❣مقید بود به من یاد بدهد همیشه لباس ارزان قیمت بپوشم. علتش را هم می دانستم. می دانستم او فرمانده لشکر است و فرمانده های تیپ و گردان و گروهان چشم شان به او و خانواده اش است که چه می پوشند، چه می خورند، چه می گویند. می گفت: زن من باید بین همه شان الگو باشد. مواظب باش لباسی نپوشی که از بدترین لباس این جا بهتر باشد. خیلی از خانه های آن جا فرش داشتند ما نداشتیم. تلویزیون داشتند ما نداشتیم. وسایل رفاهی داشتند ما نداشتیم. ما فقط یک روفرشی داشتیم، که روی آن می نشستیم.
ابراهیم همیشه هم می گفت: دوست ندارم زنم با بی دردها رفت و آمد کند. می گفت: اگر می خواهی ازت راضی باشم سعی کن با آن هایی نشست و برخواست کنی که مشکل دارند. حتی مرا مأمور کرده بود یواشکی بروم اختلاف بین دوست هایش و خانم هایشان را بفهمم یا حل کنم یا به او بگویم برود حل شان کند.
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
@defae_moghadas2
❣
❣یکی از دوستانم برایم نقل کرد؛ مدتی بود ازدواج کرده بودم، همسرم خوابی عجیب دید، او میگوید خواب دیدم در گلزار شهداء شیراز شما را گم کرده ام. پس از جستجو بسیار خسته و نگران بودم که شخصی نزد من آمد و علت نگرانیم را جویا شد. گفتم شوهرم را گم کرده ام و هرچه میگردم پیدایش نمیکنم. او گفت نگران نباش من میدانم او کجاست و مرا راهنمایی کرد و گفت به شوهرت سلام برسان و بگو بیمعرفت، مدتی است سراغی از ما نمیگیری!
🌷وقتی همسرم خوابش را برایم تعریف کرد من که طی ۲ سال گذشته دائم به گلزار شهداء و سر قبر شهید موسوی میرفتم فوراً متوجه شدم مدتی است از رفتن به گلزار شهداء غافل شدهام. بلافاصله در اولین پنجشنبه به اتفاق همسرم به گلزار شهداء سر مزار شهید موسوی رفتیم. همسرم به محض دیدن عکس شهید با تعجب گفت این همان شخصی است که در خواب دیدم و برایت پیغام داد.
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز سید کوچک موسوی
#راوی: برادر حسن جنگی مداح اهل بیت (ع)
شهید #سید_کوچک_موسوی
@defae_moghadas2
❣
16.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣ ای شهیدان بخون غلطان خوزستان درود
🔹 با نوای
حاج صادق آهنگران
شهید منصور معمارزاده ۵۹/۰۷/۰۶ سوسنگرد
شهید احمد قنادان زاده ۵۹/۰۸/۱۵ خرمشهر
شهید رضا پيرزاده ۵۹/۰۸/۲۵ سوسنگرد
شهید اصغر گندمكار ۵۹/۰۸/۲۵ سوسنگرد
شهید احمد مشک ۵۹/۰۸/۲۵ سوسنگرد
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#کلیپ
#نماهنگ
@defae_moghadas2 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
❣«آهــای بسـیجی ! خـوب گـوش کـن چـه می گـویـم؛
من می خواهم به تو پیشنهاد یک معامله ای بدهم که در این معامله، سرت کلاه برود!
منِ دستغیب، حاضرم یکجا، ثواب هفتـاد سال نمازهای واجب و نوافـل و روزه هـا و تهجدها و شب زنده داری هایم را بدهم به تـو !
در عـوض، ثواب آن دو رکعت نمـازی
را که تو در میدان جنـگ، بدون وضـو، پشت به قبـله، با لباس خـونی و بدن نجـس خوانده ای، از تـو بگیـرم؛
آیـا تـو حـاضر به چنـین معـامله ای هستی؟!»
