eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
7.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣عمو موتور گازیتو اینجا نبند! فرمانده تیپ داره میاد!😌 یه انیمیشن زیبا ببینید در سالروز شهادت شهیدی که بهش میگفتن اوس عبدالحسین ❤️🇮🇷 @defae_moghadas2
(بخش دوم) 1 بهمن ۱۳۶۵ ـ تهران سرگردان در ترمینال جنوب برای اهواز، قطار نیست. می‌گویند عراق یکی از پل‌های راه‌آهن لرستان بین دورود و اندیمشک را زده و مسیر راه‌آهن جنوب، قطع ‌شده است. دیگر طنین سوت قطارهای دلاور و دلبر، در دوکوهه نمی‌پیچد. چاره‌ای نیست؛ باید با اتوبوس برویم. دفتر نماینده ارتش و سپاه در ترمینال جنوب، غلغله است. همه، دستشان امریه است و می‌خواهند راهی جنوب بشوند. وعده دادند تا بعدازظهر با یکی از اتوبوس‌ها ما را خواهند فرستاد. تا عصر در ترمینال قدم می‌زدیم و یا از این اتوبوس تا آن اتوبوس می‌دویدیم، تا سرانجام یکی نصیبمان شود. مشکلمان تعداد زیادمان است و اینکه همه می‌خواهیم با یک اتوبوس برویم. برادر رجب‌زاده، شوخ‌طبع است و با لهجه مشهدی که دارد، نکات شیرین و بامزه‌ای می‌گوید و لبخند را بر لب‌ها می‌نشاند. مسئول امریه وعده داده اتوبوس بعدی، نوبت ماست. موقعی که اتوبوس آمد، متوجه شدیم افراد دیگری را دارد سوار می‌کند. اعتراض کردیم و به‌جایی نرسید. اگر به خودمان بود، کوتاه می‌آمدیم؛ اما کچوئیان ول‌کن ماجرا نبود؛ تا آنجا که دست‌به‌یقه شد و همین کوتاه نیامدن، باعث شد حقّ خود را بگیریم و سوار اتوبوس شویم و عازم اهواز بشویم. اوّلین‌دفعه است که با اتوبوس به جبهه جنوب می‌روم. آیا خداوند روزی‌مان می‌کند سر سفره عملیات بنشینیم؟ کتاب «تا آسمان راهی نبود»، جلد 3 ، ص 26 (خاطرات مربوط به عملیات تکمیلی کربلای 5) ادامه دارد ... @defae_moghadas2
✅ این تکه کلام بود. سید خیلی دوست داشت بره سوریه و اسمش توی مدافعان حرم ثبت بشه و خیلی هم به این در و اون در زد اما قسمتش نشد. بارها ازش شنیده بودم که میگفت : جعفر.. خدا به اخلاص آدم ها نمره میده و به هیاهوها توجه نمیکنه. خدا هم به اخلاص نمره 20 داد و چند تا دشمن قسم خورده و به تعبیری اشقی الاشقیا رو فرستاد برای شهید کردن سید مهدی عزیز. و چقدر سعادتمند که بعد از تجدید وضو ودر حالیکه آب وضویش خشک نشده بود مزدوران داعشی بالای سرش رسیدند و اورا گلوله باران کردند و به شهادت یکی از بازماندگان این حادثه که در چند قدمی سید مخفی شده بود و مصلحت الهی بود که زنده بماند نقل کرد که آخرین جمله ای که از سید قبل از شهادتش شنیدم خواندن این آیه از قرآن بود : و آخر دعوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين. و پايان گفتار ما اينست كه: حمد و سپاس مخصوص پروردگار جهانيان است. در روز 17 خرداد 96 در حمله تروریستی در محل کارش در مجلس شورای اسلامی به شهادت رسید. یاد شبهایی که آقا سید مهدی در بر کرسی موعظه مینشست و