⚘﷽⚘
#راهیان نور🌷
یادمان شهدای فکه
محل شهادت
🌷 شهید سید مرتضی آوینی🌷
«در ایامی که شبانه روز برای تدوین و مونتاژ در صدا و سیما بودیم،
به محض اینکه وقت نماز می رسید، همین که قرآن شروع می شد،
سید، قلم را زمین می گذاشت،
لباس را می پوشید و بچه ها را صدا می کرد:
حرکت کنید که وقت نماز است. سپس به طرف مسجد بلال حرکت می کرد.
سید همیشه از اولین کسانی بود که وارد مسجد می شد».
#شهید_سیدمرتضی_آوینی
راوی؛ همرزم شهید
👈یادمان شهدای فکه
محل شهادت ۱۲۰شهید که لب تشنه
آسمانی شدند😭...
📎یادش_باصلوات
📎اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─
4.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ
وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ
صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ
سلام صبحتون امام رضایی 🌹👋
حماسه جنوب،شهدا🚩
🍃🌺🍂
شهید جبار دریساوی
سوم خرداد ماه سال ۱۳۷۳ در یکی از اتاقهای خانه پدری فرید زندگی امان را شروع کردیم. فرید صدایش می کردیم. خوشحال بودم همسرم پاسدار است. من ابتدا چادری نبودم روز اولی که عقد کردیم و با هم بیرون رفتیم. فرید گفت: همیشه از این به بعد چادر بپوش. من هم گفتم چشم همدیگر را خیلی دوست داشتیم. فرید خیلی مهربان بود.
در طول بیش از بیست سالی که با هم زندگی کردیم اجازه نداد لباسهایش را بشویم اوایل زندگی مان که لباسشویی نداشتیم خودش می شست بعد هم که خریدیم باز هم خودش می شست. بعد از ساعت کاری اش که به خانه بر می گشت تمام کارهای خانه را خودش انجام می داد. ظرفها را می شست حتی روزهای تعطیل غذا درست می کرد. همیشه می گفت: کاش همیشه خانه بودم که روزهای دیگر هم من کارهای خانه را انجام دهم تا ثواب خانه داری به من برسد. ما سر این ثوابها رقابت داشتیم.
ما بیست سال در یک لیوان چای خوردیم. من دوست داشتم چای گرم بخورم و فرید چای سرد دوست داشت به همین خاطر یک لیوان چای می آورد و می گفت: تا چای گرم است اول شما بخورید آخرش که سرد شد من می خورم. فرید مرا از عشق و محبت سیراب کرد و مثل هر پدری عاشقانه بچه هایش را دوست می داشت. همیشه با محمد کشتی می گرفت و به فاطمه خیلی محبت می کرد. نسبت به اموال بیت المال خیلی حساس بودند. همیشه دو خودکاری توی جیبش بود خودکار سمت چپ شخصی بود و خودکار سمت راست جیبش مربوط به محل کارش.
ادامه دارد پیگیر باشید
حماسه جنوب - شهدا
@defae_moghadas2
🍃🌺🍂
🍃🌺🍂
شهید جبار دریساوی
اخبار سوریه را دنبال می کرد و خیلی حرص می خورد می گفت: این داعش را باید در نطفه خفه کرد. اینها اگر از سوریه بگذرند به ایران می رسند هدفشان کشورماست. هدفشان نابودی اسلام است. گفت: می خواهم بروم سوریه گفتم: جنگ است خطر دارد گفت: من برای آموزش می روم. فرید کارشناس زرهی بود. فاطمه هم مخالفت کرد گفت: با زور من دخترم راضی کردم بیست ماه سوریه بودند یک ماه ایران. ولی آن یک ماهی هم که ایران بود تمام فکر و ذکرش سوریه بود. می گفت: پیرزنها و پیرمردهای سوری التماس می کنند که بمانیم و برنگردیم ایران. کاش شما راضی می شدید همین یک ماه هم نمی آمدم.گفتم نگران ما نیستی گفت: من خیالم از بابت شما راحت است تا دین اسلام استوار باشد شما در امانید. جهاد ما برای خداست و من شما را به خدا سپرده ام. سخنرانی های حضرت آقا را دنبال می کرد. عاشق دیدار با ایشان بود. می گفت: من پاسدارم. پاسدارحضرت آقا، پاسدار مرزهای اسلام. و هرجا اسلام است مزر ما آنجاست.
دو سالی می شد که می رفت سوریه و بر می گشت. بعد از دو ماه ماندن در سوریه برگشته بود. و قرار بود یک ماه بماند بعد دوباره برود سوریه هنوز ده روز نگذشته بود که تماس گرفتند و گفتند جبار اوضاع خوب نیست و دوباره برگرد سوریه من و دخترم اصرار کردیم که نرود دخترم دستش را گرفت و گریه می کرد عصبانی شد ساکش را انداخت زمین و گفت من نمی روم ولی جواب حضرت زینب با تو و دخترت. گفتم: فاطمه ما را با حضرت زینب روبه رو کرد چیزی نگو. وقتی رسید فرودگاه تماس گرفت گفتیم خیالت راحت ما راضی شدیم برو انشا ا…مثل دفعات قبل سالم برگردی. اما ته دلم احساس می کرد این بار آخر است. خودش هم به دوستانش گفته بود این رفتن بازگشتی ندارد. سه روز مانده بود که دو ماهش کامل شود و برگردد ایران.