#شهـید_محـراب_آیتاللهدسـتغیب
@defae_moghadas2
❣
16.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣گفتم داداش پنج ساله جبهه ای, نگفتی چه کار می کنی؟
گفت اگه رزمنده ها قبول کنند, برای وضو اب می ریزم روی دستشون!
گفتم دیگه؟
گفت هیچ!
گفتم چرا هیچ وقت تلوزیون نشونت نمیده!
خندید و گفت من از دوربین فرار می کنم, اما این بار به زور از من فیلم گرفتند. این بار اگر بر نگشتم, حتما در تلویزیون مرا می بینید!
رفت و شهید شد.
هدیه به سردار شهید علی حسن پور صلوات،، شهدای فارس
@defae_moghadas2
❣
❣چند بار ساواک دستگیرش کرد. یک بار، بد جوری شکنجه اش داده بودند. روزی که آزادش کردند، وقتی میخواست برود حمام، دیدم زیر پیراهنش پر از لکه های خشک شده ی خون است، اثر تازیانه ها. بعدا فهمیدم بینی اش را هم شکسته اند.
😔 خودش یک کلام راجع به بلاهایی که سرش در آورده بودند، چیزی نگفت. هروقت مادر میگفت: این از خدا بی خبرها، چی به روزت آوردن؟ میگفت: هیچی مادر.
#شهید_حاج_احمد_کاظمی
#حاج_احمد
@defae_moghadas2
❣
❣درلحظهیشهادت
لبخندزیباییبرلبانشبود
بعدهاپیغامدادوگفت:
اینبالاترینافتخاربودڪہمن
درآغوشامامزمان(عج)
جاندادم:)♥
#شهیدمحمدرضاتورجیزاده
@defae_moghadas2
❣
❣ فرازی از وصیت نامه
❣خدایا!
اینک قطرهای از آن دریای خروشان، بنده عاصی گنهکاری پای در راه جهاد در راه اسلام نهاده است.
❣بار الهی!
کوله بار گناهم سنگین و توشه را هم اندک..
❣خدایا!
این تن خاکی را طاقت تحمل لهیب سوزان جهنم نیست به فریادم برس که تو تنها فریادرسی.
❣خدایا!
عاشقم، عاشق دیدار جمالت، اما روسیاه که گنهکارم و عاصی..
#شهید_حسین_شادکام
@defae_moghadas2
❣
6.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ زیبای همخوانی شهدا...
حرم شده فکر هر روزم
ز داغ هجر تو میسوزم
جواز نوکریمونو باطل نکن...😔
حالا که دستمو گرفتی ول نکن
حرم ندیده ما رو زیر گل نکن-ثارالله
از این جمع همه شهید شده اند..!🥀
┄┄┅┅┅❅💠❅┅┅┅┄┄
❣سید رضا به کردستان رفته بود. خبرهای بدی از جنایتهای حزب کومله و دمکرات و... در کردستان به گوش میرسید. همه دلواپس سید رضا بودیم. یک روز صبح مادر با ناراحتی و چشم گریان بیدار شد. گفت: میدانم برای سید رضا اتفاقی افتاده و گرفتار شده است و کمک میخواهد!
مدتی گذشت، تا بالاخره سید رضا آمد. همه خوشحال بودیم. همه میخندیدیم، مادر گریه میکرد. میگفت: سید رضا، من خواب دیدم برای تو اتفاقی افتاده و گرفتار دشمن شدهای، برای همین به حضرت زهرا (س) متوسل شدم تا نجات پیدا کنی!
سید رضا خندید. گفت: پس شما هستید که نگذاشتيد من شهید شوم!
بعد تعریف کرد و گفت: چند نفر بودیم که در محاصره کومله گیر افتادیم و مورد ضرب و شتم آنها قرار گرفتیم. هیچ امید و راهی برای رهایی نداشتیم، من بیهوش افتاده بودم که خانمی آمد، دست من را گرفت، بلند کرد و بیرون کشید و گفت: مادر، تو اینجا چهکار میکنی!
من هم بلند شدم و از آن مهلکه خارج شدم.
#سردار_شهید_سید_عبدالرضا_سجادیان
@defae_moghadas2
❣