eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
#جانـ‌‌منـ❤️🍃 سیرے ز دیدنِ #ٺُ ندارد نگاه من چون قحط دیده‌اے ڪہ بہ نعمٺ رسیده اسٺ . . .
⁩🍃🔴🍃🔴🍃🔴🍃🔴 "از خواب تا واقعیت" شهید علیرضا سالمی در روزهای سرد آذرماه، در تپه های شرهانی مستقر شده بودیم. آتش شدید دشمن هر روز یکی را بر سفره کرامت الهی می نشاند و ما را به داغ او مبتلا می کرد. علیرضا هم از دوستان من بود و با او خو گرفته بودم. حیا و کم حرفی، از او انسانی دوست داشتنی ساخته بود. آن روز برای ماموریتی ما را صدا زدند تا به اتفاق چند نفر دیگر برای شناسایی به خطوط دشمن نزدیک شویم. به سراغ علیرضا رفته و او را از خواب بیدار کردم تا راهی شویم. برای لحظاتی مات و مبهوت نشست و چیزی نگفت. از چهره او معلوم بود که چیزی برای گفتن دارد و نمی گوید. آماده شد و برای انجام ماموریت، به راه افتادیم. در بین راه از او سوال کردم چرا اینقدر در خودت هستی و حرفی نمی زنی؟ نگاهی بمن کرد و گفت هم اینکه بیدارم کردی داشتم خواب می دیدم که شهید می شوم. فکر می کردم یعنی چه کار خوبی از من سرزده که لایق این مقام شده باشم! به او گفتم همین که همه از تو راضی هستند و دوستت دارند از هر چیز دیگری بالاتر است. دقایقی گذشت تا به نزدیک دشمن رسیدیم. شناسایی خود را انجام داده بودیم که دشمن متوجه ما شد. درگیری مختصری با آنها داشتیم که در این بین علیرضا مجروح گردید و او را کشان کشان به سمت مقر خود آوردیم. از شدت خونریزی قبل از رسیدن، خوابش تعبیر شد و پیکر بی جان او را به داخل کانال بردیم و در حلقه دوستان و برادرانش قرار دادیم............. و سال هاست ذهنم با حکمت الهی و خواب صادقانه او و لحظات آخر با او بودن درگیر است. مهدی کرباسی گردان کربلا کانال حماسه جنوب، شهدا @defae_moghadas2 🍃🔴🍃🔴🍃🔴🍃🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻نــــــام : بمانعلی 🔻نام خانوادگی : شهميروند 🔻نــام پــدر : پاپی 🔻تاريخ تولــد : ۱۳۲۹/۰۴/۰۳ 🔻تاريخ شـهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۱۱ 🔻عملــــيات : خيبر 🔻شـــــغـل : كارمند سد دز اندیمشک @defae_moghadas2
حماسه جنوب،شهدا🚩
🔻نــــــام : بمانعلی 🔻نام خانوادگی : شهميروند 🔻نــام پــدر : پاپی 🔻تاريخ تولــد : ۱۳۲۹/۰۴/۰۳ 🔻تار
🌷🍂🌷🍂🌷🍂🌷 💠 🔹دوازده ساله بودم که با بمانعلی ازدواج کردم. خانوادۀ بمانعلی با خانوادۀ عمویش یک‌جا زندگی می‌کردند و کارهای خانه را هم زن‌عمویش انجام می‌داد، چون من هنوز در حال و هوای کودکی بودم و از کارهای خانه چیزی بلد نبودم. 🔹چند ماه بعد از ازدواج‌مان بمانعلی در سد دز نگهبان شد و رفتیم سد دز. در آنجا خانه ساختیم. هنوز هم بلد نبودم کارهای خانه را انجام دهم. کم‌کم از زنان همسایه درست کردن نان را یاد گرفتم. اکثر کارها را هم خود بمانعلی به من یاد داد و در کارهای خانه به من کمک می‌کرد. 