eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 تعدادی از شهدای گردان مالک اشتر در عملیات غدیر (پاسگاه زید) در مرداد سال ۱۳۶۷ 🔸 علیرضا آذری، عباسعلی آهنگران، محمود ابدی، رضا احمدی، داوُد اشرفی زاده و حسن جشنی 🔸 ان شاءالله روحمان با ادامه راهشان شاد گردد، برای خشنودی آنها فاتحه ای قرائت کنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد. 🔸 اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم.. @defae_moghadas2
7.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فيلم جديد منتشر نشده منافقين از عمليات مرصاد @defae_moghadas2
سفرنامه اربعین سال ۱۴۰۰ قسمت اول: قلم و کاغذی دست گرفتم تا به خیال خودم سفرنامه عشاق حسین در پیاده‌روی اربعین را سیاهه کاغذ کنم. فکر می‌کردم نوشتن از حال عشاق حسین کار راحتی است. اما هرچه کردم قلم بر روی کاغذ نمی‌چرخید. هرچه تلاش کردم قلم را یارای نوشتن نبود. قلم را گفتم: تو سفرنامه‌های عشاق زیادی نوشته‌ای. یوسف و زلیخا، شیرین و فرهاد... اما اکنون در نوشتن سفرنامه عشاق حسین عاجز مانده‌ای؟ این چه حالت است؟ گفت: مگر سفرنامه عشاق حسین نوشتنی است؟ تو که خود در این عشق حیران مانده‌ای چرا اصرار بر نوشتن داری؟ مگر نمی‌دانی که عشق حسین را باید با تمام وجود لمس کرد؟ گفتم: به هرحال باید نسل جدید را از این عشق آگاه کنم. گفت: تو نگران آگاه شدن نسل جدید نباش. مادران از لحظه تولد این عشق را در رگهای آنها جاری می‌کنند. از همان زمانی که طفل خود را در مجلس عزای حسین شیر مخلوط با اشک می‌دهند؛ از همان لحظه‌ای که پیشانی‌بند یا علی‌اصغر را بر پیشانی‌اش می بندند؛ از همان زمانی که رخت عزای حسین بر تنش می‌کنند و راهی دسته عزاداری می‌کنند؛ گفتم: اما دوست دارم از این سفر بنویسم! گفت: شاید بتوانی غباری از این عشق را بنگاری اما درکش نیاز به عاشق بودن دارد. گفتم: می‌نویسم شاید عاشقی پیدا شود؛ گفت: پس تو بگو تا من گفته‌های تو را نقش بر کاغذ کنم؛ گفتم: وقتی برای این سفر ثبت‌نام کردم، از سختی راه و گرمی هوا خبر داشتم. اما همه را با جان و دل پذیرفتم؛ وقتی پای در خاک شلمچه گذاشتم و سیل عشاق را دیدم فهمیدم این عشق خدایی است. گفت: یادت باشد روزی در این وادی بهترین عشاق حسین در خاک و خون خود غلطیده‌اند و اگر امروز به راحتی در این راه قدم می‌گذاری هر قدمت را مدیون خون آن شهیدانی هستی که تنها آرزویشان باز شدن این راه بود هرچند خود به معشوق نرسیدند. از مرز رد شدم در حالی که دیگر از خاکریز‌های نونی و پنج ضلعی و میدان مین و سیم خاردار و کانال خبری نبود. دیگر تیربار دولول و چهارلول به طرف بچه‌ها تیراندازی نمی‌کرد و دشت را قرمز و آتشین نمی‌کرد. دیگر شهادت و اسارت و جراحتی در کار نبود. هرچند