❣توی جبهه اين قدر به خدا می رسی، ميای خونه يه خورده ما رو ببين.
شوخی می كردم
آخر، هر وقت می آمد، هنوز نرسيده، با همان لباس ها می ايستاد به نماز.
ما هم مگر چه قدر پهلوی هم بوديم؟
نصفه شب می رسيد.
صبح هم نان و پنير به دست، بندهای پوتينش را نبسته، سوار ماشين می شد كه برود.
نگاهم كرد و گفت «...وقتی تو رو می بينم، احساس می كنم بايد دو ركعت نماز شكر بخونم.»
#شهید_ابراهیم_همت
@defae_moghadas2
❣
❣روایت یک دیدار
ادامه👇
ارادت سید به حاج قاسم نیز عجیب بود. نه از این رو که او اینک شهید شاخص جبهه مقاومت است و ابراز احترام به حاج قاسم، احترام می آفریند بلکه او شیفته دقت های ارتباطی مدیریت حاج قاسم و تواضع و اقتدار هماهنگ وی با نیروها بود. در حین صحبت هایی که روی میز ناهار رد و بدل می شد به تناسب، چنین گفتند، وقتی حاج قاسم به سوریه می آمدند، هر موقع شب هم که بود، ساعت دوی نیمه شب هم که بود غذای داخل هواپیما را نمی خوردند به همراهان هم توصیه می کردند که: «این غذاها را رها کنید، سید منتظرمان است. برویم پیش سید رضی از غذای ایشان بخوریم! »
من که سر سفره سخاوتمندانه سید رضی نشسته بودم، ایشان هم که به عنوان مسوول لجستیک سپاه، پول دار ترین مدیر بود با دستی باز ؛ مثل هر فرد نقاد دیگری که خارج گود نشسته بلافاصله بخود گفتم: عجب! پس حاج قاسم هم آنگونه که می شنیدیم نبوده، حتی در نیمه شب نیز چند ساعتی گرسنگی را تحمل می کرده تا به سفره فراخ سید رضی برسد. طبیعی است که غذای هواپیما در مقابل این سفره، رنگی ندارد.
اما بعد متوجه شدم که نه، اینها بیدارباشان حرکت یک نهضت بزرگ مبارزاتی هستند که در کار خود شب و روز ندارند. حضور حاج قاسم و آمدن او به سوریه نیز از نوع بازدید معمولی یا سرزده یک فرمانده از میدان عمل نیست که نیروی ارشدش بخواهد از ایشان پذیرایی ویژه داشته باشد. سفرهای او نیز راهبردی است و سید رضی بازوی لجستیک و هماهنگ کننده وی در پشتیبانی و هدایت آن حرکت بزرگ است که باید دقیقا همراه با قائد خود، خط نگهداری بیدار و فعال باشد. در فراز و نشیب سهمگین این مبارزه دشوار، البته لازم است که مدیر ارشد، به لحاظ روحی، هم خود را تغذیه کند و هم به انگیزش دیگران بپردازد. بنابراین اهتمام حاج قاسم برای رسیدن به سفره سید رضی نباید از باب سور چرانی و تمتع بهتر باشد که از باب توجه و دقت به احساسات و رفتار یک میدان دار صادق پر تلاش بوده است. گذر از «زهد» نبوده، با انگیزه ای ارتباطی برای ایجاد دلگرمی و انگیزش بیشتر نیروی پیشرفت گرایی که پیشران آن حرکت بزرگ بوده است. هرچند که الزامی نداشته سفره حاج رضی برای قاسم نیز که نیروی خودی محسوب می شده حتماً به قدر این مهمانی پر رنگ باشد اما توجه داشته باشیم که خود نیز در نزد عارفان، بخصوص عارف مجاهدی چون حاج قاسم هیچگاه اصل نیست. «زهد» صرفاً یک راهبرد عبودیتی برای اعتلای نفس است در دریافت مددی و صبری برای معنادار کردن زندگی در/ با رسیدن به اهداف بلند جبهه بزرگ مقاومت.
✍دکتر ابراهیمی
@defae_moghadas2
❣
❣تا وقتی گوش به فرمان رهبر هستید
مطمئن باشید چه دشمن خارج از این
کشور و چه دشمنِ به ظاهر دوست در
داخل هیچ کاری از پیش نخواهد بُرد .
#شهید_سید_مجتبی_هاشمی
@defae_moghadas2
❣
❣روایت یک دیدار
ادامه 👇
مقایسه تصاویر و ویدئوهای سید رضی، در زمان شهادت حاج قاسم تا سال بعد آن، که ما در دمشق زیارتشان کردیم واضحاً نشان می داد که سالها پیرتر شده است. از همین رو راز آن گرفتگی و اندوه را نیز در چهره سید می شد تشخیص داد. وابستگی عمیقِ احساسی و عاطفی و نیز مدیریتی سید به حاجقاسم، بالاتر از ارادت معمول یک نیرو به فرمانده خود بود. شهادت حاج قاسم باعث تأثر روحی شدید سید، و گرفتاری یشتر وی شده بود.او اینک می باید مسؤولیت قسمتی از خلاءهای وجودی حاج قاسم را نیز پر کند.