🔹سال۱۳۴۹ بود که به اندیمشک نقل مکان کردیم و در کوی شهدا ساکن شدیم. کم‌کم زمزمه‌های انقلاب شنیده می‌شد و بمانعلی هم با تمام وجود برای به ثمر رسیدن اهداف انقلاب فعالیت می‌کرد. سنگری روی پشت‌بام درست کرده بود تا با نیروهای رژیم شاه مبارزه کند. وقتی تانک‌های شهربانی ریختند توی شهر، بمانعلی اسلحه را دستش گرفت و پله گذاشت که برود روی پشت‌بام به آن‌ها تیراندازی کند. من می‌ترسیدم که او را با تیر بزنند. لباسش را گرفتم و او را کشیدم پایین، اما بمانعلی اصرار داشت که برود پشت‌بام و با مأمورهای رژیم مقابله کند. در این حین یکی از بچه‌ها پیش ما بود، فکر می‌کردیم ما داریم دعوا می‌کنیم و شروع کرد به گریه کردن. بمانعلی وقتی دید بچه دارد گریه می‌کند، اسلحه را کنار گذاشت و نشست. @defae_moghadas2 🌷🍂🌷🍂🌷🍂🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🍂🌷🍂🌷🍂🌷 ۲ 🔹بعد از پیروزی انقلاب در نهادهای انقلابی از جمله بسیج حضور فعال داشت. برای بمانعلی انجام واجبات خیلی مهم بود. دفتری داشت که وقتی نمازهای قضا را می‌خواند داخل آن یادداشت می‌کرد. می‌گفت: «ممکنه در زمان بچگی کسی به من نگفته باشه که نمازم را سر وقت بخوانم، حالا باید جبران کنم.». 💥 وقتی جنگ شروع شد، گفت: «میخوام برم جبهه» گفتم: «بچه‌هامون کوچک هستند.» گفت: «بچه‌ها هم خدایی دارند، من باید برم جبهه» دیگر من کمتر او را توی خانه می‌دیدم چون مدام درگیر جنگ بود و در عملیات‌های مختلف حضور داشت. 🔹سال۶۲ من تازه زایمان کرده بودم. بمانعلی آمده بود مرخصی. چند روز پیش ما بود اما می‌دانستم توی خانه بند نمی‌شود و حتماً برمی‌گردد جبهه. عملیات خیبر در پیش بود. بمانعلی هم اعزام شد. وقتی خواست برود به من گفت: « » وقتی این را گفت، تنم لرزید. مدام فکر می‌کردم چرا بمانعلی این حرف را زد. رفت و دیگر خبری از او نشد. ♦️بمانعلی توی جبهه آر‌پی‌چی‌زن بود. یکی از همرزم‌هایش که در جبهه همراه او بود گفت: «بمانعلی رو دیدم که کوله‌پشتیش آتیش گرفت و اونو پرت کرد، بعد از آن دیگه خودش رو ندیدم، نمدونم چی به سرش اومد.» همۀ بیمارستان‌ها را به دنبال او گشتیم اما خبری از او نشد. بمانعلی یازده سال مفقودالأثر بود. سال۷۳ پیکر او را برای ما آوردند. بمانعلی هر بار که می‌رفت جبهه وصیتنامه می‌نوشت. این بار هم وصیتنامه نوشته بود و آن را به پدرم و مادرم داده بود. در آن خطاب به من گفته: «فرزندانم را طوری تربیت کن که در مقابل ناملایمات و سختی‌ها به اسلام پشت نکنند.» ✔️ راوی: آهو پورافتخاری همسر شهید @defae_moghadas2 🌷🍂🌷🍂🌷🍂🌷
شرط عشق  بی بال و پری بود  نمی دانستیم ...  #شهید_محمد_دانیال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گفتند ڪہ تا صبح فقط یڪ راہ ست با عشق فقط، فاصلہ هـا ڪوتاہ است هـرچند ڪہ رفتند، ولے بعد از آن هـر قطعہ ے این خاڪ، زیارت گاہ است #شهید_جاسم_حمید🕊🌹 @defae_moghadas2 ❣
🌷آنروزها رفیق مادری میکرد...!!! لحظات وصال سر را به زانو میکشاند و دم آخر نوازش میکرد و قول شفاعت میگرفت....!!! #همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید @defae_moghadas2
❣ حاج حسین یکتا: می گفت در عالم رویا؛ به شهید گفتم! چرا برای ما نمی کنید که شهید بشیم!؟ می گفت ما دعا میکنیم؛ براتون مینویسن... ولی می‌کنید پاک میشه... @defae_moghadas2