آثار باقیمانده از جنگ نشان از غیرت عشاق حسینی می‌داد که مانند او با لب تشنه به شهادت رسیده بودند. دیگر دشمن نه تنها دشمن نبود بلکه دوستی مهربان بود که با احترام ما را وارد کشورش می‌کرد. با نثار فاتحه‌ای به روح پاک شهیدان و دعا برای شفای جانبازان وارد خاک عراق شدم. نیت کردم قدم‌هایم را به نیت عشاقی که آرزوی رسیدن به معشوق بر دلشان ماند بردارم. ✍حسن تقی‌زاده بهبهانی @defae_moghadas2
روایت بادین‌آباد | به یاد شهید ابوالفتح طبی صمد بسم رب الشهدا و الصدیقین 🍀سلام بر حاج خیرالله محمدی، همرزم عزیز 🍀می‌خواهم گوشه‌ای از حقیقت زندگی و شهادت رفیق و برادر همسرم، شهید ابوالفتح طبی صمد را با شما در میان بگذارم؛ روایتی از روزهای آتش و ایمان، در کنار امین‌الله صیدلی عزیز. 🍀۵ فروردین ۱۳۶۱ بود که با دو همراه از صالح‌آباد همدان عازم تهران شدیم: - سیدجعفر موسوی - ابوالفتح طبی صمد - و خودم 🍀سه نفری وارد پادگان امام حسین شدیم، برای آموزش. آن روزها، فرمان‌ها کوتاه بود، فاصله‌ٔ تصمیم و حرکت کم. بعد از آموزش، راهی کردستان شدیم؛ سنندج، پیرانشهر، سردشت، مهاباد... درگیر عملیات‌های گسترده برای پاکسازی منطقه از نیروهای کموله و دموکرات. 🍀در پادگان پیرانشهر آماده‌ی آزادسازی جاده‌ی پیرانشهر به سردشت بودیم. ابوالفتح، هم‌رزمم و قناسه‌زن بی‌نظیری در تیپ ویژهٔ شهدا بود؛ در گردان یکم، گروهان یکم. 🍀۶ شهریور همان سال، ساعت ۱۰ صبح، او وارد نخستین عملیات روستای بادین‌آباد شد. دشمن منطقه را خوب می‌شناخت و مسلط بود. ساعت ۱۲، من از گروهان دوم برای پشتیبانی اعزام شدم. از لحظهٔ حرکت، دل‌نگرانش بودم. در میان درگیری، آرام به جلو می‌رفتیم. پیکرهایی دیدیم... مجروح، شهید، خاموش. یکی‌شان کنار جوی سبز آب افتاده بود. لباس نظامی‌اش را بیرون آورده بودند؛ تیر به بازوی چپش خورده بود، از قلبش گذشته بود، گوشش نیز زخمی شده بود. دو باندِ سفید، یکی دور سرش، دیگری دور قلبش پیچیده شده بود. نشناختمش. 🍀از دوستان سراغ ابوالفتح را گرفتم. گفتند: "آقای مرادی، مگر کنار همان جوی، شهید ابوالفتح را ندیدی؟" 🍀راه برگشت نداشتیم. درگیری سنگین بود. آن روز، در همان عملیات، فرمانده‌مان شهید ناصر کاظمی نیز همراه با ابوالفتح به شهادت رسید. 🍀قهرمان واقعی، کسی‌ست که موقع گیر کردن گروهان، نامش فریاد زده شود. ابوالفتح همان بود. قناسه‌زن ماهری که با یک تیر، دشمن را از پا در می‌آورد؛ وقتی می‌پرسید "از قلبش بزنم یا مغزش؟" فقط یک جواب شنیده می‌شد: "فقط درکش را واصل کن..." 🍀پس از آن عملیات، تا شش ماه مرخصی نرفتم. تنها پس از شهادت ابوالفتح، نزدیک عید، برگشتم. با هر عملیات، تصویر او جلو چشمانم ظاهر می‌شد. 🍀زمستان سختی بود که سیدرضا موسوی و برادرم نجات مرادی راهی پادگان شدند تا خبری از ما بگیرند. جاده‌ها بسته بود. یک هفته را در پادگان کنار ما ماندند. حتی فرماندهان اجازهٔ برگشت به آنان ندادند. 🍀شهدای کردستان مظلوم بودند، همچون سپیدی مه صبحگاهی در کوهستان، بی‌صدا و با شکوه رفتند... 🌹التماس دعا برای شادی روح تمامی شهدا، و تعجیل در ظهور بر محمد و آل محمد صلوات راوی: مرتضی مرادی خشنود @defae_moghadas2