پرسیدم آیا در این یک سال بعد از شهادت حاج قاسم، ایشان را نیز در خواب دیده اید؟ فرمودند ۱۱ مرتبه؛ و گفتند که: «در خواب نیز چون بیداری فرمان صادر می کنند و راهکار ارائه می دهند گویا هنوز هم نقش فرمانده جبهه مقاومت را دارند» و بعضی موارد آن را ذکر کردند که یک مورد آن را در کتاب «پشتیبان خورشید» آورده ام. چنین که در یکی از رؤیاها به ایشان می فرمایند که: «سید من تو را اینجا گذاشتهام که مشکل مردم را حل کنی، تمام تلاشت را در این راه بکن، اگر لازم بود پول هم خرج کنی حتماً انجام بده؛ فردا فلانی پیشت می آید و از تو تقاضای ...دلار و سه دستگاه تویوتا دارد، در اختیارش قرار بده». جالب است که دقیقاً فردای آن شب نیز، آن فرمانده عملیاتی مورد نظر حاج قاسم با همان تقاضای ذکر شده وارد دفتر ایشان می شود و با پاسخ مثبت و آماده سید رضی نیز روبرو می گردد.
ایشان می فرمودند « نکته اصلی که از حاج قاسم یادگرفتهام تلاش برای حل مسائل دیگران است» و این تلاش، تلاشی عام و فراگیر بود. برای تمام نیروهای مقاومت و خانوادههای آنها و نیز برای تمام زائرین. لازمه چنین حالتی نیز داشتن عاطفهای بسیار قوی بود.
این توجه احساسی و عاطفی در شارژ روانی نیروهای مقاومت و خانوادههای آنها بسیار هوشمندانه و مؤثر اعمال می شد. همسر یکی از فرماندهان میدانی مقاومت نقل می کرد که: «روز زن بود، همسر من هم گرفتار در مناطق عملیاتی بود، نه پیامی و نه کلامی ردّ و بدل شده بود. بناگاه شب در زده شد، دیدم هدیه ای بخاطر روز زن از طرف سید رضی ارسال شده که ما را بوجد آورد و حس تنهایی و غربت را از ما گرفت. بعد از شهادت شهید سلیمانی، با رفتن سید، نه تنها گروههای مقاومت که تمام خانوادههای شهدا و مجاهدان مدافع حرم، یکی از تکیهگاههای اصلی احساسی و عاطفی خود را از دست دادند. این ضایعه برای تمام آنها دردناک بود. امروز، نه تنها اعضای خانواده او که فرزندان شهید عماد مغنیه، شهید سلیمانی و دیگر مجاهدان نیز بطور خاص در فقدان او عذادارند. او با همه گرفتاریهای پیچیدهاش، مراقبت از فرزند اوتیسم خود را نیز بهطور خاص خود بعهده گرفته بود و خود به دهان او غذا می نهاد و...
✍دکتر ابراهیمی
@defae_moghadas2
❣
❣به او گفتم کار درستی نیست دائم زن و بچه ات را از این طرف به آن طرف می کشی ، بیا شهرضا یک خانه برایت بخرم . گفت : نه ، نه ! حرف این چیزها را نزن ، دنیا هیچ ارزش ندارد شما هم غصه مرا نخور ، خانه من عقب ماشینم است ، باور نمی کنی بیا ببین . همراهش رفتم در عقب ماشین را باز کرد : سه تا کاسه ، سه تا بشقاب ، یک سفره پلاستیکی ، دو تا قوطی شیر خشک بچه و یک سری خورده ریز دیگر . گفت : این هم خانه … دنیا را گذاشته ام برای دنیا دارها ، خانه هم باشد برای خانه دارها .
#شهید_ابراهیم_همت
@defae_moghadas2
❣
❣خاطرات شهید حبیبالله جوانمردی
{{شهید ۱۶ سالهی انقلاب اسلامی}}
🌷 #شهید_شاخص
سال ۱۴۰۳ استان خوزستان
📚 #کتاب_حبیب_خدا
📖 صفحه 17 و 18
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨
🔸یکی از خانمهای محل دختر به دنیا آورده بود. خودش و شوهرش و بچههایش آدمهای درست و حسابی نبودند و مقداری غَل و غَش داشتند. خانوادتاً از امام خمینی و روحانیت بیزار بودند و سنگ شاه و رژیمش را به سینه می زدند. با اینکه از دختر خوششان نمیآمد، اما نمیدانم چطور شد و کی زد پسِ کلّهشان که آمدند و تو محل شیرینی پخش کردند.
