❣برف سنگینی آمده بود و هوا حسابی سرد بود. سید علی را دیدم با یک دبه ده لیتری تو صف نفت ایستاده.
گفتم: سید تا 40 لیتر هم میدهند چرا دبه کوچیک!
گفت: فعلأ همین ده لیتری نیاز ما را برطرف میکنه، باشه برا کسایی که بیشتر نیاز دارن!
🌹🌷🌹
هدیه به شهیدسیدعلی محمد فرصتیان صلوات
"شهدای فارس"
@defae_moghadas2
❣
بهار۱۳۶۰، مریوان، روستای ساوجی، میله مرزی - ایستاده از راست: محمود آشتیانی، شهید سیدرسول عبادت، احمد صفایی، یزدانی، ناشناس، نشسته از راست: نیشابوری، جواد اکبری، #حاج_احمد_متوسلیان
🌷 شهید رسول عبادت، فرمانده گردان ۱۱۲ لشکر ۲۸ کردستان
فرمانده مومن و شجاع ارتش - متولد شیراز : سال ۱۳۲۴ ه.ش
@defae_moghadas2
❣
📷 #انتشار_عکس_برای_نخستین_بار
🌿 #حاج_احمد_متوسلیان، فرمانده تیپ۲۷ محمدرسول الله(ص)
#انتشار_برای_نخستین_بار
#دوم_فروردین ۱۳۶۱
#سالروز #عملیات #فتح_المبین
#ارتفاعات #علی_گره_زد
#تیپ_محمدرسول_الله (ص)
#توپ #توپخانه
#شوش
#کرخه
#دزفول
▫️۱۲۳ قبضه توپ عراقی ها پشت این ارتفاعات بود و با اینها منطقۀ رودخانه #کرخه و #دزفول و اطراف #شوش را زیر آتش قرار می دادند. و طی حمله شب اول ، رزمنده های تیپ۲۷ همۀ اینها را سالم گرفتند.
#حاج_احمد برای بازدید به #خط_مقدم نبرد آمده است. آن کسی هم که با سر توی شکم حاج احمد رفته است، حمیدرضا فرزاد می باشد. به محض اینکه حاجی از ماشین پیاده می شود، رزمندهها به سمت ایشان می روند تا با ایشان روبوسی بکنند.
فرزاد می گوید: «با هجوم شدید بچه ها، بنده با سر رفتم تو شکم حاج احمد .»😊
@defae_moghadas2
❣
7.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فروردین ۶۱
🎞 شهید محسن وزوایی، فرمانده گردان حبیب از تیپ محمد رسول الله(ص)، در جمع نیروهایش:
🌷ما شهادت را مایه سعادت می دانیم
او با تدبیر حاج احمد متوسلیان (ف تیپ ۲۷)وظیفه داشت،قبل از آغاز عملیات سرنوشت ساز فتح المبین، در تاریکی شب، نیروهای گردان حبیب را تا ۲۰ کیلومتری عمق خاک عراق ببرد، و در آنجا با یورشی برق آسا، توپخانه دشمن را تصرف نماید (که در اینصورت، با شروع سراسری نبرد توسط یگان های خودی، آتش دشمن از آنها برداشته میشد و ایرانی ها می توانستند بسرعت مواضع عراقی ها را تصرف نمایند)
در مسیر حرکت گردان حبیب، راه، گم شد! همه مستأصل مانده بودندو فرماندهان در قرارگاه اصلی نیز نگران رسیدن آنها به مواضع توپخانه دشمن. شرایط بسیار حساسی بود. سرنوشت عملیات فتح المبین، به انجام ماموریت آنها بستگی داشت.... در این لحظات نفس گیر، این وزوایی بود که از جمع جدا شد و در گوشه ای به نماز ایستاد و به تضرع و توسل پرداخت چیزی نگذشت که با الهامی غیبی که به او شده بود، راه به سمت عمق مواضع دشمن پیدا شد. آنجا بود که انسان می توانست دست غیبی الهی و عنایات حضرات معصومین را آشکارا ببیند. افراد وزوایی به آسانی توانستند با نفوذ برق آسای خود، توپ های نو و گریس خورده عراقی ها را یکجا به غنیمت خود درآورند!..کاری عجیب که بهت و حیرت همه را برانگیخت!
بعدها معلوم شد، در همان نزدیکی و در قرارگاه عقبه عراقی ها، صدام به منظور نظارت و اشراف بر نیروهایش حضور داشته! ... لذا کافی بود اندکی زودتر، نیروهای وزوایی به آنجا می رسیدند که در اینصورت، دیکتاتور دستگیر شده و به اسارت در می آمد!
@defae_moghadas2
❣
✍ #فرازی_از_وصیتنامه_شهید
بر هر فرد مسلمان و مکتبی #واجب است که از اسلام و میهن خود دفاع کند. چون عزت و شرف ما در گروی همین جنگ است. بر ملت قهرمان هویداست که در این برهه از زمان #آمریکای_جهان_خوار، هرروز بر آن است تا با تو طئههایی بتواند اسلام عزیز و امام عزیز و شما ملت قهرمان را هدف قرار دهد، اما کور خوانده است، ما فرزندان غیور و ملت ایران از همین گوشه از #خاک_وطن_اسلامیمان اعلام میداریم که پیروان و یاران خمینی هرگز زیر بار ظلم و ستم نرفته و تمام طول عمرمان با دشمنان اسلام و مسلمین در ستیزه خواهیم بود. ای امریکای جنایتکار صدای تکبیر ملت ما و یورش ناگهانی فرزندان ملت ما را با #رمز_یا_مهدی (عج) اردکنی و #یا_زهرا (س) بشنو. ما تا آخرین نفس زیر بار نخواهیم رفت و با تو خواهیم جنگید و درسی فراموش نشدنی به تو و عمالت خواهیم داد.
🌷 #شهید_عبدالحسین_جوکار🌷
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
شادےروح شهدا #صلوات
@defae_moghadas2
❣
✍ #رسم_جهاد
🍃 تعهد کاری
زیر سایهی تهدید منافقین و گروهکها، #نگهبان جهاد پستش را ترک کرده بود.
#حاج_علی اجازه نداد کسی سر پست نگهبانی برود؛ خودش رفت و در کیوسک نگهبانی ایستاد.
نگهبان که برگشت، #فرمانده پشتیبانی و مهندسی جنگِ جهاد را دیده بود که به جایش ایستاده است، از خجالت سرش را بالا نمیآورد که لبخندهای حاج علی را نبیند.
اینطوری به ما فهماند حتی #نگهبان جلوی در هم که نباشد، فرماندهی دچار اخلال میشود و ما نباید کارمان را رها کنیم.
🌷 #سردارجهادگرشهیدعلی_فارسی🌷
فرمانده پشتیبانی و مهندسی
جنگ جهاد استان اصفهان
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
شادےروح شهدا #صلوات
@defae_moghadas2
❣
🌺 شهید محمدامین اژدری:
#کلام_شهید|ما باید از بیتفاوتیها، "بهمنچه"ها، از صحنه کنار رفتنها، و مصلحت اندیشیهای بی مورد بترسیم؛ هر چند عدهای خوششان نیاید...
شهــــــدا را با یاری نایب امام زمان عجل الله تعالی فرجه خشنود کنیم
🌾🕊🥀🌾🥀🕊🌾🥀🕊🌾
@defae_moghadas2
❣
3.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*جلیل رزمنده موتور سواری که با آرپی جی ۴۵ تانک عراقی رو منهدم کرد.*
*قهرمانان واقعی ما گمنام هستند*
@defae_moghadas2
❣
(بخش دوازدهم)
اسفند ۱۳۶۵ ـ اردوگاه کارون
ریش و ریشه
ـ «آقا شما از برادران اهلسنّت هستید؟»
با تعجب، سرم را بلند کردم.
نزدیک وقت نماز ظهر بود و روبهقبله نشسته و مشغول خواندن قرآن بودم.
حسن حیدری، یکی از نیروهای قدیمی دسته بود؛ معروف به «حسن حمومی».
پدرش در حوالی ایستگاه داریوش خیابان تهراننو گرمابه عمومی داشت و خودش بهجای چفیه، همیشه لنگی به کمر میبست و گاهی اوقات، لنگ را دستش میگرفت و در چادر راه میرفت و محکم تکان میداد و مثل دلاکها با صدای بلند میگفت: «خُشششک.»
فکر کردم سربهسرم گذاشته؛ اما قیافه او که روبهرویم نشسته بود، خیلی جدی و بیغرض بود.
گفتم: «مگه باهم شوخی داریم؟»
ـ «نه! دیدم سبیلتان را تراشیدهاید؛ فکر کردم از برادران اهلسنّت هستید.»