دل‌نوشته‌ای به یاران شهید | نجوا با امین 🌹برادر مجاهد و بزرگوار، سلام صبحکم الله بالخیر والسرور 🌹نوشته‌ات را دوبار خواندم. هر واژه‌اش مثل شعله‌ای بود از آتش روزهایی که با ایثار و ایمان آمیخته بود. نمی‌دانم چگونه باید از آن همه مجاهدت، رنج، غرور، افتخار و زندگی در جوار شهیدان سخن گفت. حقیقتاً زبان قاصر است. تنها خداوند متعال است که می‌تواند به امثال شما و آن عزیزان پاداشی درخور ایثارشان عطا کند. 🌹چه بگویم؟ که هرچه باید گفت، پیش‌تر در آیات جهاد و شهادت آمده است. ما را تنها وظیفه بهره بردن باقی مانده. امیدمان این است که دوستان شهیدمان اکنون در رضوان الهی، از نعمات بی‌نهایت پروردگار روزی می‌گیرند و دست ما را نیز خواهند گرفت، ان‌شاءالله. 🌹چند روز پیش، وقتی برادر حجت‌الله ابراهیمی عکس شهدای این ماه را در گروه گذاشت، ناگهان دیدم چهل‌وسه سال از شهادت امین می‌گذرد… و هنوز نبودنش را حس می‌کنم. 🌹با خود زمزمه کردم: امین، کجایی؟ الان به یاری‌ات نیاز دارم... و آن‌گاه، در خلوت نجواهای خودم، بغضم شکست. هق‌هق گریه‌ام، مثل اشک‌هایی که آرام ولی بی‌اجازه روی صورتم غلتیدند. 🌹ای خدا... به حق شهداء، ما را از گرفتاری‌ها، بلاها، جنگ‌های تحمیلی، لغزش‌ها و گناهان، نجات بده. و عاقبت ما را خیر گردان. آمین یا رب العالمین @defae_moghadas2
سفرنامه اربعین سال ۱۴۰۰ قسمت دوم: وقتی وارد شدیم شب شده بود. زمین خاکی بود و تردد ماشین‌ها هوا را غبارآلود کرده بود‌. خاک پای زوار حسین از همین ابتدا تو را مهمان می‌کند و بر سر و رویت می‌نشیند. باید ابتدا به زیارت اولین مظلوم عالم، بهترین خلق خدا مولا امیرالمومنین علی علیه السلام می‌رفتیم. ماشینی عراقی تهیه و به همراه تعداد دیگری از زوار راهی مرقد مولا علی شدیم. مینی بوسی بود که راننده حتی راهرو را هم صندلی گذاشته بود تا مسافر بیشتری سوار کند. صندلی‌های آن خشک بود و برای راه طولانی ۱۲ ساعته مناسب نبود. خشکی صندلی‌ها و گرمی هوا و همچنین بلند بلند حرف زدن تعدادی از همراهان همه را کلافه کرده بود. اما چون پای در حریم عشق گذاشته بودیم همه را به جان می‌خریدیم. اولین شهری که رسیدیم بصره بود. بیاد عزیزانی افتادم که در گرمای تابستان در عملیات رمضان خود را به این شهر رساندند. هرچند عملیات ناکام ماند و عده زیادی به شهادت رسیدند و یا به اسارت دشمن درآمدند. اما رسیدن به