🔸آن روز خودم و حبیبالله توی کوچه ایستاده بودیم. یکی از افراد همان خانه آمد و برای ما شیرینی آورد. تا تعارف کرد به من، سریع دست دراز کردم و یکی برداشتم و گذاشتم توی دهانم. به حبیبالله که تعارف کرد چیزی بر نداشت. به نشانهیِ میلی ندارم و ممنون، سری تکان داد و بعد هم آن طرف رفت.
🔸او که رفت حبیبالله نگاهی بهم انداخت و گفت: رحمان. برا چی شیرینی برداشتی؟! گفتم: مگه مشکلی داره؟ بچهشون به دنیا اومده دیگه. انگار ازم انتظار نداشت این حرف را بزنم. گفت: بچه به دنیا اومده که به دنیا اومده. بهش میگفتی مبارک باشه. من میگم چرا شیرینی برداشتی؟!
🔸ندانستم منظورش چیست. گفت: رحمان. این یارو رو که خودت میشناسی. مخالف صد در صدِ امام خمینیه. خیلی هم آدم مشکلداریه. احتمال ندادی کسی که اینجوریه، ممکنه حلال و حروم نکنه و اموالش مخلوط به حرام باشه؟! لحظهای فکر کردم و گفتم: چرا. احتمالش هست. گفت: پس از این به بعد دست به مالی که شبههناکه نزن. مطمئن باش در جان و روح و اعمالت تأثیر می ذاره!
🔸یک بار هم عدهای از اهالی محل پول گذاشته بودند روی هم و توی یک دیگ بزرگ، آش شلهقلمکار درست کرده بودند. همهیِ همسایهها هم میآمدند توی کوچه و کاسهشان را پر از آش میکردند.
🔸بوی آش، کوچه و محله را حسابی برداشته بود. آدم خودبهخود دهانش آب میافتاد. من هم تا بو بردم توی محله چه خبر است، کاسهای برداشتم و سریع رفتم که از قافله عقب نمانم. توی کوچه که آمدم حبیبالله را دیدم. با خودم گفتم حتماً حبیبالله هم حسابی هوس خوردن کرده.
🔸همینطور که از کنارش رد شدم گفتم: حبیبالله. همینجا وایسا. الان برا هر دومون آش میارم که بزنیم تو رگ. رفتم و کاسهام را پر کردم و آمدم سمت حبیبالله. نگاهی به من کرد و نگاهی به آنچه توی دستم بود.
🔸چون با هم خیلی پسر خاله بودیم و میدانست ظرفیتش را دارم و ناراحت نمیشوم، کاسه را از دستم گرفت و رفت آن را توی دیگ بزرگ ریخت. با تعجب نگاهش کردم. آرام گفتم: چرا آشها رو ریختی تو دیگ حبیبالله؟ گفت: رحمان. همهی همسایهها روی هم پول گذاشتهاند برا این آش. یکی و دو تا خونواده نیست که بدونیم کیا هستن. احتمالش هست بعضی از اونها پولهاشون مشکلدار باشه و حلال و پاک نباشه. اونوقت اگه بخوای اون رو بخوری، شکمت میشه جای مال حرام. خودت اینجوری دوست داری؟
🔸یک لحظه رفتم توی نخِ حرفهاش. سبک سنگینش کردم. راست میگفت. بعضی از همسایهها، واقعاً توی قید و بند حلال و حرام نبودند و پولهایشان شبههناک بود. حق را به حبیبالله دادم. هر دو از خوردن آش صرف نظر کردیم.
🔸حالا که فکر میکنم میبینم حبیبالله مراحل تکاملش در این دنیا را یکشبه پشت سر نگذاشت. پلهبهپله طی کرد. اولین پلهاش هم احتیاط کردن در خوردن مالی بود که شبههناک باشد.
✍رحمان سروری
@defae_moghadas2
❣
❣تصویری از دانشآموز شهید حبیبالله جوانمردی، شهید 16 سالهی انقلاب اسلامی، اولین شهید شهرستان بهبهان و شهید شاخص سال 1403 استان خوزستان
@defae_moghadas2
❣
4.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣بخاطر این شهید
آیت الله بهاءالدینی در حضور حاج قاسم، بیش از ده دقیقه اشک ریخت و گریه کرد.