شنبه ۱۹مهر ماه سال ۹۳ بود. محمد را آماده کرده بودم برود مدرسه که همسر یکی از همکاران فرید زنگ زد احوالم را پرسید بعد خواهرم تماس گرفت گفت: محمد را نفرست مدرسه. نگران شدم گفتند: فرید زخمی شده باورم نمی شد ۱۶ مهر گفتم شما را به خدا قسم راستش را بگویید بالاخره فهمیدم چهارشنبه یعنی هفته قبل ایشان شهید شده اند که یکشنبه خبر قطعی شهادت ایشان را به ما گفتند.
تمام دغدغه فرید اسراییل بود. می گفت: مااین رژیم منحوس رادر جبهه نظامی شکست داده ایم. ولی متاسفانه در جبهه فرهنگی در حال پیشرفت است ماهواره و موبایل ها، خانه های ما را گرفته است. خانواده های ما باید خیلی مراقب باشند.
از فرید دو فرزند برای من به یادگار مانده است فاطمه ۱۶ساله و محمد که ۱۰ساله است. من و محمد خیلی برای فرید گریه کردیم اما تا الان که هشت ماه از شهادت ایشان می گذرد هنوز فاطمه گریه نکرده است می گوید شهادت گریه ندارد پدرم خودش دنبال شهادت بود که به این مقام هم رسید خودم هم با احساس فرید زندگی می کنم سعی می کنم جای خالی پدرشان را حس نکنند ما مملکت خوبی داریم. جوانان خوبی داریم. امیدوارم همگی با پیروی از فرمان رهبر عزیز قدر این آرامش را که شهدا برایمان رقم زده اند بدانیم.
پایان
حماسه جنوب - شهدا
@defae_moghadas2
🍃🌺🍂
🔹🌸🍃 🍃🌸🔹
✍ #خاطرات
اخلاقش بسیار خوب بود و بسیار غیرتی بود، همیشه برای حفظ چادر به من تذکر میداد، قبل از رفتن به جبهه کمی بد خلقی میکرد، اما در 40 روزی که تصمیم به جبهه رفتن گرفته بود، بسیار متحول شده بود و اخلاق، رفتار، گفتار و همه چیزش با همیشه فرق داشت، زمانی که تصمیم به سوریه رفتن گرفت، درست مصادف با ایام ماه محرم و صفر بود، خودش همیشه به هیأت میرفت و نوحه میخواند، مداحی را آموزش دیده بود و ذکر امام حسین(ع) را همیشه بر لب داشت، قبل از آن نوحه نمیخواند اما در آن روزها قرآن میخواند، شب زندهدار بود و نماز شب میخواند.
🌹 #شهید_مجتبی_واعظی
🌹 #شهدا_هویت_جاودان_تاریخ
بـه هواے حرمت میگـذرد ایامـم
ڪوه دردم ڪہ ڪند
نام حسیـڹ ع ❤️ آرامـم
ابـر و باد ومہ وخورشید وفلڪ یڪ شعر است
هـرنسیـم حرم ڪرب و بلا را عشـق ❤️ اسـت
❤️ #ســلامــ_ارباب ❤️
صلی الله علیک یا اباعبدالله ع ❤️
🍃📿
شهید شاندیز در رشته دوچرخه سواری هم دارای مقام بود و یه کورسی داشت که خیلی بش میرسید ومواظبش بود. من و شاندیز دوم راهنمایی همکلاس بودیم، شاید بخاطر جدیت، صراحت لحجه، پاکی وصداقت وهمچنین قد بلند و هیکل ورزشی اونو مبصر کلاس گذاشته بودن، زنگهای ورزش کلاسهارو از پایگاه شهید اسکندری مسجد امام حسین ع یه کلاش میبردم تا آموزش اسلحه بدم که تو این امر و کارهای دیگه مدرسه با هم همکاری داشتیم. نکتهٔ مهم درمورد شهید اینه که هرگز از کنار خطای افراد بی تفاوت نمیگذشت و طبق موازین امربه معروف و نهی از منکر مینمود. مثلا در مورد تقلبی، بددهنی،و...همکلاسیهارو تذکر میداد. ولی از آخرای سال۶۲ که به جبهه رفتم دیگه همدیگرو کمتر میدیدیم تا اینکه فهمیدم تو عملیات بدر شهید شد. بعداز شهادتش تا همین سالها خانوادش براش مراسم میگرفتن، حتی تصویر نقش بستشو روی کاشی سرامیک بیرون خونهٔ قدیمشون سر خ ۶ بیست متری قرار دادند تا همیشه یادش زنده باشه. روحش شاد و راهش پر رهرو.
راوی : سلطان حسنپور
حماسه جنوب - شهدا
@defae_moghadas2
🍃📿