eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
• «خون🩸شهدا را، تضمین کرده است و باطل ماندگاری ندارد...» :خون شهدا، در امتداد خون عاشورای امام حسین(ع) است، و همچنانی که خون امام حسین(ع) و خون علی‌اصغر امام حسین(ع) را، «خدا» تضمین کرده است، خون شهدای ما را هم، «خدا» تضمین کرده است و از این خون‌ها نخواهد گذشت؛ اگرچه ممکن است کسی هم در گوشه‌ای فساد کند، اما باطل ماندگاری ندارد... @defae_moghadas2
4.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در حسرت شهادت به روایت شهید احمد غلامی @defae_moghadas2
نشسته از راست: برادر قباد فلاح نژاد علی دهقان نژاد شهید مجتبی فلاح نژاد شهدا از بالا: شهید محمد گَرمان شهید جواد رودبارانی شهید مصطفی زارع کار شهید محمد زارع کار @defae_moghadas2
♦️واکنش جالب رهبر انقلاب پس از دیدن عکسِ قبل از انقلابِ شهید آوینی ✍️رهبر انقلاب نقل می‌کنند: یکی از مدیران دستگاه‌های فرهنگی درباره‌ یک نفر از همین چهره‌های معروفِ فرهنگیِ خوب که امروز جزو شهدای عالی‌مقام ماست و من خیلی به او علاقه داشتم و همیشه به دستگاه‌های مختلف فرهنگی توصیه می‌کردم که از وجودش استفاده کنید، چند عکس به من نشان داد که مربوط به قبل از انقلابِ او بود و او را در مناظری (که آن زمان برای جوانان خیلی پیش می‌آمد) نشان می‌داد. آن آقا به من گفت: بفرما! این [مرتضی آوینی] همان کسی است که شما این‌طور از او تعریف می‌کنید! من عکس‌ها را که نگاه کردم گفتم ارادتم به این شخص بیشتر شد، چون او در این محیط بوده و حالا این‌گونه شده است؛ حتماً باید از ایشان استفاده کنید! @defae_moghadas2
áÍÙå ÔåÇÏÊ ÔåíÏ Âæíäí ÇÒ ÒÈÇä ÓÚíÏ ÞÇÓãí14_Qasemi_ShahidAvini_ (2).mp3
زمان: حجم: 20.53M
🌴 که بود و چه کرد؟؟ 📢 صوت | هنر شهید مرتضی آوینی از زبان سعید قاسمی در این کلیپ صوتی قاسمی که خود از فرماندهان دوران دفاع مقدس بود و پس از پایان جنگ چند صباحی در تهیه مستندهای روایت فتح با آوینی همکاری داشت؛ خاطرات خود را از نحوه شهادت آوینی بیان می کند. او در هنگام انفجار مین در فکه نزدیکترین فرد به سیدمرتضی بود و حتی از ترکش های انفجار مین بی بهره نماند. ▫️ علاوه بر آن سعید قاسمی به بیان ویژگی های همشاگردی خود در دانشگاه یعنی شهید یزدان‎پرست (همکار نزدیک شهید آوینی که به اتفاق در بیستم فروردین 72 در مقتل شهدای فکه پرکشیدند) می پردازد. شهیدی که شاید تا کنون زیر سایه نام سید مرتضی آوینی دیده و یا شنیده نشده باشد ⚪️ تحلیل سعید قاسمی از جو وادادگی فرهنگی و دور شدن برخی از مسئولین از ارزش های جهاد و دفاع مقدس پس از جنگ - بایکوت شدن آوینی توسط شبه روشنفکران - رانده شدن او از صدا و سیما -به فراموشی سپردن حال و هوای جبهه ... 🎤تاریخ مصاحبه" فروردین92 @defae_moghadas2
سلام بر عزیزان همراه 👇 به زودی خواهید خواند روایتی از یک رزمنده در عملیاتی سخت و پیچیده یک شاهد عینی که بعد از سالها روایت می کند آن را از مجنون طلائیه 😭😭😭😭😭😭
سربند یازهرا شب حمله بود. رفتم از تبلیغات به اندازه همه بچه‌های گردان سربند گرفتم و جلوی بچه‌ها گذاشتم. گفتم بچه‌ها بیایید سربند بردارید. اما چون تعداد سربندهای یا زهرا کم بود آنها را قبلاً جدا کردم و پیش خودم نگه داشتم. می‌دانستم که تعدادی از بچه‌ها فقط دنبال یا زهرا می‌گردند. یکی‌یکی بچه‌ها می‌آمدند و یک سربند برمی‌داشتند. یکی یا حسین یکی یا ابوالفضل یکی الله اکبر یکی لااله الا الله یکی جنگ جنگ تا پیروزی یکی عاشقان شهادت. اما دیدم چند بسیجی کم سن و سال سربندها رو زیر و رو می‌کنند و انگاری دنبال چیز خاصی می‌گردند. - گفتم بچه‌ها اینا سوایی نیست ها، درهمه. یکی بردارین به سرتون ببندین بره دیگه. اما آنها کار خودشان را می‌کردند و گوششان بدهکار نبود. صدایم را بلندتر کردم و گفتم: - با شما بودم ها. میگم اینا سوایی نیست. یکی بردارین برید دیگه. اما انگار نه انگار و اصلاً حالیشان نبود. رفتم دست روی شانه یکی از آنها گذاشتم و گفتم: - نشنیدی چی گفتم؟ - گفت کی؟ مگه چیزی گفتین؟ - بابا یه ساعته میگم اینا سوایی نیست، یکی بردارین ببندین به سرتون بره دیگه. - آخه اونی که من می‌خوام نیست. هرچی می‌گردم نمی بینم. - مگه دنبال چی می‌گردی؟ - سربند یا زهرا. - حالا چرا یا زهرا؟ چه فرقی می‌کنه؟ - آخه من مادر ندارم. می‌خوام حضرت زهرا به جای مادرم برام مادری کنه. انگاری برق سه فاز تمام بدنم را گرفت و قلبم ریخت. دست روی شانه یکی دیگر گذاشتم و گفتم: - ببینم تو دنبال چی می‌گردی؟ - سربند یا زهرا. - ای بابا. تو دیگه چرا یا زهرا می‌خوای؟ - آخه سفارش مادرمه. گفته پسرم شب حمله اگه خواستی سربند ببندی حتماً یا زهرا باشه. - مادرت نگفت چرا؟ - گفت می‌خوام روز قیامت جلوی حضرت زهرا روسفید باشم. بگم من پسرم را با نام شما به میدون جنگ فرستادم. تمام بدنم لرزید. از یکی دیگه پرسیدم.... ✍حسن تقی‌زاده بهبهانی @defae_moghadas2
سربند یازهرا ادامه👇 از یکی دیگه پرسیدم. - تو هم دنبال سربند یا زهرا می‌گردی؟ - آره ولی هرچی می‌گردم نیست. انگاری همه‌شو بردند. - تو چرا سربند یا زهرا می‌خوای؟ یکی بردار برو چه فرقی می‌کنه؟ - می‌خوام روز قیامت موقعی که وارد بهشت میشم حضرت محمد(ص) منو با پیشونی بند یازهرا ببینه و به احترام حضرت زهرا منو همسایه خودش قرار بده. توی وصیت نامه‌ام هم نوشتم که مرا با سربند یا زهرا به خاک بسپارید. اشکم سرازیر شده بود. گفتم خدایا اینها در چه عالمی سیر می‌کنند و من اندر خم یک کوچه‌ام از یکی دیگری پرسیدم. - تو چرا دنبال سربند یا زهرا هستی؟ - می‌خوام موقعی که شهید شدم امام حسین به احترام نام مادرش سر من را هم به دامن بگیره و در دامن او جان بدم. دیگری می‌گفت وقتی سربند یا زهرا روی سرم هست، از هیچی نمی‌ترسم. از هرکدام می‌پرسیدم یک چیزی جوابم می‌داد. اما وقتی از یکی از آنها پرسیدم تو چرا دنبال سربند یا زهرا می‌گردی جوابی داد که جگرم را آتش زد و نتوانستم تحمل کنم. سرش را روی شانه‌ام گذاشتم و های های گریه کردم. او گفت: - می خوام اگه خدا خواست شهادت را نصیبم کنه سربند یا زهرا را روی سرم ببینه و منو با پهلوی شکافته شده بسوی خودش ببره. می‌خوام شهادتم مثل حضرت زهرا باشه و جنازم هم مفقود بشه. به یاد زمزمه‌های شهید تورجی زاده افتادم و با خودم بلند بلند زمزمه کردم: "در بین آن دیوار و در، زهرا صدا می زد پدر. زهرای من زهرای من. دنبال حیدر می‌دوید، از پهلویش خون می چکید. زهرای من زهرای من." همه با هم بلند بلند گریه می‌کردیم و اشک می‌ریختیم. بقیه بچه‌ها هم که صدای ما را شنیدند به ما ملحق شدند. آنها هم با ما هم ناله شدند. انگاری مجلس عزای حضرت زهرا برپا شده بود. عجب شور و حالی شده بود، به آنها گفتم: - بچه ها دنبالش نگردین. اونا پیش منه. اما به شرطی اونا رو به شما میدم. - باشه هر شرطی بگی قبوله. - شرطم اینه که خودم اونا رو سرتون می‌بندم. شما هم باید قول بدین روز قیامت وقتی خواستین که وارد بهشت بشین، بگین تا اونی که سربند یا زهرا را روی سر ما بسته وارد بهشت نشه ما وارد نمی‌شیم. - باشه قول میدیم. یکی یکی پیشانی آنها را بوسیدم و سربند یا زهرا را به سرشان بستم. عملیات که شد خیلی دلم می‌خواست بدانم اونی که می‌خواست مثل حضرت زهرا شهید شود، چی به سرش آمده. رفتم گشتم دیدم همانطوری که آرزو داشت ترکش پهلویش را شکافته و به شهادت رسیده بود. هر کدامشان را که می‌دیدم، هنوز سربند زیبای یا زهرا سرشان بود و با لب خندان به شهادت رسیده بودند. انگاری به همه آنچه آرزو داشتند رسیده بودند. ✍حسن تقی‌زاده بهبهانی @defae_moghadas2