❣
🔻 🕊قرار عاشقی 🕊
سلاااااام بر شما دوستان با حال و همیشه همراه 👋👋
می خوام مژده😊 بدم که امروز و امشب مهمان یه شهید بسیار با حال، دوست داشتنی و شوخ و سرحال هستیم
اونایی که از نزدیک دیدنش می دونن که تو رفتارش یه حلاوت خاصی موج می زد و چقدر ....... بذارید فعلا چیزی نگیم شاید تونستیم از زیر زبونش چیزایی بکشیم.
کاشکی تو دوران جنگ💥 و جبهه کنارش بودید و از نزدیک درکش می کردید.
خب چه میشه کرد، حالا که می تونیم پای کلامش بشینیم و در حد وسعمون فیضش رو ببریم.
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣۱
❣🎤 خب، محمدرضا جان بسم الله کن و خودت رو معرفی کن.
فقط برای رفتن عجله 🏃نکن خواهشن 😄 که خیلی کارت داریم.
❣ خب طبق معمول خودت بریدی و دوختی و رفت. 😉 فقط بفکر دلتنگی ما هم باشید که دوری از رفقام آسون نیست.
اسمم محمد رضا و فامیلم آزادیه.
اسم بابامم هادیه که 22 اسفند 63 تو عملیات بدر و تو جزیره 🚣 مجنون خدا دو بال بهم داد و بله دیگه، به خیل شهدا پیوستم.
راستش بخواهید خیللللی دعا کردم تا به آرزوم که شهادت 🕊باشه رسیدم.
قسمت همگی بشه بهترین مردن ها.
بما که خیلی چسبید. 😍
🎤 خب! گوارای وجودت.
❣۲
❣🎤 اجازه بده همین اول کاری نری تو شکسته نفسی و این حرفا.
نسل جوون عزیزمون 👬می خوان همه چی رو بدونن از زندگی یه جوون موفق زمان جنگ. حالا دیگه تکلیف داری همه چی رو بگی.
❣ عجب! همیشه ما به ملت گیر میدادیم حالا تو گیر شما افتادم، باشه، رو چشمم. هر چند برام خیلی سخته 😔
❣۳
❣راستش اصلیت ما آبادانیه 😎🌴
روزای شروع جنگ خیلی سختی کشیدیم و ... جنگزده شده بودیم . از یه طرف باید جبهه میرفتیم و جلو دشمن می ایستادیم و از طرفی مونده بودیم با خونواده چه کنیم.
تصمیم گرفتیم و به هفتگل رفتیم و خونواده 👨👩👧👦 رو گذاشتیم اونجا و خودم جلدی به اهواز اومدم تا با بچه های اهواز به جبهه برم.
محض ریا عرض کنم، همزمان به دانشکده نفت 👨🎓 هم می رفتم و درس📖 می خوندم.
تو دوران دفاع مقدس یکی از سختگیرترین جاها برای گزینش دانشجو همین دانشکده بود ولی حالا اگه نگید لاف میاد،😌 چون بنیه علمی خوبی داشتم، تونستم تو این دانشکده پذیرش بشم.
❣۴
❣
🎤 شنیدیم خیلی خوش اخلاق و اهل شوخی و باحال بودی، تایید می کنی؟
❣ اینا رو کی یادتون داده؟😄
فقط سعی می کردم با خوشرویی😊 و خوش برخوردی همه رو جذب کنم. خصوصا کسایی که برای بار اول به جبهه می اومدن. نمی خواستم احساس 😔غریبی کنن. با این کار مسلم بود که بازم بیان و کمک حال جنگ باشن.
ما تو مسجد زین العابدین(ع) کمپلو فعالیت می کردیم. اونجا پر بود از بر و بچههای 👬با صفا و جبههای که معمولا با هم میرفتیم. وقتی هم جبهه نبودیم از خونه های خالی مردم تو شهر حفاظت می کردیم.
❣خب، بسه یا هنوز بگم؟😉
🎤 نه آقا چی بسه! از تعبد و شب زنده داریت نگفتی هنوز.
❣ عجب حکایتیه امشب 😂
❣۵
❣ باش، فقط بذارید اول از سابقه جبههم بگم
اولش به عنوان بسیجی به همراه گردان های بلالی به جبهه رفتم، بعدشم با گردان نور عازم جبهه شدم و بعد تو گردان کربلا موندم تا......بله دیگه رفتیم به عملیات بدر و، این شد آخرین عملیات ما که پذیرفته شدیم.
🎤شب زندهداری رو فراموش کردی.
❣ ای بابا،
شب 🤲 زنده داری و تهجد که من تنها نبودم. خیلی ها بلند می شدن و نمازشب می خوندن. خب اگه قرار بود خدا تو جنگ و انقلاب به ما کمک کنه، ما هم باید با خدا می شدیم.
