❣یکبار سید از کشاورزی بار سیب زمینی خرید، بارش خیلی خوب نبود، فرستاد تهران و برگشت خورد. با قیمت پایینتری بارش را فروخت و مقداری ضرر کرد. گفتم سید چرا موقع خرید دقت نکردی؟ گفت اشکال نداره، خودم میدونستم بارش خیلی خوب نیست، اما اون کشاورز بنده خدا دستش خالی بود، میشناختمش. آدم زحمتکشی بود. خواستم کمکی به اون بنده خدا کرده باشم. حتی اگر خودمم ضرر کنم، اشکال نداره خدا با ماست. حرفهای سید برای ما عجیب بود. اما سید با اعتقاداتش کار میکرد. خیلی اهل دنیا نبود. شاید به خاطر همین کارهاش خیلیها ملامتش میکردند. اما من اثر این رفتارهای سید را توی زندگیاش دیده بودم که چقدر زندگیاش با برکت بود.
🌹شهید: سید میلاد مصطفوی
تاریخ تولد: ۱۳۶۵/۲/۱۵
محل تولد: شهرستان بهار همدان
تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۷/۲۵
محل شهادت: حلب سوریه
محل دفن: گلزار شهدای شهر آیتالله شیخ محمد بهاری
#شهید_سید_میلاد_مصطفوی
@defae_moghadas2
❣
🌹 سلام علیکم و رحمة الله و برکاته
🍀بسم الله الرحمن الرحیم
🌺اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
☀️صبح روز چهارشنبه ، بیست و نهم آذر و ششم جمادی الثانی به خیر
📿 ذکر روز چهارشنبه:
💐یاحی و یاقیوم💐
☘️🌹☘️🌹☘️🌹☘️
ای ذوالکرم بیا و دو چشم ترم بده
در گوشه ای لیاقت بال و پرم بده
حالا که دور گشته ام از فیض دیدنت
از لطف امشبی تو برات حرم بده
امشب لباس معرفتت میکنم به تن
مولا بیا و جامهٔ تقوا به من بده
هستم گدا و خادم دولتسرای تو
خرج تو شد جوانی من باورم بده
یا حضرت رضا به سرایت کبوترم
در صحن خود بیا و تو بال و پرم بده
نـوكــرنـوشـت:
یاامام رضـــا
روزی به جرم عشق شما متهم شدم
روز دگر به احترام غمت محترم شدم
دیگر بس است به دلم رحم ڪن رضا
دیوانـه ی بی سر و پای حــرم شدم
صلي الله عليک يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين
❣من اعتقاد دارم و به این اعتقادم نیز پایبند و راسخ هستم که هیچکدام از این بچهها در جبهه به شهادت نرسیدند الا این که خودشان خواستند، الا اینکه برنامه قبلی داشتند و اصلاً یک حرکت اتفاقی برای هیچ کدامشان نبود، برای من این مطلب ثابت شد، چون من اکثر این شهیدان را میشناسم و با آنها از نزدیک آشنا بودم یا یک روز قبل از شهادت و یا روز شهادت و یا دو روز قبل از شهادتشان، لحظة شهادت خود را به زبان میآوردند.
مثل شهید اربابی، که شش ماه قبل از شهادتش برای من نامه نوشته بود که “من شش ماه دیگر شهید میشوم”.
شهید زینلی، که سه روز قبل از شهادتش مجروح شده بود و ترکش خورده بود به یکی از قسمت های گردنش، و وقتی به او گفتم آقای زینلی چه شده است؟
گفت: احمد کمی این طرفتر خورده، انشاء الله همین روزها جای اصلی میخورد و همین هم شد.
#شهید_احمد_کاظمی
@defae_moghadas2
❣
❣حاج احمد هیکل درشتی داشت. بچه ها سر به سرش می گذاشتند. با این هیکل درشت چطور می خواهی توی قبرهای کوچک گلزار شهدا جا شوی؟!
می خندید و می گفت: همین قبرها هم برای من زیاد است. آرزویش این بود که اربا اربا شود.
وقتی در ابتدای عملیات کربلای پنج، در پشت خاکریز در حال ساخت، مستقر شده بود، گلوله توپی خاکریز را مورد هدف قرار داد. ترکش های گلوله بالای سینه و پاهایش را برده بود. شده بود یک تکه گوشت له شده. همان که می خواست؛ اربا اربا.
🌹سردار شهید: حاج احمد کریمی
تاریخ تولد: ۱۳۴۰/۱/۱
محل تولد: قم
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۴
عملیات: کربلای پنج
محل شهادت: شلمچه
مسئولیت: فرمانده گردان حضرت معصومه
محل دفن: گلزار شهدای قم
#شهید_حاج_احمد_کریمی
@defae_moghadas2
❣
❣اگر هزاران ضربت بر فرق من فرود آید که به این وضع کشته شوم، بهتر است که در بستر بمیرم. انقلاب اسلامی ایران هم اکنون در سه جبهه درحال جنگ است
جبهه خارجی علیه استکبار جهانی به سرکردگی شیطان بزرگ آمریکا؛
بر علیه دست نشاندگان استکبار جهانی در منطقه و همان کشورهای خلیج فارس؛
جبهه داخلی برعلیه منافقین و گروهک های منحرف.
🌷 لالهای از لالهزار بهبهان
🌹شهید: حسین نخعی
تاریخ ولادت: ۱۳۳۶/۵/۹
تاریخ شهادت: ۱۳۶۰/۹/۱۲
محل شهادت: پل سابله
نام عملیات: طریق القدس
@defae_moghadas2
❣
🕊 #شهیدان از مے توحید مستند
شهیدان سرخوش از جام الستند❣
🕊نمُـردند و نمےمیرنـد هرگـز
#شهیدان زنده ے جاوید هستند❣
👆شهید #مجیدبقایی در کنار برادران مسعود صفایی مقدم و امین شریعتی
@defae_moghadas2
❣
❣وصیتنامه کوتاه رتبه اول کنکور پزشکی سال 1364
«نگذارید حرف امام به زمین بماند. همین»
🌹شهید: احمدرضا احدی
تاریخ تولد:۱۳۴۵/۸/۲۵
محل تولد: اهواز
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۲/۱۲
محل شهادت: شلمچه
محل دفن: گلزار شهدای ملایر
#شهیداحمدرضا_احدی
@defae_moghadas2
❣
❣برای شناسایی رفته بودیم و برای اینکه صدای پایمان مزاحم نباشد با لباس محلی و کتانی بودیم.
حاج علی جلوی من حرکت میکرد که ناخواسته پام رو گذاشتم پشت پاشنهاش و ناگهان کف کفشش جدا شد.
اتفاق عجیب و غریبی بود؛ توی گشت، پشت عراقیا و پانزده کیلومتر مسیر بازگشت تا مقر خودی!
از سر شرم گفتم: «علی آقـا، بیا کفش من رو بپوش.» با خوشرویی نپذیرفت.
راه به اتمام رسیده بود و اون مسیر پر از سنگلاخ و خاروخاشاک رو، لنگلنگان اومده بود؛ بیهیچ اعتراضی. به مقر که رسیدیم، چشمام به تاولها و زخم پاهاش افتاد. زبونم از خجالت بند اومد.
اون هم این حس رو در من فهمید و زبون به تشکر باز کرد. حالا هم شرمنده بودم و هم متعجب.
پرسیدم: «چـرا تشـکر؟!»
حاج علی گفت: «چه لذتی بالاتر از همدردی با اسیران کـربلا! شما سبب توفیق بزرگی برای من شدید. تمـام این مسیر برای من روضـه بود؛ روضـهی یتیمـان ابـاعبـداللــه (ع).»
#شهید_علی_چیت_سازیان
@defae_moghadas2
❣
#خوشگلترین_شهادت🌹
برای یکی از شهدا مراسم گرفته بودند. دوستی گفت، با ابراهیم و چند نفر از رفقا جلوی مسجد ایستاده بودیم. پیرمردی جلو آمد. او را نمیشناختم، پدر شهید بود. همان که ابراهیم پسرش را از بالای ارتفاعات آورده بود.
سلام کردیم و جواب داد. لحظاتی بعد گفت آقا ابراهیم ممنونم، زحمت کشیدی، اما پسرم از دست شما ناراحت است!
لبخند از چهره همیشه خندان ابراهیم رفت. چشمانش گرد شده بود. بغض گلوی پیرمرد را گرفته بود. چشمانش خیس از اشک بود و بعد ادامه داد که : شب گذشته پسرم را در خواب دیدم. میگفت در مدتی که ما گمنام و بینشان بر خاک جبهه افتاده بودیم، هر شب مادر سادات، حضرت زهرا(سلام الله علیها) به ما سر میزد، اما از وقتی پیدا شدم، دیگر چنین خبری نیست. میگویند شهدای گمنام مهمانان ویژه حضرت صدیقه هستند.
دانههای درشت اشک از گوشه چشمان ابراهیم روان بود. ابراهیم گمشدهاش را پیدا کرده بود؛ گمنامی.
ابراهیم همیشه میگفت خوشگلترین شهادت را میخواهم. اگر جایی بمانی که کسی تو را نشناسد، خودت باشی و مولا هم بالای سرت بیاید و سرت را به دامن بگیرد، این خوشگلترین شهادت است.
سرانجام ابراهیم هادی در 22 بهمن سال 61 پس از پنج روز که در کانال کمیل واقع در فکه مقاومت کرد، در عملیات والفجر مقدماتی، بعد از فرستادن رزمندگان باقی مانده به عقب، تنهای تنها با خدا همراه شد. دیگر کسی او را ندید. او همیشه از خدا میخواست که گمنام بماند؛ چرا که گمنامی صفت یاران خداست. خدا هم دعایش را مستجاب کرد. ابراهیم سالهاست که گمنام و غریب در فکه مانده تا خورشیدی برای راهیان نور باشد.
📚برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم
┄┄┅┅┅❅💠❅┅┅┅┄┄
@defae_moghadas2