#عارف_شهید_حسین_عالی
#زابل
@defae_moghadas2
❣
❣روایت یک دیدار
ادامه👇
در آن ملاقات حس می شد در پس حالات حضور ایشان در جمع نیز تفکری فعال درجریان است. درحالیکه به تقاضای مهمانان، خاطراتی از شهید سلیمانی را مطرح می نمودند اما در پشت صحنه حضورش، خاطره گویی اش و ارتباط موثرش با مهمان ها، ذهنی فعال، مشغول برنامه ریزی داشت و دقیقا یک ربع به چهار عصر نیز خداحافظی نمود و عازم جلسه هماهنگی با مسؤول امنیت سوریه که برادر رییس جمهور و فرمانده یکی از لشکرهای اصلی سوریه بود شدند. و برای ما این حسرت باقی ماند که چرا دیر به جلسه رسیدیم و فرصتی کوتاه نصیب مان شد. بنا بود ساعت دوازده و نیم ظهر آنجا باشیم اما حدود دو و نیم عصر آنجا رسیدیم.
🌹 تا آن زمان اسراییل دفتر کار وی را که ابتدا نیز در فرودگاه دمشق بوده سه مرتبه با موشک زده بود قطعاً روشهای ترور دیگری هم داشته است ولی هربار حاجی جان به در برده بود و با تغییر مکان به خدمت ادامه داده بود تا اینبار که به دوست و فرمانده شهیدش پیوست.
او هم دیپلمات بود و هم نیروی اصلی لجستیک میدان مقاومت با نیروهای چند ملیتی در جغرافیایی بیگانه، شخصیتی شناخته شده و مورد اعتماد ، با قدرت هماهنگی بالا در بین نیروهای مختلف میدانی و پشتیبانی و منطقهای، به گستردگی و پیچیدگی جبهه مقاومت. منهای کارهای لجستیکی، یکسری مأموریتهای ویژهای را هم حاج قاسم به وی می سپرد. عملکرد درخشان عیان و پنهان مستمر وی در زیر فشار محدودیتها، ناهمگونیها، و استرس ترور و ضربه های نفوذی دشمن، حکایت از اعصابی مطمئن داشت که می توانست فارغ از تکانه های احساسی و عاطفی، دچار ضعف و ترس نشود؛ واقعیت های میدانی را با متغیرهای اثرگذار فراوان آن به اشتباه تحلیل نکند و خارج از دایره مصلحت جبهه مقاومت اقدامی نکند و ترک فعلی نداشته باشد.
در آنجا حتی کار با نیروهای موافق نیز ساده نبوده و نیست. خود هماهنگی با مدیریت صحنه عملیاتی سوریه که دولتش حاضر نیست حتی یکبار هم که شده به قدر حزب الله به حملات اسرائیل واکنش نشان دهد، برای نیروهای مقاومتی که سیبل ضربات دشمن هستند عذابی مداوم است، روسیه نیز با سیاست های چندگانه خود و تاثیری که بر تصمیمات حکومت سوریه دارد عرصه را بر اینها تنگ نموده بود و حتی با فشار اسرائیل، سخن از اجبار به تخلیه نیروهای ایرانی بود. قدرت هماهنگی و اجرایی وی، در آن میدان پر تناقض از نیروها و مولفه های مختلف با رویدادها و پسامد های متغیر و شناور، فارغ از سنجش معادلات سیاسی و نظامی میدان، تحلیلی فازی می طلبید که بتواند در موارد مبهم و غیر دقیق نیز تصمیمی درست بگیرد. او علاوه بر مدیریت اجرایی و هماهنگی با نیروهای رسمی و دولتی سوریه، در هماهنگی با نیروهای مردمی و قبیلهای سوریه نیز موفقیتی زبانزد داشت. از هرکسی بیشتر به میدان آشنایی داشت؛ چه بسا حتی از نیروهای رسمی و بومی خود سوریه.
در حالی که سنخ مشکلات حوزه پزشکی، بظاهر کمترین ارتباط را با حوزه کاری آقا سید داشت اما دوستان ما در هرنقطهای که به مشکلی بر می خوردند و یا برای عبور نیاز به مجوزی داشتند که قبلش پیشبینی نشده بود با گفتن اینکه اینها «اصدقا سید» یا « ضیوف سید» هستند کار پیش می رفت. دوستان من مثالهای متعددی در این باره دارند که نشان از حوزه نفوذ وسیع سید رضی در ارکان اجرایی کشور سوریه داشت.
✍دکتر ابراهیمی
@defae_moghadas2
❣
3.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 ۱۰ اردیبهشت ماه سالروز شهدای شهر ویس در عملیات بیت المقدس گرامی باد سردار شهید سید فاضل ذهبی
* شهید علیرضا سوخته زاده * شهید صادق قلعه تکی * شهید عباس حسین زاده
*شهید سعید علی نژاد * شهید شایع هاشمی *شهید محمد صادق ویسی
🌹شادی روحشان صلوات
*ستاد یادواره شهدای ویس*
@defae_moghadas2