی آمده بود و مرا دلداری می داد. گفتم: ان شاءالله کی بر می گردی؟ گفت: هفت روز بعد از عید.
دقیقاً هفت روز بعد از عید تشیع جنازه اش بود. بالای تابوتش نشستم. گفتم می خواهم صورت پسرم را ببوسم. گفتند شهید شما سر ندارد
گفتم می خواهم دستش را بدنش را ببوسم.
گفتند: شهید شما دست هم ندارد، فقط کمی از پایش باقی مانده!
نشستم بالای تابوت و گفتم، پسرم شیرم حلالت. این پسر را که در راه خدا دادم با سر و گردن و دست و پا قربانی در راه خدا دادم. امیدوارم خداوند این قربانی را از من قبول کند. این شعار را بلند سر دادم، این گل پرپر من هدیه به رهبر من!
مستند تلوزیونی سردار شهید عبدالرسول محمدپور👇👇👇
https://telewebion.com/episode/0x1bda9a5
@defae_moghadas2
❣
❣از همان اوائل بارداری خواب دیدم که به سوی آسمانها پر میکشم و به بالا میروم و روی ابرها نشستهام و آنقدر که زمین و مردمش تو چشمهایم کوچک میشدند. برای هیچکدام از بچههای دیگرم آن حالتها در من شکل نگرفت. گاهی با او حرف میزدم و میگفتم نمیدانم پسر هستی یا دختر اگر پسری که معلوم است پیرو خدا و پیغمبرش هستی و اگر هم دختر که فرشتهای در آسمان. و او بود که مرا به سمت آسمان میبرد و مرا بالای ابرها مینشاند و مسافر پرندهها مینمود. با قاطعیت میگویم او هیچ وقت عصبانی نمیشد و همیشه صورتش خندان بود. منصور بیشتر مایحتاج خانواده را خودش تهیه مینمود و روز به روز هم بیشتر به زندگیمان سر و سامان میداد. منصور به دیدن هرکدام از اقوام و فامیل و دوست و آشنایان که میرفتند دستش خالی نبود. دست خیرش حتی برای غریبهها هم باز بود. او اخلاق خوب و روح لطیفی داشت. مردمدار بود و حق فرزندی را با تمام کمال ادا می نمود. وی بسیار مهربان بود و به سالمندان بسیار كمك میكرد. پیرمردی از اهالی روستا تعریف میكرد كه چون فرزندی نداشت شهید در كاشت و برداشت و فروش سبزی كمكش میكرد. كارهای درمانیاش را انجام میداد منزلش را مرتب میكرد. و چون در روستا بیمارستان نبود پیرمرد را روی دوشش میگذاشت و به دكتر میبرد.
راوی: مادر شهید
🌷 لالهای از لالهزار بهبهان
🌹شهید: منصور شجاعی
تاریخ ولادت: ۱۳۴۰/۷/۲۱
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۲/۵
محل شهادت: فاو
نام عملیات: والفجر هشت
@defae_moghadas2
❣
❣عملیات بیت المقدس بود. گردان ما قرار بود در منطقه فکه، یک عملیات ایذایی انجام بدهد و باعث انحراف نظر دشمن از سمت خرمشهر شود. نزدیک طلوع فجر بود که به منطقه مورد نظر رسیدیم و عملیات شروع شد و تا روز بعد ادامه یافت. نکته ای که بیش از آتش سهمگین دشمن بچه ها را از پا انداخته بود، گرما بود و تشنگی. آن هم در منطقه ای پوشیده از رمل که حتی سایه خاری هم وجود نداشت. در آن جهنم که آتش دشمن و شعله های سوزان خورشید به تمام وجود ما احاطه داشت، هر قطره آب خود مرواریدی قیمتی بود. در اوج درگیری با بعثیون حاج کرامت را دیدم، با لبهای خشکیده اش در بین اسرای عراقی که گوشه ای جمع کرده بودیم و آنها هم از تشنگی در امان نمانده بودند، می گشت و می گفت: « من هو عطشان، من هو عطشان!»
به این ترتیب جیره ناچیز آب خود را هم با لب های خشکیده دشمنی که تا ساعتی پیش او را آماج تیر ها کرده بود تقسیم می کرد.
🌷عملیات کوشک بود که حاج کرامت رفت روی مین و 70 درصد جانباز شد. دو پا و بخشی از دستش در اثر انفجار قطع شد. وقتی حاجی را از اتاق عمل بیمارستان قائم مشهد بیرون می آورند، بر لبانش سوره والعصر طنین انداز بود و شعار خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار. جانبازی پایان کار حاج کرامت نبود که آغاز راهی بود پر افتخار. هنوز یک سال نشده با همان پاهای نداشته عازم منطقه شد و دوشادوش سایرین جنگید. بعد از جنگ هم افتخارات متعدد ورزشی و علمی و عملی اش زبان تحسین همگان را برانگیخت. قهرمان تنیس روی میز ایران و عضو تیم والیبال نشسته استان فارس. کشاورز نمونه استان و ...
🌷هنوز یک سال از قطع دو پای حاج کرامت نگذشته به جمع تخریب چیان تیپ تازه تأسیس احمد بن موسی(ع) پیوست. حاجی با استفاده از تجریبات و معلومات خود در زمینه مواد منفجره کمک های شایانی را به بچه های تخریب می داد، حتی به صورت فیزیکی در عملیات های تخریب شرکت می کرد. قرار بود یک سری خرج و چاشنی جدید برای تخریب استفاده شود. در تمام مراحل کار حاج کرامت حضور داشت، از خرج گذاری گرفته تا شبکه بندی و انفجار. در هر مرحله پس از آتش زدن خرج آخرین نفر با موتورش که مخصوص جانبازان بود محل انفجار را ترک می کرد. یکی از فرمانده گردان ها تعریف می کرد، پای گودال انفجار ایستاده بودیم. حاج کرامت گفت: «برادر پاهای من را بگیر تا به عمق چاله بروم و نیترات را کار بگذارم!»
با تعجب به پاهای نداشته حاجی نگاه کردم و گفت: «شما که پا ندارید!»
خندید و گفت: «منظورم این است پاچه شلوارم را بگیر تا داخل گودال بروم!»
🌷برای انجام کاری با حاج کرامت به کازرون و دیدار آیت الله ایمانی رفته بودیم. زمان برگشت، هنوز یک کیلو متر از شهر خارج نشده بودیم که رادیو ماشین در کمال ناباوری خبر پذیرش قطعنامه توسط امام و پایان جنگ را قرائت کرد. حال حاج کرامت قابل توصیف نیست، فقط همین بگویم که تا خود شیراز اشک می ریخت. آرام نشد تا زمانی که امام آن پیام روح بخش خود را دادند، آن زمان بود که با قلبی آرام گفت: رضائاً به رضائک ...
🌹🌾🌷🌾🌹
هدیه به شهید حاج کرامت الله عزیزپور صلوات-
↘️
تولد: سعادت شهر
سمت: جانشین تخریب تیپ موسی بن جعفر(ع)
شهادت:23/6/1372 – شیراز
@defae_moghadas2
❣