این شهر از توان ایمان و عشق بچه‌ها روایت داشت. بصره را پشت سر گذاشتیم و پس از گذشتن بیابان‌ها و راه طولانی ساعتی قبل از اذان ظهر به حرم مولا رسیدیم. به علت جانبازی فاصله پیاده شدن از ماشین تا حرم را با ویلچر آمده بودم، اما با وجود سیل جمعیت امکان ادامه راه با ویلچر نبود. لذا عصا دست گرفتم و با هر سختی بود وارد حرم شدم. تمام تلاشم را کردم که ضریع مولا را در بغل بگیرم، اما موج عشاق و ناتوانی من این امکان را به من نداد. تنها به بودن در حیاط و ایستادن در برابر حرم بسنده کردم. پس از زیارت مولا پا در حریم جاده عاشقی گذاشتم. جاده‌ای که سراسر عشق بود و ایثار. همه آمده بودند. از کودک شیرخوار تا نوجوان و جوان و سالمند. هدف همه یکی بود. رسیدن به معشوق. رسیدن به حسین. گویا همه ماموریت داشتند. ماموریت ادامه راه حسین. فریاد کردن هدف و مرام حسین. انگار هنوز شعله‌های حماسه عاشورا فوران داشت. طفل شیرخوار آمده تا مظلومیت علی‌اصغر را به دنیا فریاد بزند. نوجوان آمده تا شیرمردی قاسم را به دنیا نشان دهد. جوانان باید علی‌اکبر را به دنیا معرفی می‌کردند و پیرمردان حبیب ابن مظاهرها را. دختربچه‌های سه ساله باید مظلومیت حضرت رقیه را فریاد می‌زدند. و این یعنی اینکه نهضت عاشورا خاموش نشده و نخواهد شد. این پیاده‌روی همایش عاشورا است. اعلام آمادگی جهت همراهی حسین زمان است. همه آمده‌اند بگویند اگر اللهم عجل لولیک الفرج می گوییم در عمل هم پا به رکاب مولای خود هستیم. دیگر نامه نوشتن و دعوت کردن از امام نبود. همه پای کار بودند و آماده انجام فرامین امام. ✍حسن تقی‌زاده بهبهانی @defae_moghadas2
سفرنامه اربعین سال ۱۴۰۰ قسمت سوم: در این همایش هرکه هرچه داشت با خود آورده بود. هیچ گونه بخل و خساستی نبود. یکی فقط چای در حد توانش بود. همین را با تمام وجود انجام می‌داد. یکی آب دادن در توانش بود. هیچ کس را تشنه نمی‌گذاشت و با التماس آبی خنک به تو تعارف می‌کرد. یکی توان غذا دادن داشت همه دار و ندارش را خرج این راه کرده بود. در این همایش ایثار موج می‌زد. همه از عشاق حسین به بهترین وجه و با خلوص کامل پذیرایی می‌کردند. سختی بود. هوا گرم بود. بعضی جاها کمبود بود، اما هیچ کس اعتراضی نداشت. انگار همه برای سختی کشیدن آمده بودند و فقط هدفشان رسیدن به معشوق بود. هرکه آمده بود از همه چیزش گذشته بود. یکی بهترین ماشینش را در دل بیابان رها کرده و پا در جاده عاشقی گذاشته بود. یکی برای کرایه ماشین هرچه می‌گفتند می‌داد تا خودش را به معشوق برساند. در آنجا غرور و تکبر معنا نداشت. اگر لازم بود در دل خاک هم می‌نشستند. هیچ کس نمی‌گفت من روی خاک بنشینم؟ حتی اگه لازم بود روی خاک هم می‌خوابیدند. در آنجا تنها هدف رسیدن به حسین بود. کسی در فکر آسایش و راحتی خودش نبود. قدم قدم که به حریم عشق نزدیک می‌شدیم برای رسیدن به معشوق حریص‌تر می‌شدیم. وارد شهر کربلا که شدیم دیگر نیازی به مرثیه خوان و روضه خوان نبود. در و دیوار و زمین برایت روضه خوان می‌شود. زمین برای تو می‌گوید از لحظه‌ای که حسین با اهل‌بیتش وارد شد و پرسید نام این سرزمین چیست؟ گفتند: قازریه گفت: نام دیگرش گفتند: نینوا گفت: نام دیگری هم دارد؟ گفتند: کربلا نام کربلا را که شنید گفت اینجا جایی است که ما را به قتل می‌رسانند. اینجا جایی است که اهلبیتم به اسارت می‌روند. وقتی به حرم و به بین الحرمین نزدیک می‌شوی دلت به تاپ تاپ می‌افتد. چشمت که به بارگاه ملکوتی عباس می‌افتد، بی اختیار اشکت جاری می‌شود. بیاد تشنگی طفلان. بیاد تنهایی حسین. بیاد علمدار کربلا. بیاد دستان بریده سقا. بیاد ایثار و فداکاری ابوالفضل. بیاد همه روضه‌هایی که تا کنون شنیده‌ای. گریه‌هایت که تمام شد باید با خودت حساب و کتاب کنی. ببینی در این پیاده‌روی مرامت مرام عباس بود؟ ایثار عباس در وجودت بود؟ در زندگی‌ات عباسی زندگی کرده‌ای یا همیشه فقط خودت را در نظر گرفته‌ای. اگر عباسی بوده‌ای پس با خیال راحت پا در حرمش بگذار و با افتخار زیارتش کن. اگر نبوده‌ای باهاش قرار بگذار که از این پس مثل عباس زندگی کنی. حال که از پاسبان خیمه‌های حسین اذن دخول گرفتی به زیارت معشوق برو و بگو ارباب مرا هم بپذیر. بگو با سختی آمدم. با عشق آمدم. با همه وجود آمدم. بگو مولای من اگر آن موقع نبودم که ندای هل من ناصرت را پاسخ گویم اما اینک با تمام وجود گوش بفرمان و پای در رکاب فرزند برومندت حضرت مهدی هستم. قول می‌دهم چون کوفیان بی‌وفایی نکنم. تا پای جان در پای پیمانم بمانم و بمان. با عملت. با در صحنه بودنت. با تمام وجودت. از خدا بخواه که در این پیمان کوفی مسلک نباشی و عباس‌وار با جانت پای پیمانت بمانی. حال که سرشار از عشق مولا شدی به یاد همه شهیدان حضرت را زیارت کن. با ادب سلامی به نیت‌شان بده و آنها را در این همایش شریک کن. والسلام ✍حسن تقی‌زاده بهبهانی @defae_moghadas2
؛▭▭▭▭▭▭▭ 📜 ؛▭▭▭▭▭▭▭ بِسْم‌ِٱللّٰه‌ِٱلرَّحْمٰن‌ِٱلرَّحیٖمِ 🥀 اَݪــسَّـلٰامُ عَـلَـیْـکــِـــ ✨یـٰا سَـیِّـدَتَـنـٰا رُقَـیَّـةَ ┊ عَـلَـیْـکــِـــ ٱݪــتَّـحـیَّٖـةُ وَٱݪــسَّـلٰامُ وَ رَحْـمَـةُ ٱللّٰـهِ وَ بَـرَکـٰاتُـهُۥ ❀ درود بر تو ای بزرگ ما رقيه كه بر تو باد احترام و سلام و عنايات و بركات خداوندگار ما 🥀 اَݪــسَّـلٰامُ عَـلَـیْـکــِـــ ✨یـٰا بِـنْـتَ رَسُـولِ ٱللّٰـهِ 🥀 اَݪــسَّـلٰامُ عَـلَـیْـکــِـــ ✨یـٰا بِـنْـتَ اَمـیٖـرَٱلْـمـؤْمِـنـیٖـنَ عَـلـیِّٖ بْـنِ اَبـیٖ طـٰالِـبــِــ سلام بر تو ای دخت رسول‌الله، به تو ادای احترام می‌كنم ای دخت اميرالمؤمنين علی‌بن‌ابی‌طالب 🥀 اَݪــسَّـلٰامُ عَـلَـیْـکــِـــ ✨یـٰا بِـنْـتَ فـٰاطِـمَـةَ ٱݪــزَّهْـرٰاءِ سَـیِّـدَةِ نِـسـٰاءِ ٱلْـعـٰالَـمـیٖـنَ در برابر عظمتت تعظيم می‌نمايم ای دختر فاطمه زهرا كه مادرت بزرگ زنان دو جهان است 🥀 اَݪــسَّـلٰامُ عَـلَـیْـکــِـــ ✨یـٰا بِـنْـتَ خَـدیٖـجَـةَ ٱلْـکُـبْـریٰ اُمِّ ٱلْـمُـؤْمِـنـیٖـنَ وَٱلْـمُـؤْمِـنـٰاتــِـــ تسليم مقام توام ای دختر يادگار خديجه كبری، كه سمت مادری داشت بر مردان و زنان با ايمان 🥀 اَݪــسَّـلٰامُ عَـلَـیْـکــِـــ ✨یـٰا بِـنْـتَ وَلـیَّٖ ٱللّٰـهِ سلام بر تو ای دختر ولی خدا 🥀 اَݪــسَّـلٰامُ عَـلَـیْـکــِـــ ✨یـٰا اُخْـتَ وَلـیَّٖ ٱللّٰـهِ درود بر تو ای خواهر دوست خدا 🥀 اَݪــسَّـلٰامُ عَـلَـیْـکــِـــ ✨یـٰا بِـنْـتَ ٱلْـحُـسَـیْـنِ ٱݪــشَّـهـیٖـدِ سلامتی بر تو ای دخت حسين شهيد 🌷 اَݪــسَّـلٰامُ عَـلَـیْـکــِـــ ✨اَیَّـتُـهَـٱ ٱݪــصِّـدّیٖـقَـةُ ٱݪــشَّـهـیٖـدَةِ دعا نثارت ای كه هستی راستگو و حاضر در دينت 🌷 اَݪــسَّـلٰامُ عَـلَـیْـکــِـــ ✨اَیَّـتُـهَـٱ ٱݪــرَّضـیَّٖـةُ ٱلْـمَـرْضـیَّٖـةُ سلام بر تو ای كه از راهت راضی بودی و خدا از مسيرت خشنود 🌷 اَݪــسَّـلٰامُ عَـلَـیْـکــِـــ ✨اَیَّـتُـهَـٱ ٱݪــتَّـقـیَّٖـةُ ٱݪــنَّـقـیَّٖـةُ سلام برتو در برابرت خاضعم ای پرهيزكار و پاكيزه‌تن 🌷 اَݪــسَّـلٰامُ عَـلَـیْـکــِـــ ✨اَیَّـتُـهَـٱ ٱݪــزَّکـیَّٖـةُ ٱلْـفـٰاضِـلَـةُ تحيت بر تو ای تزكيه شده برتر، تسليم مقام تو هستم 🌷 اَݪــسَّـلٰامُ عَـلَـیْـکــِـــ ✨اَیَّـتُـهَـٱ ٱلْـمَـظْـلُـومَـةُ ٱلْـبَـهـیَّٖـةُ سلام برتو ای كه بودی در مَظالم و با ارزشت همه را تحمل كرده افشا نمودی صَـلَّـۍٱللّٰـهُ عَـلَـیْـکــِـــ وَ عَـلـیٰ رُوحِـکــِـــ وَ بَـدَنِـکــِـــ صلوات خداوند بر تو و بر روح تو و جسمت ♥️ فَـجَـعَـلَ ٱللّٰـهُ ┊مَـنْـزِلَـکــِـــ وَ مَـأْوٰاکــِـــ┊ فِـۍٱلْـجَـنَّـةِ مَـعَ آبـٰائِـکــِـــ وَ اَجْـدٰادِکــِـــ┊ ٱݪــطَّـیِّـبـیٖـنَ ٱݪــطّـٰاهِـریٖـنَ ٱلْـمَـعْـصُـومـیٖـنَ خداوند تبارك و تعالی خانه و زندگی تو را در بهشت در كنار پدران و اجداد پاک و گرامی معصومت قرار داده 🌹 اَݪــسَّـلٰامُ عَـلَـیْـکُـمْ بِـمـٰا صَـبَـرْتُـمْ فَـنِـعْـمَ عُـقْـبَـۍٱݪــدّٰارِ درود بر شما به آنچه كه صبر كرديد. پس چه زندگی زيبایی در انتظار شماست ✨وَ عَـلَـۍٱلْـمَـلٰائِـکَـةِ ٱلْـحـٰافّـیٖـنَ حَـوْلَ حَـرَمِـکــِـــ ٱݪــشَّـریـفــِــ┊ وَ رَحْـمَـةُ ٱللّٰـهِ وَ بَـرَکـٰاتُـهُۥ ❀ و نيز به فرشتگان پاسدار حرمت كه نگهبان مقامات می‌باشند كرنش می‌كنم ✨وَ صَـلَّـۍٱللّٰـهُ عَـلـیٰ سَـیِّـدِنـٰا مُـحَـمَّـدِِ وَآلِــهِ ٱݪــطَّـیِّـبـیٖـنَ ٱݪــطّـٰاهِـریٖـنَ وَ سَـلَّـمَ تَـسْـلـیٖـمََـٱ بِـرَحْـمَـتِـکَ یـٰا اَرْحَـمَ ٱݪــرّٰاحِـمـیٖـنَ. و در خاتمه با تمام وجود به خاندان معظم رسول خدا محمد (صل الله عليه وآله و سلم) دعا كرده و الطاف و مَراحم الهی را مسئلت می‌كنم. ▭▭▭▭▭▭▭التماس دعا دعا برای نجات مردم مظلوم غزه فراموش نشه @defae_moghadas2