سعی می کردم بعضی از شب ها به بهشت آباد برم و در قبر بخوابم تا یادم نره یه مرگی هم هست. آیه شریفه "رب ارجعون لئلا اعمل صالحا فیما ترکت کلا بل هو قائلها" رو تلاوت میکردم و سعی می کردم اعمالم رو درست راست کنم.
حالا دیگه ولم می کنی یا نه هنوز؟😄
🎤 باشه😄 اذیتت نمی کنم. بریم سراغ شوخ طبیعی هات،😊 چی داری برا این سوال❓
❣۶
❣خدا یه کلام شیرینی☺️ بما داده بود و تو لحن عادی هم به برخی از جملات حلاوت می دادم تا خنده اطرافیان بلند بشه.😂 ولی خودم خنده آرومی داشتم.
🎤 شیرین کاری هم داشتی؟
❣ آره خو😍
یه بار تو پادگان شهید مصطفی خمینی تا پادگان وحدتی مسابقه دو🏃 استقامت برگزار شده بود و وسط راه خسته🚶 شدم.
هم خودم خسته شده بودم و قیافه جدی بچه ها خیلی می زد تو ذوقم.
مونده بودم چه کار کنم که هم رفع خستگی باشه و هم ایجاد خنده کنه بین بچه ها و برادران بهداری که بی کار نگامون می کردن.
یه لحظه خودم رو به حالت بی حالی🤕 رو زمین انداختم و مثل غش کرده ها در آوردم. همه بچه داد می زدن بهداری 😱 بهداری!😱
برادران بهداری جلو چشم همه برا کمک بدو بدو اومدن. شاید از اینکه یه کاری براشون بوجود اومده خوشحالم شده بودن. همینکه بدو بدو و با یه برانکارد نزدیکم رسیدن ، در یه لحظه بلند شدم و پا بفرار گذاشتم! 😂😂
صدای خنده😄😄 بچه ها در اومده بود و بچه های بهداری هاج و واج دنبالم میومدن.
🎤 عجب کارایی می کردی 😄
آرزوی دنیایی هم داشتی؟
❣۷
❣ باور کنید حاضر بودم جون🕊 بدم ولی بسیجی بحساب بیام.
خب بسیجی ها آدم های باصفا 😍و باحالی بودن. هر چی داشتند ول کرده بودن تا برا اسلام و کشور مقاومت کنند و تسلیم نشن.
🎤 یکی از خصلت هات رو می گی به ما؟
❣ نه انگار ول کن ما نیستی😉
سعی می کردم به این حدیث که می گه "المومن بشره فی وجهه وحزنه فی قلبه" عمل کنم و نمی ذاشتم کسی از درد دلم مطلع بشه.
قرآن📕 و زیارت عاشورا رو با صدای🎶 دلنشینش میخوندم. قبل از خواب سوره واقعه می خوندم و دعای عهد رو از دست نميدادم، روحیه کار تشکیلاتی داشتم و به همین دلیل بچه های مسجد زین العابدین(ع) با من همکاری فکری و معنوی داشتن. جلو دشمن هم حاضر نبودم ضعف نشون بدم. در یه کلام خیلی بامرام بودم😎😂، جدی نگیر، شوخی کردم
🎤 نه، نه درستگفتی ، آفرین👌
❣۸
❣ ببین امشب خیلی ازم حرف کشیدی. دیگه داره دیرم⌚️ میشه.
🎤 ما که سیر نشدیم ولی بعداً هم ميام خودم برات مرخصی می گیرم.
حالا شهادتت رو هم بگو تا تموم کنیم.
❣ شهادتم🕊 که تو عملیات بدر اتفاق افتاد. ابتدای عملیات خوب عمل کردیم و بچه ها گل کاشتند. عراقی ها یکم فشار آوردن و خواستن ما رو عقب بزنن. ولی خوب جلوشون درآومدیم. اون شب یه آتش بازی اساسی راه انداختیم و هرچی تانک و نفربر آماده کرده بودن به آتش کشیدیم و .... و این وسط یه ترکش💣 اومد و ما رو به آرزوم رسوند.
🎤 خوشحال 😊شدم که به همین مقدار کم به ما افتخار دادی هر چند می دونم به اندازه یه کتاب📔 میشه از معنویات و کراماتت نوشت و تعریف کرد.
چه کنم که حریفت😄 نمی شم.
ممنون به هر حال
سلام ما رو هم تو دورهمیهاتون به دوستانمون که اونور هستن برسون و بگو انتظارمون ازتون بالاست.
❣ موفق باشید، فقط مواظب آقاتون باشید که فردا شرمنده خدا و ما شهدا نشید، ما که گفتیم و رفتیم
یا علی👋👋👋
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣۹