eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
1.5هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
روایت یک دیدار ادامه👇 بد نیست که اینجا در مقام مقایسه، یادی کنیم از رئیس‌جمهوری که در بحران سیل مخرب سال 1398 که 25 استان کشور را در بر گرفته بود و جان و مال و زندگی مردم بر فنا می رفت حاضر نشد حتی برای یک روز هم که شده از تعطیلات عید خود بکاهد! نه در متن بحران، که در دفتر کارش در تهران حاضر شود و شفاهی هم که شده به ابراز پیگیری مشکلات و مصیبت‌های مردم بپردازد. 🌹 حقیقتاً چگونه سید، آن حجم از کارهای متنوع و حساس را، در زیر چشم دشمن، با آن همه شرایط دشوار ترکیبی از رنج و درد و محدودیت و محرومیت، تا پایان تعقیب می کرد و تحمل می نمود!؟ آن‌هم نه تحملی از سر ناچاری و اجبار که با سینه‌ای گشاده پذیرای خدمت بود. به‌گونه‌ای که معروف بود هیچ نیازی به آقا سید حواله نمی گردد الا اینکه برآورده می شود. او کارها را از دریچه منافع خود نمی دید و چیزی را نمی خواست به جانب خود بکشد، این بود که با هیچ کسی در رقابت و نزاع نبود. با همه در صلح بود. او با همه نیروهای جبهه مقاومت ارتباطی برد برد برقرار کرده بود. ارتباطی نرم و پذیرنده که از طرح هیچ نیازی از طرف هیچ فرد و گروهی دل‌تنگ نمی شد. خود به اندازه چهل مرد کارمی کرد و دیگران را هم به حرکت وا می داشت. چرخ مقاومت بر دوش او حرکت می کرد. خدایش با بهترین پاداش‌ها سید رضی را به مقام «فترضی» «وَلَسَوفَ یُعطیک ربُّک فترضی» برساند. 🌹 برای ما که هفته‌ای بیش آنجا نبودیم با وجود شوق خدمت ، زیارت ، و نیز سیاحت شهر تاریخی دمشق، با کلی هماهنگی و امکانات رفاهی فراهم آمده، تحمل ادامه حضور در آن فضا سخت بود. بنابراین، این سؤال مطرح بود که ایشان چگونه، نه یک هفته و دو هفته، و نه یک ماه و دو ماه، که سالهایی طولانی توانسته‌اند قرار و آرامش خود را در بیقراری و رنج قرار دهند. راز این آرامش و قرار دل،در دل آن بیقراری‌هاو بی‌ثباتی‌ها در چیست؟ منبع الهام و انرژی آنها در آن محیط پر اضطرار و پر اضطراب در چیست؟ با وجود آن محدودیت‌های‌ اجرایی، و آن حجم از فشارها و ایذاهای تحمیلی از بیرون، این قوت قلب بالا را در پیگیری شجاعانه امور، آن هم با سرعت و نشاط بالا چگونه بدست آورده بودند که وجودشان عامل دلگرمی تمام نیروهای مقاومت شده‌ بود؟ آن نفسی که باخودی خود تو شکار پشه‌ای وان نفسی که بیخودی پیل شکار آیدت آن نفسی که باخودی بسته ابر غصه‌ای وان نفسی که بیخودی مه به کنار آیدت آن نفسی که باخودی همچو خزان فسرده‌ای وان نفسی که بیخودی دی چو بهار آیدت جمله بی‌قراریت از طلب قرار تست طالب بی‌قرار شو تا که قرار آیدت جمله بی‌مرادیت از طلب مراد تست ورنه همه مرادها همچو نثار آیدت این غزل زیبا، تفاوت نگاه امثال من را به زندگی با امثال سید رضی نشان می دهد و در آن به علل موفقیت و رضایت خاطر او در دل تنگناها و گرفتاری‌ها می پردازد. او همچون حاج قاسم نمونه اعلایی از مردان پیشرفت‌گرای انقلاب بود.
❣شهید حاج قاسم سلیمانی از وضعی که بدون رهبری محال بود حاصل شود، میگوید... @defae_moghadas2
❣یه بطری پیدا کرد و گذاشت زیر تختش. بچه‌ها تعجب کردند که این دیگه برا چیه؟! نیمه شب بطری رو بر می‌داشت و با آب داخلش وضو می‌گرفت. می‌گفت: ممکنه نصف شب بیدار بشم، شیطان توی وجودم بره و نذاره برم پایین توی سرما وضو بگیرم. می‌خوام بهونه نداشته باشم که نماز شبم رو از دست بدم.... بقیه‌ی بچه‌ها هم یاد گرفته بودن از فردا شب زیر تخت همه یه ظرف آب بود. 🌹شهید «مسعود شعربافچی» فرمانده گردان حضرت ابوالفضل(ع) سال 1342 در اصفهان به دنیا آمد؛ وی در سال 1363 در عملیات «بدر» به شهادت رسید و پیکر مطهرش بعد از یازده سال به آغوش وطن بازگشت. @defae_moghadas2
❣ایستاده وسط شهیدان ولی نوری و خانمیرزا استواری، نشسته وسط شهید سعدی فلاحی 🌷۱۷، ۱۸ سالش بود که گفت می خواهم ازدواج کنم! گفتم چه عجله ای گفت خواب دیدم رفتم جبهه و شهید شدم. دو فرشته دستم را گرفته و به آسمان می بردند. در آسمان دو فرشته دیگر, پایم را گرفته و پایین کشیدند. گفتند این باید برگردد. بالایی ها گفتند این آرزوی شهادت داشت و به آرزویش رسیده. دو فرشته پایین گفتند نه, این باید ازدواج کند و صاحب دو فرزند شود بعد شهید شود! ازدواج کرد و صاحب دو فرزند شد. 🌷بهمن ماه 66بود می خواست به جبهه برگردد. علی، پسر سه ساله ما, دست در پایش پیچید که نرو... گفت: بابا بذار من برم جبهه به من نیاز داره, برای عید بر می گردم. این بی تابی پسرمان بود تا عید. آنقدر دلتنگ پدر شده بود که دستگیره در را می گرفت و می گفت دوست دارم اولین نفر باشم که در را روی پدرم باز می کنم! انقدر می ایستاد تا خسته می شد و می نشست.می گفتم سرده، بیا تو! می گفت نه بابا قول داده عید برمی گرده! این حالت تا روز سوم عید بود.با گریه و نا امیدی گفت: مامان چرا بابا نمیاد, مگه قول نداده! گفتم وقتی قول داده حتما میاد! خیلی گریه کرد و با گریه به خواب رفت. یک ساعتی گذشت تا از خواب پرید. گفت بابا تو حیاطه! گفتم: علی جون بابا همین روز ها میاد... گفت: نه به خدا بابام آمد, صورت منو بوسید و دست روی سرم کشید و گفت: بابا ناراحت نباش چهار روز دیگر من رو می بینی! از این حرف های علی به دلشوره افتادم. چهار روز بعد خبر شهادت سعدی را به ما دادند.. 🌷🌹🌷🌹🌷 هدیه به شهید سعدی فلاحی صلوات,,شهدای فارس @defae_moghadas2
❣بهش گفتن آقا ابراهیم چرا جبهه رو ول نمی‌کنی بیای دیدار امام خمینی؟ گفت: ما رهبری رو برای اطاعت می‌خوایم نه تماشا...! 🇮🇷 هدیه به روح پهلوان شهید آقا ابراهیم هادی صلوات @defae_moghadas2
روایت یک دیدار ادامه👇 افرادی که دوست دارند در راه انقلاب دستاوردهای بزرگ و سختی را کسب کنند و به استانداردهای بالای عملکردی برسند. از پذیرش اهداف پرچالش دوری نمی کنند و برای رسیدن به آن نیز تلاش زیاد و طولانی دارند. مسؤولیت نتایج کارهای خود را برعهده می‌گیرند و بر کارها و وظایف خود تمرکز زیادی دارند تا بتوانند به موفقیت برسند. همچنین این افراد آینده‌گرا و تکلیف‌مدار هستند و همواره به دنبال راههای بهتری برای انجام دادن کارها هستند. از این رو در انجام کارهایخود نوآوری زیادی دارند و به دنبال روشهای جدید برای حل مسائل هستند. به همین دلیل می‌توانند تیمها و گروههای کاری را با کمترین هزینه به اهداف خود برسانند. به عنوان نمونه در انتقال سلاح به گروههای مقاومت لبنانی، سید رضی روشهایی را ابداع کرده بود که باعث تعجب و حیرت دوستانش شده بود. چقدر خوب می شد اگر این فرصت برای مدیران ارشد و میانی وزارت‌خانه‌ها فراهم می بود تا چند روزی همراه با یک تور زیارتی و/یا سیاحتی در سوریه همراه وی می شدند تا در میان گرفتاری‌ها و کمبودها با چگونگی کار جهادی در حل مسائل میدانی آشنا می شدند؛ نه آنکه کودکانه، بجای تدبیر مشکلات، ژست اپوزیسیون بگیرند و در حل مسائل هم صرفاً به کمبود بودجه و امکانات بپردازند. و کارکرد سیستم را هم عملاً به ارتقاء خود و منافع خود پیوند می زنند. 🌹تنها انگیزه امیدوار کننده بزرگ آن مجاهدان که بی تکلف از لابلای صحبت‌ آنها می شد دریافت کرد و می توانستیم به عنوان توجیه آن استقامت طولانی بیاوریم ، کسب رضایت رهبری بود و بس. می فرمودند، بهترین لحظات عمر من همان سه سالی بود که به عنوان محافظ آقا مشغول کار بودم و باز عجیب حسرت تکرار آن روزها را داشت. بیان شوقش چنان بود که برای من هم اشتیاق دیدار را زنده کرد تا اگر شده از نزدیک پیگیر دیدار رهبر کاریزماتیکِ موثری باشم که «ذهنیت رشد» فردی و سازمانی را در آنها پدید آورده و «صبر و استقامت» را در وجود نیروهای خود معنا کرده است. این آرزوی خدمت او، آرزوی کنجکاوانه دیدار من هم شد. ✍دکتر ابراهیمی @defae_moghadas2
❣عصر بود که از شناسایی اومد. انگار با خاک حمام کرده بود! از غذا پرسید؛ نداشتیم. یکی از بچه‌ها تندی رفت از شهر چند سیخ کوبیده گرفت. کوبیده‌ها رو که دید، گفت: "این چیه؟" بشقاب رو زد کنار و گفت: "هر چی بسیجی‌ها خوردن از همون بیار. نیست؟ نون خشک بیار!" @defae_moghadas2
🌷آمدم چادر فرماندهی گروهان، تورجی نشسته بود. طبق معمول به احترام سادات بلند شد. گفتم: شرمنده محمد آقا! من با یکی از دوستام قرار دارم. باید برم مرخصی و تا عصر برمی‌گردم. بی مقدمه گفت: نه! نمیشه! گفتم: رفیقم منتظر منه. دوباره با جدیت گفت: همین که شنیدی. با تمام احترامی که برای سادات داشت اما در فرماندهی خیلی جدی بود. 🌷عصبانی شدم. وقتی داشتم از چادر بیرون می آمدم، با ناراحتی گفتم: شکایت شما رو به مادرم می‌کنم. هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم، با پای برهنه دوید دنبال من. دستم را گرفت و گفت: این چی بود گفتی؟ به صورتش نگاه کردم. خیس اشک بود.... 🌷بعد ادامه داد: این برگه مرخصی، سفید امضا کردم. هر چقدر دوست داری بنویس اما حرفت رو پس بگیر. گفتم: به خدا شوخی کردم، اصلاً منظوری نداشتم. با دیدن حال و گریه ‌ی او، خودم هم بغضم گرفت. 🌹خاطره اى به ياد فرمانده شهید محمدرضا تورجی زاده (راوی: رزمنده دلاور سید احمد نواب) 📚کتاب "یا زهرا" اثر گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی @defae_moghadas2
در محضر شهداء 🔸شهید شیرودی در کنار هیلکوپتر جنگی اش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سوال می‌کردند 🔸خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟ شهید شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمی جنگیم ما برای اسلام می جنگیم. تا هر زمان که اسلام در خطر باشد. این را گفت و به راه افتاد.خبرنگاران حیران ایستادند. شیرودی آستینهایش را بالا زد. چند نفر به زبانهای مختلف از هم پرسیدند: کجا؟خلبان شیرودی کجا می‌رود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده،شهید شیرودی همانطور که می رفت برگشت.لبخندی زد و بلند گفت:نماز!صدای اذان می آید وقت نماز است 🔸امروز۸ اردیبهشت ماه سالروز شهادت شهید علی اکبر شیرودی 🔸شادی روح این شهید و همه‌ی شهدا از صدر اسلام تاکنون صلوات @defae_moghadas2