3.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تصاویری نادر از سنگ مزار حضرت رقیه(س) تنها حرمی که روضه خوان نمی خواهد حرم رقیه است😭 @defae_moghadas2
فرمانده از روی صندلی بلند شد. مردم هیجان زده بلند شده بودند و شعار می‌دادند که به اذن فرمانده مجددا نشستند. فرمانده جلوتر آمد تا تمام حسینیه را در زاویه دید خود داشته باشد. هیجان ها که فروکش کرد سخنان فرمانده شروع شد. ایستاده و بدون عصا... فرم و محتوای سخنان امروز رهبر معظم انقلاب اسلامی در مراسم بزرگداشت شهدا از جنس نمازجمعه نصر پس از شهادت سید مقاومت بود: ایستاده و مقتدر. با همان مضمون که عزای ما هم از جنس عزای سیدالشهداء و زنده‌کننده و عامل حرکت و پیشرفت است. حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای حفظه الله فرمودند : هم دین و هم دانش را که علت دشمنی‌ها است توسعه می‌دهیم. @defae_moghadas2
9.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙 سوره مبارکه انبیاء استاد عبد العزیز علی الفرج @defae_moghadas2
شهید"سیداحمد قریشی":خدایا عمر از شصت سالگی گذشت دل آرام نشد 📌سیداحمد قریشی اهل روستای برغان از توابع شهرستان کرج فرزند شهید سیدکمال قریشی، برادر شهید سیدمحمود قریشی بود 🔸وی از همان روزهای اول جنگ وارد عرصه بسیج شد، به عضویت سپاه درآمد و به عنوان مسئول فرهنگی سپاه کرج و عضو شورای فرماندهی مشغول فعالیت و پس از مدتی نیز به عنوان رئیس ستاد سپاه کرج منصوب شد. 🔹سید احمد در عملیات های مختلفی از جمله خیبر، کربلای ۵، والفجر ۸ و بیت المقدس حضور داشت.سید احمد قریشی در عملیات والفجر ۸ از ناحیه ریه آسیب دید و جانباز شیمیایی شد. ▪️پس از بازنشستگی به سپاه قدس فراخوانده شد و بیش از پنج سال در سوریه به عنوان مسئول هماهنگی و ساماندهی لشکر فاطمیون فعال بود.  🔻به واسطه آسیب های ناشی از شیمیایی جنگ تحمیلی و عارضه جدید شیمیایی که در سوریه گریبانگیرش شده بود،در اول مرداد ۱۴۰۰ به یاران شهیدش پیوست آخرین دستنوشته شهید سید احمد قریشی: ▫️خدایا عمر از شصت سالگی گذشت دل آرام نشد،خدایا عمر از شصت سالگی گذشت احمد رام نشد □خدایا عمر از شصت سالگی گذشت راه تمام نشد،خدایا جوانی گذشت و میانسالی طی شد و سر و صورت و ابروان سفید شد ولی مقصد حاصل نشد ○خدایا روزها و ماه‌ها و سال‌ها پشت سرم گذشت، یاران دیروز و امروز به سوی تو هجرت کردند و من در حسرت پرواز، لنگان لنگان عمر سپری می‌کنم. 🔹️ صبح را با یاد شهدا آغاز کنیم @defae_moghadas2