دفترچه ای که حاصل سالهای زحماتش در کسوت سربازی امام صادق علیه السلام بود میگشود و مباحث بکری را برای دوستان و همرزمانش مطرح و زمین تشنه وجود شان را سیراب مینمود بخیر. هفته های بعد از دهه اول محرم سال گذشته بود که بحثی را شروع کرد در مورد امام شناسی وبرای توضیح بحث وارد مصادیقی از واقعه کربلاشد. سید برای ما گفت : عدم معرفت نسبت به امام کار را به جایی میرساند که به چشم خود نظاره گربریدن سر امامت میشوی و تکانی نمیخوری. سید فرمود روز عاشورا وقت ذبح سر حجت خدا و امام بر حق حسین ابن علی علیه السلام عده زیادی برای تماشای این منظره خود را به بالای گودال رسانیده بودند ومثل مادربچه مرده ضجه میزدند وناله میکردن. حضرت زینب سلام الله علیها رو به آنها کرد وفرمود برای چه کسی ناله وشیون میکنید. جواب دادند .. به چشم خود میبینیم که فرزند پیغمبر ما را به ظلم سر میبرند و ناله و فریادمان بلند است. حضرت زینب سلام الله علیها برآشفته شد و برسرشان فریاد زد… گریه میکنید؟؟؟؟ بروید یاریش کنید!!!!!! از همه جا که نا امید شد رو به مدینه کرد و از پیامبر استمداد طلبید سید میگفت : باید معرفتمان را نسبت به امام مسلمین بالا ببریم و فرامینش را اطاعت کنیم. همانگونه که شهدا گوش به فرمان امامشان بودند و او را تنها نگذاشتند ما هم امروز باید مطیع فرمان نائب امام عصرباشیم سید مهدی به سخنان امام خامنه ای اشاره کرد که آقا فرمودند من خیلی وقته شمشیر به دست در میدان رزم مشغول جنگیدن هستم واین بیان یعنی اینکه از امام مسلمین عقب نمانیم روح پاکش را به فاتحه ای میهمان کنیم 🌿🌹 🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @defae_moghadas2
7.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 اکسیر اعظم الهی 👈🏻 بی بروبرگرد نتیجه می گیرید... ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ @defae_moghadas2
2.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ آخرین صحبتهای شهید لبنانی سعید علی احمد دقماق و درخواستش از مقام معظم رهبری واقعا بچه های حزب الله لبنان ارادتشون به حضرت آقا یه مدلی هست که در تاریخ ماندگار میماند. @defae_moghadas2
سالروز عملیات ام‌الحسنین(س) گرامی باد 🔺یکی از نقش‌های همیشه کتمان و کمتر گفته شده سردار شهید علی هاشمی در دفاع مقدس نقش او در پیروزی عملیات بزرگ فتح المبین است. بعد از عملیات طریق القدس وقتی رزمندگان اسلام برای انجام یک عملیات گسترده به غرب شوش منتقل شده بودند دشمن به منطقه چزابه تک کرد تا در اجرای عملیات اخلال وارد کند. این حمله عراق ضمن به تاًخیر انداختن عملیات باعث شهادت تعدادی از رزمندگان نیز شد. 🔺فرماندهان برای انحراف ذهن دشمن و جلوگیری از جابجایی نیرو از منطقه جنوب و غرب اهواز به منطقه فتح المبین (شوش)، یک عملیات پشتیبانی را طراحی و در تاریخ ۲۴ اسفند ماه سال ۱۳۶۰ به مدت سه روز در محور اجرا کردند. که در سرنوشت فتح المبین مؤثر واقع شد. 🔺 طی این عملیات نیروهای ایران با شیوه چریکی در جنوب کرخه‌نور ضرباتی به دشمن وارد آوردند. جنگ سختی در گرفت که کانون آن منطقه عملیاتی سیدجابر بود. 🔺علی هاشمی ارادتی خاص به حضرت زهرا(س) داشت. عملیات را ام‌الحسنین(س) نام گذاشت که هم اسم بی‌بی فاطمه زهرا(س) و هم نام امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در آن بود. رمز عملیات را فاطمه الزهرا(س) گذاشتند. استعداد این عملیات سه گردان رزمی بود.» @defae_moghadas2
3.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میلاد کریم اهلبیت امام حسن مجتبی (ع) مبارکباد @defae_moghadas2
دعای روز پانزدهم ماه مبارک رمضان @defae_moghadas2
(بخش سوم) 2 بهمن ۱۳۶۵ ـ اهواز اردوگاه کوثر چون اعزام انفرادی هستیم و امریه داریم، اختیارمان دست خودمان است. بچه‌ها می‌گویند به لشکر سیدالشهداء (ع) ملحق شویم؛ چون برادر محمدکاظم ثابتی و سید محمد مکتبی، در گردان مسلم‌بن‌عقیل لشکر 10 هستند. هر دوی‌شان که طلبه بودند، از اعزام مبلّغ به این گردان معرفی‌ شده‌اند. به اهواز که رسیدیم، یک‌راست رفتیم به مقرّ اعزام مبلّغ که در محله کیان‌پارس است. با توجه به اینکه دوستان به‌عنوان طلبه اعزام ‌شده‌اند، اینجا می‌توانیم ردشان را بگیریم. اعزام مبلّغ اهواز، در اختیار حاج‌آقای ذوالنوری است. از بخت خوبمان یک تویوتا به اردوگاه کوثر که موقعیت لشکر سیدالشهداء (ع) است می‌رود. همراهمان طلبه‌ای به نام سید مسعود موسوی است که با بچه‌ها در مدرسه علمیه امام صادق (ع) هم‌مدرسه‌ای است. بچه زنجان است و لهجه دارد. اردوگاه کوثر، خیلی از اهواز دور نیست؛ ۱۸ کیلومتری غرب اهواز، در جاده حمیدیه قرار دارد. ظهر به اردوگاه کوثر رسیدیم. گردان‌ها برای نماز در حسینیه لشکر جمع شده‌اند. نماز تمام‌ شده بود و عده‌ای مشغول خوردن ناهار بودند. برادر مکتبی و کاظم ثابتی را وسط خوردن ناهار غافل‌گیر کردیم. طبیعی است که از دیدن‌مان شگفت‌زده شدند؛ خصوصاً کاظم که برادر دوقلویش رضا را در جمع ما دید. به‌طرف محلّ استقرار گردان مُسلم رفتیم. فهمیدیم، همان شب قرار است به خط بزنند. سید علی موسوی را که فرمانده دسته‌شان است، دیدیم. سید علی هم از طلبه‌های مدرسه امام صادق (ع) است. وعده داده، می‌رود کار ما را جور کند؛ همین امشب همراه‌شان برویم عملیات! گل از گل‌مان شکفت؛ نیامده می‌رویم عملیات. کتاب «تا آسمان راهی نبود»، جلد 3 ، ص 28 (خاطرات مربوط به عملیات تکمیلی کربلای 5) ادامه دارد ... @defae_moghadas2
2 بهمن ۱۳۶۵ ، اهواز، اردوگاه کوثر لشکر 10 سیدالشهدا (ع)، قبل از اعزام گردان مسلم به عملیات کربلای 5؛ از راست به چپ، ردیف عقب: سید علی موسوی، محمدرضا ثابتی، شهید محمدکاظم ثابتی، رضا محسنی، محمود رضایی یزدی؛ ردیف جلو: شهید مهدی کهرام، سید عباس موسوی، سید محمد مکتبی، مهدی جم، شهید محمدرضا سعیدی.
(بخش چهارم) 2 بهمن ۱۳۶۵ ـ اردوگاه کوثر تمنای بی‌جا ز بیگانه سید علی موسوی وعده داده، می‌رود کار ما را جور کند؛ همین امشب همراه‌شان برویم عملیات! من که چشمم آب نمی‌خورد. نه پلاک داریم، نه تجهیزات و نه تسلیحات؛ حتی پوتین و لباس هم تحویل نگرفته‌ایم. فرضاً همه این‌ها تهیه شود، آیا صلاح است بدون هیچ آمادگی و شناختی از اوضاع برویم عملیات؟ درهرحال، به خیر و صلاحش کاری نداریم و می‌خواهیم مفت‌مفت و بدون زحمت، برویم عملیات. فرمانده گروهان که او هم طلبه است، موافقت نکرد. عاقلانه‌اش همین است. هرچه اصرار می‌کنیم، فایده ندارد؛ تمنای بی‌جایی بود که ز بیگانه داشتیم در حالی که اصل کاری را از یاد برده بودیم. در این گیرودار، هواپیمای عراق به اردوگاه لشکر حمله کرد. بمب‌های خوشه‌ای را که از دور مثل پولک برق می‌زند، می‌دیدم که روی تپه روبه‌رو که مقرّ یکی از گردان‌هاست، می‌ریزد و منفجر می‌شود. موقع حرکت گردان مُسلم شد. نشستیم زیر یک درخت با برادر کاظم ثابتی و مکتبی، عکس یادگاری گرفتیم. خداحافظی کردند و رفتند داخل صف گردان. بیشتر بچه‌های گردان مُسلم، بادگیر آبی آسمانی پوشیده‌اند. فرمانده گردان که او نیز طلبه است، برای بچه‌های گردان، آخرین مطالب را می‌گوید. آفتاب زمستانی در حال غروب است. درحالی‌که زیر درخت نشسته‌ایم و آرزومندانه نیروهای گردان را که عازم عملیات‌اند، نظاره می‌کنیم، آب دهان خود را قورت می‌دهیم. اتوبوس‌های گِل‌مالی آمدند و گردان را سوار کردند و بردند به‌طرف منطقه شلمچه؛ درحالی‌که احتمالاً این آخرین دیداری بود که با برخی از دوستان داشتیم. وداع جان و تنم استماع رفتن توست/مرو که گر بروی خون من به گردن توست زمانه دامنت از دست ما برون مکناد/خدای را نروی دست ما و دامن توست شب جمعه است و برنامه دعای کمیل، در حسینیه لشکر برقرار است. حال عجیبی هنگام دعا داشتیم. از یک‌سو، نگران عملیات و سلامتی رفقایی هستیم که ساعتی قبل با آن‌ها وداع کردیم و از سوی دیگر، دل‌چرکین از اینکه ما را به عملیات نبردند و حسرت‌به‌دل مانده‌ایم. بعد از دعا، رفتم مداح را که شهرتی دارد، از نزدیک ببینم. وقتی جلو رفتم، از آنچه دیدم، شگفت‌زده شدم. عده‌ای رزمنده در صف ایستاده‌اند تا دستش را ببوسند! آیا شأن رزمنده‌ای که امام بر دست و بازویش بوسه می‌زند و بر این بوسه افتخار می‌کند، این است که خم شود و بر دست یک مداح بوسه‌ای گدایی کند؟ سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد/وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است/طلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد درهرصورت، شب را داخل چادر دسته دوستانمان که رفته‌اند عملیات خوابیدیم؛ درحالی‌که از یک‌طرف، نگران دوستانی هستیم که در تاریکی شب عازمِ نبرد با دشمن شدند و از سوی دیگر، در این اندیشه‌ایم که فردا چه باید بکنیم و چگونه به یکی از گردان‌ها بپیوندیم؟ کتاب «تا آسمان راهی نبود»، جلد 3 ، ص 29 (خاطرات مربوط به عملیات تکمیلی کربلای 5) ادامه دارد ... @defae_moghadas2
21.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢🟢🟢🟢🟢🟢🟢🟢🟢 🟢🟢 🟢 ماه رمضان سال 1366 برای انتشار این فایل تصویری یه مقدمه لازم است مرحوم حاج نادعلی کربلایی مداح و پیر غلام اهل بیت(ع) بود و مدال ابو الشهدایی رو هم به سینه داشت اما میگفت من هم باید وظیفه خود را انجام دهم سنی ازش گذشته بود و محاسنش سفید بود اما به هر طریقی بود خودش رو به خط مقدم جبهه میرسوند. میگفت: شاید من نتونم مثل شما جوونا اسلحه به دست بگیرم و پا به پای شما در رزم شرکت کنم اما میتونم با شعرهای حماسی ام تاثیر گذار باشم. خدایی دستگاه ذاکری سیدالشهدا(ع) به چنین مداحان و شعرا باید افتخار کنه که وقتی که اربابشون هل من ناصر میگفت لبیک گفتن. ☑️شب ولادت امام مجتبی علیه السلام در لشگر10 کاری کرد کارستان. درسته محاسنش سفید بود و اینجا 65 بهار از عمرش گذشته بود اما دل جوان داشت @defae_moghadas2