جواب دادم: «چه ربطی داره؟»
ـ «تهران ما یک کارگر افغانی داشتیم که سنّی بود و همیشه سبیلش را میزد؛ اما ریش میگذاشت و میگفت: سنّت است.»
خندهام گرفت.
از قیاسش خنده آمد خلق را/کو چو خود پنداشت صاحب دلق را
قرار بود برویم جلو و دستور داده بودند به دلیل استفاده از ماسک ضدّ شیمیایی، باید ریش و سبیلها کوتاه شود.
موقعی که برای اصلاح رفتم، چون سبیلهایم خیلی کمپشت بود، هیچچیزی از سبیلم نماند و برای همین، نگذاشتم ریشم هم به فنا رود.
یاد برادر محمود خیری افتادم که در کانون بچههایی را که سبیل نداشتند یا سبیلشان کمپشت بود، میگرفت و به قول خودش، سبیل آتشین میکشید و مدعی بود با این کارش، چون خون به پشت لبها هجوم میآورد، موها رشد میکند و سبیل بچهها پُرپشت میشود!
خلاصه با این پرسش حسن حیدری، باب رفاقت من با او باز شد و بعدها بهخصوص بعد از تسویهحساب و رفتن بچههای کانون، نزدیکترین رفیق من در دسته بود.
دستور فرمانده برای کوتاه کردن ریش، باعث شد که عدهای جوری به حساب ریششان برسند که «نه از تاک نشان ماند و نه از تاک نشان» و همین امر، موجب سوءتفاهم عدهای شد؛ تا آنجا که صدای اعتراض برادر کهرام نیز بلند شد:
«حاجآقای ایوبی به بعضی طلبهها که ریششان را خیلی کوتاه میکردند، تذکر داد که خلاف شئونات است.»
منظورش از حاجآقای ایوبی، مدیر مدرسه علمیه امام صادق (ع) در قم بود که اکثر بچههای طلبه کانون، در آنجا درس میخواندند.
عاقبت، برادر شهباز قمی که یکی از افرادی بود که ریشش خیلی کوتاه شده بود، موقعی که دسته بهخط شده بود، بیرون آمد و عذرخواهی کرد و گفت تقصیری ندارد و اشکال از ماشین اصلاح بوده که خراب بوده و ریشها را آنقدر کوتاه کرده است.
بنده خدا کارگری سلیمالنفس بود که در کارخانهای در یکی از شهرستانهای اطراف تهران کار میکرد.
ریش بلند و انبوهی داشت که وقتی کوتاهش کرد، خیلی به چشم آمده بود.
خیلی مظلوم و سربهزیر بود.
موشکی که روز میدان تیر شلیک کرد، چند متر پایینتر از هدف خورد که باعث تعجب همه شد و قاعدتاً با این خطای بزرگ در هدفگیری، از چشم فرماندهها میافتاد و موقع عملیات خیلی رویش حساب نخواهند کرد. بعداً معلوم شد ستون نشانهروی قبضه آرپیجیاش خراب بوده و صدایش را درنیاورده است.
بالأخره، شب که بچههای دسته دور هم جمع شده و طبق معمول مشغول گپوگفت بودند، برادر رجبزاده به دادش رسید.
شرح داد معیار اندازه ریش، این است که قیافه مردها از زنها متمایز باشد و آخرسر هم با همان لهجه مشهدیاش گفت: «آخه کی این بنده خدا رو، با این صورت مردانه و تهریش زمخت، با خانومها اشتباه میگیره؟» که همه زدند زیر خنده.
کتاب «تا آسمان راهی نبود»، جلد 3 ، ص 48
(خاطرات مربوط به عملیات تکمیلی کربلای 5)
ادامه دارد ...
@defae_moghadas2
❣
❣خطوط مقدم جبهه محراب عبادت بود!
اینکه یک جوانی، فرماندهای، گروهانی یا گردانی بنشیند اشک بریزد، نیمه شب عبادت بکند در همه بخشهای جبهه وجود داشته است.
در کجای دنیا کدام جنگ چنین وضعیتی وجود داشته است؟
(مقام معظم رهبری۱۴۰۲/۰۶/۲۹)
مناجات
شهید علی هاشمی🌷
فرمانده قرارگاه نصرت
@defae_moghadas2
❣
❣به قول شهیدمرتضیآوینی
__ما نه از رفتن آنها،
که از ماندن خویش دلتنگیم....!
شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
@defae_moghadas2
❣